هرچند پيري از جمله كلماتي است كه بسختي ميتوان آن را تعريف كرد اما براي تعريف پيري معيارهاي زيادي وجود دارد. در نقاط مختلف دنيا بر اساس فرهنگهاي مختلف پيري را به اشكال مختلف تعريف ميكنند. مثلا در آمريكاي شمالي بر اساس سن بازنشستگي پيري را از سن 65 سالگي ميدانند.
به طور كلي پيري را بر اساس سن تقويمي، سن فيزيولوژيك و سن رواني ميتوان تعريف كرد.
«يادم ميياد وقتي 13 سالم بود، يعني 100سال قبل، ون گوگ(Vincent Van Gogh )براي خريدن وسايل نقاشي به مغازه عموي من آمد. يادم ميياد، خيلي زشت بود. رفتار خوبي نداشت، لباس كثيف و نامرتبي به تن داشت...، اين جملهها خاطرات خانم ژانه لويز كالمان(Jeanne Louise Calment )از ملاقاتش با ون گوگ (نقاش معروف) است. خانم كالمان خيلي پير شده بود. نزديك 113 سال سن داشت، ولي هنوز خاطراتش را به ياد ميآورد. از پس زندگي خود بر ميآمد و به تنهايي زندگي ميكرد.
وقتي خواستم اين مقاله را شروع كنم، ناخودآگاه ياد رمان «زندگي در پيش رو» اثر رومانگاري افتادم. داستان پيرزن خاصي كه در طبقه ششم يك عمارت بدون آسانسور زندگي ميكرد. ولي افراد سالمند جامعه ما ديگر شبيه اين داستانها نيستند. زماني شاعرها و نويسندهها از بي وفايي دنيا و پيري ميگفتند و اندوه پيري را روايت ميكردند. ولي در دنياي امروز ديگر تعريف پيري عوض شده است. هر سال درصد بيشتري از افراد جامعه در زمره سالمندان قرار ميگيرند. امروزه قسمت قابلتوجهي از نيروي فعال جامعه را سالمندان تشكيل ميدهند. مثلا در آمريكا سن بازنشستگي براي برخورداري كامل از مزاياي بازنشستگي بالا رفته و به 65 سالگي رسيده است. تعريف پيري خيلي عوض شده و ديگر به هر كسي نميشود لقب پير بودن را داد. ولي وقتي يك نفر خاطرات 100 سال قبل را تعريف ميكند، ديگر همه قبول دارند كه پير شده. به خاطر همين بود كه ترجيح دادم مقاله را با جملات بالا شروع كنم.
پيري را ميتوان از نظر رواني هم تقسيم بندي كرد. سن رواني هر كس با سن تقويمي و سن فيزيولوژيك وي متفاوت است. سن رواني برمبناي حالتهاي عاطفي و هيجاني سنجيده ميشود. اگرچه سن رواني با سن تقويمي فاصله دارد، ولي معمولا به سن فيزيولوژيك نزديك تر است.
تحقيقات جديد نشان داده است هورمونها در سالم ماندن بيشتر تلومر نقش دارند. به اين معني كه اگر اختلال ترشح هورمونها وجود نداشته باشد و هورمونها به صورت متناسب در بدن ترشح شوند، تلومر طول عمر بيشتري پيدا ميكند. ممكن است در آينده بتوان با استفاده از آنزيم تلومر از روشهاي درماني براي پيري مطرح كرد، ولي در حال حاضر اين كار امكانپذير نيست. آنچه امروزه مشخص است آسيب راديكالهاي آزاد(free radicals )به DNA و همچنين تخريب DNA در اثر گليكوزيله شدن (glycosylation )است كه ميتوان با پروتوكولهاي موجود اين آسيبها را كاهش داد.
هيپوتالاموس قسمتي از مغز است كه نقش زيادي در تنظيم ترشح هورمونهاي بدن دارد. هيپوتالاموس ترشح هورمونها را توسط غده هيپوفيز كنترل ميكند. غده هيپوفيز هم چند نوع هورمون اصلي را ترشح ميكند كه هر كدام بر غدد داخلي بدن اثر ميگذارند و باعث عملكرد مناسب يا ترشح هورمونهاي ديگر ميشوند. به اين ترتيب هيپوتالاموس به عنوان تنظيمكننده اصلي هورمونهاست كه اين تنظيم را توسط غده هيپوفيز انجام ميدهد. هورمون رشد، هورمونهاي جنسي، هورمونهاي تيروئيد، هورمون ترشح شير و... همه تحت تاثير ترشحات هيپوفيز از ساير غدد بدن توليد ميشوند. وقتي اين هورمونها ترشح شدند، وارد خون ميشوند و غلظتشان در خون بالا ميرود. غلظت اين هورمونها در خون، هيپوتالاموس را تحت تاثير قرار ميدهد و هيپوتالاموس ساير غدد را تنظيم ميكند كه هورمونها را بيشتر بسازند يا توليد هورمونها را كاهش بدهند. افزايش سن باعث ميشود حساسيت هيپوتالاموس نسبت به غلظت خوني هورمونها كاهش پيدا كند. هيپوتالاموس در اثر عوامل مختلفي آسيب ميبيند كه يكي از مهمترين علل آن زياد شدن غلظت هورمون كورتيزول()cortisol است. كورتيزول از غدد فوقكليوي ترشح ميشود. ترشح اين هورمون تحت كنترل هيپوتالاموس است. كورتيزول هورموني است كه در مقابله بدن با استرس كاربرد دارد. در هر شرايطي كه بدن با استرس مواجه شود، (مثلا بيماري) كورتيزول بيشتر ترشح ميشود. هورمون كورتيزول با بالا رفتن سن بيشتر ترشح ميشود و غلظت خوني آن افزايش پيدا ميكند. بيشتر شدن كورتيزول باعث آسيب هيپوتالاموس ميگردد و تنظيم ترشح هورمونها مختل ميشود. از طرفي تنظيم ترشح كورتيزول هم مختل ميشود و باز هم بيشتر ترشح ميشود و يك سيكل معيوب به وجود ميآيد كه باعث ميشود آسيب به هيپوتالاموس بيشتر شود. بر اين اساس يك روش درمان پيري، اصلاح تحريك پذيري هيپوتالاموس نسبت به هورمونهاست. برخي از پزشكان معتقدند مصرف داروهايي مثل متفورمين(Metformin )باعث افزايش تحريكپذيري هيپوتالاموس ميشود و پيري را به تعويق مياندازد.
كاهش چربي در غشاي سلول غشاي سلولها از چربي و پروتئين تشكيل شده است. قسمت بيشتر غشا چربي است. قدرت انتقال مواد از غشاي سلول، انتقال حرارت، انتقال جريان الكتريكي و ساير ويژگيهاي غشا، تحت تاثير تركيب چربي و پروتئينهاي آن است. بر اثر گذشت زمان، كمكم غلظت چربي غشاي سلول كم ميشود، در نتيجه كاركرد غشاي سلول مختل ميشود. يكي از پروتئينهاي مهم غشاي سلول نقش يك پمپ را در غشا دارد كه مولكولهاي سديم و پتاسيم را از غشاي سلول منتقل ميكند. در اثر پيري عملكرد اين پمپ مختل ميشود و سلامت سلول در خطر ميافتد.
كاركرد نامناسب غشا باعث آسيب سلول و پيري و در نتيجه مرگ سلول ميشود. از سوي ديگر اختلال كاركرد غشا باعث تجمع مادهاي سمي به نام ليپوفوسين(Lipofuscin )در بافتهاي بدن ميشود. اين ماده بيشتر در مغز، قلب، ريه و پوست جمع ميشود. در واقع بسياري از لكههايي كه در اثر پيري روي پوست ديده ميشود در اثر تجمع همين ماده است. اين ماده سمي در مغز بيماران مبتلا به آلزايمر هم ديده شده است. امروزه داروهايي ساخته شده است كه باعث دفع اين ماده و همچنين بالا بردن عملكرد غشاي سلول ميشود.
دكتر هايفيلك نشان داد سوءتغذيه باعث كمشدن سرعت تقسيم سلولها ميشود و از سوي ديگر تغذيه بيش از حد باعث ميشود سرعت تقسيم سلولها بيشتر شود و همچنين راديكالهاي آزاد بيشتري در بدن رها شوند. با اين حساب عواملي كه باعث ميشوند سرعت تقسيم سلولها كم شود، طول عمر انسان را افزايش ميدهد.
هر ارگان بدنATP مورد نيازش را خود توليد ميكند و نميتواند از ساير ارگانها بگيرد. در نتيجه اگر ميتوكندريهاي يك ارگان از بين بروند، آن ارگان در معرض نابودي قرار ميگيرد. به اين ترتيب براي جلوگيري از تخريب سلول و آهسته كردن سرعت پيري بايد از ميتوكندريها در برابر راديكالهاي آزاد محافظت كرد.
به طور كلي پيري را بر اساس سن تقويمي، سن فيزيولوژيك و سن رواني ميتوان تعريف كرد.
«يادم ميياد وقتي 13 سالم بود، يعني 100سال قبل، ون گوگ(Vincent Van Gogh )براي خريدن وسايل نقاشي به مغازه عموي من آمد. يادم ميياد، خيلي زشت بود. رفتار خوبي نداشت، لباس كثيف و نامرتبي به تن داشت...، اين جملهها خاطرات خانم ژانه لويز كالمان(Jeanne Louise Calment )از ملاقاتش با ون گوگ (نقاش معروف) است. خانم كالمان خيلي پير شده بود. نزديك 113 سال سن داشت، ولي هنوز خاطراتش را به ياد ميآورد. از پس زندگي خود بر ميآمد و به تنهايي زندگي ميكرد.
وقتي خواستم اين مقاله را شروع كنم، ناخودآگاه ياد رمان «زندگي در پيش رو» اثر رومانگاري افتادم. داستان پيرزن خاصي كه در طبقه ششم يك عمارت بدون آسانسور زندگي ميكرد. ولي افراد سالمند جامعه ما ديگر شبيه اين داستانها نيستند. زماني شاعرها و نويسندهها از بي وفايي دنيا و پيري ميگفتند و اندوه پيري را روايت ميكردند. ولي در دنياي امروز ديگر تعريف پيري عوض شده است. هر سال درصد بيشتري از افراد جامعه در زمره سالمندان قرار ميگيرند. امروزه قسمت قابلتوجهي از نيروي فعال جامعه را سالمندان تشكيل ميدهند. مثلا در آمريكا سن بازنشستگي براي برخورداري كامل از مزاياي بازنشستگي بالا رفته و به 65 سالگي رسيده است. تعريف پيري خيلي عوض شده و ديگر به هر كسي نميشود لقب پير بودن را داد. ولي وقتي يك نفر خاطرات 100 سال قبل را تعريف ميكند، ديگر همه قبول دارند كه پير شده. به خاطر همين بود كه ترجيح دادم مقاله را با جملات بالا شروع كنم.
تعريف سالمندي از منظر مختلف
براي تعريف پيري معيارهاي زيادي وجود دارد. پيري از جمله كلماتي است كه بسختي ميتوان آن را تعريف كرد. در نقاط مختلف دنيا بر اساس فرهنگهاي مختلف پيري را به اشكال مختلف تعريف ميكنند. در آمريكاي شمالي بر اساس سن بازنشستگي پيري را از سن 65 سالگي ميدانند. به طور كلي پيري را بر اساس سن تقويمي، سن فيزيولوژيك و سن رواني ميتوان تعريف كرد. از نظر سن تقويمي وقتي سن از 60 سالگي بگذرد ديگر دوران ميانسالي تمام شده و وارد كهنسالي ميشويم. ولي معمولا پيري را سن بالاتر از 75سالگي تعريف ميكنند. از نظر فيزيولوژيك پيري بر اساس ويژگيهاي عملكردي (functional )و ظاهري بدن تعريف ميشود. به همين دليل ممكن است فردي با سن تقويمي زياد در زمره پيري قرار نگيرد. همينطور افرادي هستند كه در سن كم دچار پيري زودرس ميشوند. در سندرم پيري كودكان كه به نام سندرم Hutchinson Gilford شناخته ميشود، كودكان در سن كم دچار چروكيدگي پوست صورت، كوتاهي قد، سفتي مفاصل، كچلي و علائم قلبي عروقي ميشوند. اين سندرم كه بسيار نادر است و يك مورد در هر 8ميليون تولد رخ ميدهد در زمره پيري فيزيولوژيك است. پيري را ميتوان از نظر رواني هم تقسيم بندي كرد. سن رواني هر كس با سن تقويمي و سن فيزيولوژيك وي متفاوت است. سن رواني برمبناي حالتهاي عاطفي و هيجاني سنجيده ميشود. اگرچه سن رواني با سن تقويمي فاصله دارد، ولي معمولا به سن فيزيولوژيك نزديك تر است.
عمر نوح يا پيري زودرس
در تورات آمده است كه نوح 950 سال زندگي كرد. در شاهنامه آمده است كه جمشيد بيشتر از 700 سال زندگي كرد. دكتر برنر، استاد نفرولوژي و از جمله دانشمندان صاحب نظر علم پزشكي فرضيهاي براي توجيه كوتاه شدن عمر انسان دارد. طبق اين فرضيه طول عمر انسان در گذشته بسيار طولاني تر بوده است. پيشرفت اوليه انسان با سرعت كمي اتفاق ميافتاد. تغيير در سبك زندگي انسان آنقدر آرام اتفاق ميافتاد كه انسان با اين تغييرات تطابق پيدا ميكرد. مثلا تغيير رژيم غذايي انسان به قدري آهسته رخ ميداد كه دستگاه گوارش زمان كافي براي تكامل پيدا كردن و تطابق پيدا كردن داشت. با پيشرفت بيشتر و گذشت زمان سرعت تغيير زندگي انسان بيشتر شد. پيشرفت بيشتر، زمينهساز پيشرفت سريعتر شد و اين سرعت بيشتر فرصت تطبيق پيدا كردن را از انسان ميگرفت. ديگر بدن انسان فرصت نداشت كاملا با شرايط جديد زندگي تطابق پيدا كند. اين تغييرات با گذشت زمان بيشتر و بيشتر شد. تطابق پيدا نكردن بدن انسان باعث شد ديگر كسي مانند انسانهاي اوليه عمر طولاني نداشته باشد. براساس اين فرضيه در حال حاضر در كشورهاي در حال توسعه كه سرعت تحولات نسبت به ساير كشورها بيشتر بوده است بيماريهاي متابوليك شايعتر است. مثلا شيوع بالاي ديابت در كشور عربستان شايد بر اساس اين نظريه در اثر تغيير رژيم غذايي ساكنان عربستان در طول زمان بسيار كوتاه چند دهه اخير باشد. به هر حال بشر همواره در آرزوي عمر طولاني تر بوده است. علم مدرن امروزي هم در اين انديشه است. براي پيري مكانيسمهاي مختلفي تعريف شده است كه در ادامه به توضيح مهمترين تئوريهاي توجيه كننده مكانيسم ميپردازيم. DNA و ژنتيك
DNA يك نقشه از پيش تعيين شده از ويژگيهاي جسمي و رواني ماست. به اين معني كه ما با اين نقشه متولد ميشويم و تا حد زيادي سلامت جسم و روح، تحت تاثير ويژگيهاي ژنتيكي ماست. البته ويژگيهاي محيطي هم جسم و روح و هم خود DNA را تحت تاثير قرار ميدهد. به عنوان مثال DNA براحتي اكسيده ميشود، آسيبهاي وارد به DNA ميتواند تحت تاثير رژيم غذايي، آلودگي محيطي، برخورد با اشعه و... بوجود بيايد. به اين ترتيب ما توانايي اين را داريم كه با تغيير سبك زندگي، سرعت آسيب به DNA را افزايش يا كاهش دهيم. يكي از جديدترين تئوريها درخصوص ارتباط DNA و پيري تئوري تلومر از (Telomerase theory of aging) است. قبل از توضيح اين تئوري لازم است كمي درباره تلومر بدانيم. DNA انسان ساختاري دو رشتهاي است كه از كنار هم قرار گرفتن 4 نوع مولكول بازي تشكيل شده است. ترتيب قرار گرفتن اين بازها متغير است و اين موضوع باعث ميشودDNA مانند يك نقشه باشد كه كلمات آن را مولكولهاي بازي تشكيل دادهاند. DNA در هسته سلول و به صورت كروموزوم متراكم شده است. ساختار كروموزوم در انتهاي خود آزاد نيست. در انتهاي كروموزوم ها يك توالي طولاني از بازهاي مشخصي وجود دارد كه اين توالي تلومر نام دارد. تلومر باعث ميشود كه كروموزوم و ژنها از آسيبهاي سلولي در امان باشند. همچنين تلومر هنگام تقسيم سلول در تقسيم كروموزوم ها نقش دارد. تحقيقات نشان داده است سلولهاي بنيادي وقتي تخصصي ميشوند و بافتهاي مختلف را ميسازند، دچار تغييرات زيادي ميشوند كه يكي از اين تغييرات از دست دادن آنزيم توليدكننده تلومر(Telomerase )است. وقتي اين آنزيم وجود نداشته باشد در هر تقسيم سلول تلومر كوتاهتر ميشود. كوتاهتر شدن تلومر به معني آسيبپذيرتر شدنDNA است. با هر تقسيم سلولي تلومر كوتاهتر ميشود و سلول كمي آسيب ميبيند. در هر تقسيم سلول دچار مشكلات بيشتر و سرانجام پيري و مرگ ميشود. تحقيقات جديد نشان داده است هورمونها در سالم ماندن بيشتر تلومر نقش دارند. به اين معني كه اگر اختلال ترشح هورمونها وجود نداشته باشد و هورمونها به صورت متناسب در بدن ترشح شوند، تلومر طول عمر بيشتري پيدا ميكند. ممكن است در آينده بتوان با استفاده از آنزيم تلومر از روشهاي درماني براي پيري مطرح كرد، ولي در حال حاضر اين كار امكانپذير نيست. آنچه امروزه مشخص است آسيب راديكالهاي آزاد(free radicals )به DNA و همچنين تخريب DNA در اثر گليكوزيله شدن (glycosylation )است كه ميتوان با پروتوكولهاي موجود اين آسيبها را كاهش داد.
ارتباط هورمونها و پيري
تئوري هورموني عصبي يا نورواندوكرين (Neuroendocrin )تنظيم ترشح هورمونها و ارتباط نزديكي كه بين سيستم عصبي (بخصوص هيپوتالاموس) و ترشح هورمونها وجود دارد را در پيري موثر ميداند. هيپوتالاموس قسمتي از مغز است كه نقش زيادي در تنظيم ترشح هورمونهاي بدن دارد. هيپوتالاموس ترشح هورمونها را توسط غده هيپوفيز كنترل ميكند. غده هيپوفيز هم چند نوع هورمون اصلي را ترشح ميكند كه هر كدام بر غدد داخلي بدن اثر ميگذارند و باعث عملكرد مناسب يا ترشح هورمونهاي ديگر ميشوند. به اين ترتيب هيپوتالاموس به عنوان تنظيمكننده اصلي هورمونهاست كه اين تنظيم را توسط غده هيپوفيز انجام ميدهد. هورمون رشد، هورمونهاي جنسي، هورمونهاي تيروئيد، هورمون ترشح شير و... همه تحت تاثير ترشحات هيپوفيز از ساير غدد بدن توليد ميشوند. وقتي اين هورمونها ترشح شدند، وارد خون ميشوند و غلظتشان در خون بالا ميرود. غلظت اين هورمونها در خون، هيپوتالاموس را تحت تاثير قرار ميدهد و هيپوتالاموس ساير غدد را تنظيم ميكند كه هورمونها را بيشتر بسازند يا توليد هورمونها را كاهش بدهند. افزايش سن باعث ميشود حساسيت هيپوتالاموس نسبت به غلظت خوني هورمونها كاهش پيدا كند. هيپوتالاموس در اثر عوامل مختلفي آسيب ميبيند كه يكي از مهمترين علل آن زياد شدن غلظت هورمون كورتيزول()cortisol است. كورتيزول از غدد فوقكليوي ترشح ميشود. ترشح اين هورمون تحت كنترل هيپوتالاموس است. كورتيزول هورموني است كه در مقابله بدن با استرس كاربرد دارد. در هر شرايطي كه بدن با استرس مواجه شود، (مثلا بيماري) كورتيزول بيشتر ترشح ميشود. هورمون كورتيزول با بالا رفتن سن بيشتر ترشح ميشود و غلظت خوني آن افزايش پيدا ميكند. بيشتر شدن كورتيزول باعث آسيب هيپوتالاموس ميگردد و تنظيم ترشح هورمونها مختل ميشود. از طرفي تنظيم ترشح كورتيزول هم مختل ميشود و باز هم بيشتر ترشح ميشود و يك سيكل معيوب به وجود ميآيد كه باعث ميشود آسيب به هيپوتالاموس بيشتر شود. بر اين اساس يك روش درمان پيري، اصلاح تحريك پذيري هيپوتالاموس نسبت به هورمونهاست. برخي از پزشكان معتقدند مصرف داروهايي مثل متفورمين(Metformin )باعث افزايش تحريكپذيري هيپوتالاموس ميشود و پيري را به تعويق مياندازد.
تخريب جواني با راديكالهاي آزاد
تئوري راديكالهاي آزاد(Free radicals theory )اولين بار توسط دكتر هارمان(Denham Harman) در سال 1956 مطرح شد. راديكال آزاد به مولكولي گفته ميشود كه داراي بار منفي آزاد است و ميل زيادي به تشكيل پيوند با مولكولهاي طبيعي بدن دارد. عواملي مانند تغذيه، عادتهاي زندگي، تنباكو، الكل و برخورد با اشعه ميتوانند باعث زياد شدن توليد راديكالهاي آزاد در بدن شوند. با اين حال در حالت طبيعي هم راديكالهاي آزاد در بدن توليد ميشوند. توليد راديكالهاي آزاد بيشتر در ميتوكندري و هنگام توليد انرژي در بدن رخ ميدهد. راديكالهاي آزاد به ساختار غشاي سلول،DNA و پروتئينها متصل ميشوند و باعث تخريب آنها و پيري و در نتيجه مرگ سلول ميشوند. مواد زيادي هستند كه باعث كنترل راديكالهاي آزاد ميشوند. اين مواد آنتياكسيدان(Anti-oxidants )ناميده ميشوند و باعث محافظت از سلولها در برابر راديكالهاي آزاد ميگردند. مصرف مواد آنتياكسيدان مثل ويتامينC ، ويتامينE و بتاكاروتن ميتواند از بدن در برابر پيري محافظت كند. 
كاركرد نامناسب غشا باعث آسيب سلول و پيري و در نتيجه مرگ سلول ميشود. از سوي ديگر اختلال كاركرد غشا باعث تجمع مادهاي سمي به نام ليپوفوسين(Lipofuscin )در بافتهاي بدن ميشود. اين ماده بيشتر در مغز، قلب، ريه و پوست جمع ميشود. در واقع بسياري از لكههايي كه در اثر پيري روي پوست ديده ميشود در اثر تجمع همين ماده است. اين ماده سمي در مغز بيماران مبتلا به آلزايمر هم ديده شده است. امروزه داروهايي ساخته شده است كه باعث دفع اين ماده و همچنين بالا بردن عملكرد غشاي سلول ميشود.
محدوديت عمر سلولهاي بدن
اين تئوري كه به نام كاشف آن(Leonard Hayfilck )است، توضيح ميدهد سلولهاي بدن انسان قدرت توليدمثل محدودي دارند. به عبارت ديگر هر رده سلولي به تعداد مشخصي ميتواند تقسيم شود و بعد از آن قدرت تقسيم خود را از دست ميدهد و نابود ميشود. در سال 1961 دكتر هايفيلك نشان داد هر سلول بدن انسان حداكثر 50 بار ميتواند تقسيم شود و بعد از آن دچار مرگ ميشود. ممكن است اين محدوديت در اثر همان مكانيسمي باشد كه در بالا توضيح داديم. در هر نوبت تقسيم سلولي قسمتي ازDNA سلول از بين ميرود. دكتر هايفيلك نشان داد سوءتغذيه باعث كمشدن سرعت تقسيم سلولها ميشود و از سوي ديگر تغذيه بيش از حد باعث ميشود سرعت تقسيم سلولها بيشتر شود و همچنين راديكالهاي آزاد بيشتري در بدن رها شوند. با اين حساب عواملي كه باعث ميشوند سرعت تقسيم سلولها كم شود، طول عمر انسان را افزايش ميدهد.
از كار افتادن ميتوكندريها
بدن انسان انرژي موردنياز خود را از طريق سوزاندن مواد انرژيزا و ذخيره انرژي به دست ميآورد. انرژي آزاد شده باعث تشكيل مولكولي به نامATP ميشود. ATP در هر جاي بدن انسان ميتواند شكسته شود و انرژي ذخيره شده را آزاد سازد. محل توليد انرژي در سلولهاي بدن ميتوكندري است. ميتوكندري ارگاني است كه در تمام سلولهاي بدن پيدا ميشود. توليد ATP در ميتوكندري مستلزم سوخت و ساز مولكولها و تشكيل راديكالهاي آزاد است. در نتيجه ميتوكندريها با گذشت زمان و بالا رفتن سن بشدت تحت تاثير راديكالهاي آزاد قرار ميگيرند. در اين شرايط ميتوكندريها كمكم كارايي خود را از دست ميدهند، بزرگتر ميشوند و از بين ميروند. از ميان رفتن ميتوكندري به معناي توليد نشدنATP است. هر ارگان بدنATP مورد نيازش را خود توليد ميكند و نميتواند از ساير ارگانها بگيرد. در نتيجه اگر ميتوكندريهاي يك ارگان از بين بروند، آن ارگان در معرض نابودي قرار ميگيرد. به اين ترتيب براي جلوگيري از تخريب سلول و آهسته كردن سرعت پيري بايد از ميتوكندريها در برابر راديكالهاي آزاد محافظت كرد.
تركيب قند با پروتئينهاي بدن
در اين تئوري(glycosylation theory of aging )عمر طولاني باعث تركيب بيشتر قند با پروتئينهاي بدن ميشود. در نتيجه پروتئينها از كار ميافتند و ارگانهاي بدن كاركرد خود را از دست ميدهند. تاثير مخرب قندها بر پروتئينهاي بدن را در بيماري ديابت بخوبي ميتوان ديد. عوارض بيماري ديابت در واقع همان مشكلاتي است كه در پيري رخ ميدهد. با اين تفاوت كه در ديابت چندين برابر شديدتر است و سريعتر رخ ميدهد. استفاده كمتر از قند و شكر در رژيم غذايي تاثير خوبي در كاهش تركيب قند با پروتئينها دارد و پيري و مرگ سلولها را به تعويق مياندازد.منبع: theorris of aging