بخشی از سروده «پرواز همای» در قسمت پایانی اپراي موسی و شبان
[FONT=tahoma,sans-serif]خدا از هرچه پنداري جدا باشد
خدا هرگز نميخواهد خدا باشد
نميخواهد خدا بازيچهي دست شما باشد
که او هرگز نميخواهد چنين آيينهي وحشتنما باشد
خدا هرگز نميخواهد خدا باشد
نميخواهد خدا بازيچهي دست شما باشد
که او هرگز نميخواهد چنين آيينهي وحشتنما باشد
[FONT=tahoma,sans-serif]هراس از وي ندارم من
هراسي زين انديشهها در پي ندارم من
خدايا بيم از آن دارم
مبادا رهگذاري را بيازارم[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]نه جنگي با کسي دارم، نه کس با من
بگو موسي، بگو موسي پريشانتر تويي يا من؟
نه از افسانه ميترسم، نه از شيطان
نه از کفر و نه از ايمان
نه از دوزخ، نه از حرمان
نه از فردا، نه از مردن
نه از پيمانه ميخوردن[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]خدا را ميشناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا را ميشناسم من[/FONT]