پدر عاشقی بسوزه

[f.azar]

داستان عشق یک پسر کوچک

من سرم توي کار خودم بود ...​

بعد يه روز يه نفر رو ديدم ...​

اون اين شکلي بود !​

ما اوقات خوبي با هم داشتيم ..​

من يه کادو مثل اين بهش دادم​

وقتي اون هديه من رو پذيرفت ، من اينجوري شدم!​

ما تقريبا همه شب ها ، با هم گفت و گو مي کرديم ..​

و اين وضع من توي اداره بود ..​

وقتي همکارام من و دوستم رو ديدند، اينجوري نگاه مي کردند ..

و من اينجوري بهشون جواب مي دادم ..

اما روز والنتاين ، اون يک گل رز مثل اين داد به يه نفر ديگه..

و من اينجوري بودم ...

بعدش اينجوري شدم ...

احساس من اينجوري بود ..

بعد اينجوري شدم ...

بله .. آخرش به اين حال و روز افتادم ...

پدر عاشقي بسوزه !

 

[mrp69]

ممنون.

اصلا نمیخوام بگم این پنجمین باره این تاپیک زده میشه.

 

[افشـین]

منم نمیگم تکراریه !

 

[emi.zx2010]

باتشکر
منم نیومدم بگم که اینو 6 بار دیده ام...

 

[f.azar]

از همتون ممنونم که نگفتید.

 

[ozra.m]

ممنون خوب بود

 

[venous_20]

منم ایضا........

 

[mr.abooli]

بالاخره پدر عاشقی سوخت یا نسوخت

 

[f.azar]

بالاخره پدر عاشقی سوخت یا نسوخت

اینجور که بوش میاد پدر عاشقی ققنوسه وقتی می سوزه یک جوونش متولد می شه.

 

[ofakur]

بالاخره پدر عاشقی سوخت یا نسوخت

سلام داداش.
من فکر میکنم این عشق ذاتآ بی پدر مادره.
چون اگه داشت نمیذاشتن اینقده زیر دست و پا له بشه.
تا حالا هیشکی نتونسته دو روز درست و حسابی ازش نگهداری کنه.
البته این جواب بهانه ای برای عرض سلام بود و بس.

 

[adel_salehi2000]

منم نمیگم تکراریه !

دقیقاً

 

[Thais]

ولی من ندیده بودم ممنون

 

[آرانوس]

برا من که تازه بود و با حال
مرسی