نیایش امید

raha

مدیر بازنشسته
امید که بهار آید و گل وشکوفه شود همه جا باغ ودشت وبستان کوه وصحرا. سردی زمستان درهم شکند. به نور زندگی بخش آفتاب. بلبل به نوا آید و در دامن گل بیاساید ونغمه خوان بزمی شور آفرین گردد .

چشمه ساران چهره بیارایند وجویباران از هرسوی روانه شوند تا داستان زندگی را بسرایند. رهگذران را آرامش دهند وامان .

مردمان را به سرور آورند وشادمانی را ارزانیشان دارند. سخن از گل و بلبل و سرو و صنوبر باشد، سخن از عشق، سخن از زندگی، از بودن و با هم بودن. از خود را در میان دیگران یافتن و یا خود را برای دیگران خواستن.

دشت و دمن گلباران شود. ساز ها همه هم ساز شوند، مرغان همه هم آواز. دستان مدد کار هم باشند و چشمان نگاهبان شرافت آدمی. و اینان نیز کامشان به معرفت انسانی شیرین شود، سینه هاشان به زمزمی تهی از کینه.

در جانشان بذر عشق جوانه زند. در دل شان نوری از مهر تابان گردد. خویش را رها خواهند و آزاد و حریم ها را پاس داشته و حرمت خلق نگه دارند. درکار خلق نشود آنچه می شود امروز.

و ما نیز به مدد خدایی از کینه به دور باشیم و از خشونت بیزار و گریزان. سخن به خشم نیالاییم و دامن به کینه آلوده نسازیم که ایران آرامش می خواهد و آزادی و مردم زندگی می خواهند و آسایش.

و رسالت ما سنگین است و دشوار. دستانی هست که مددی می خواهند و چشمانی که نیازی را باز می خوانند و دراین غوغا آنچه ویران می شود بودن آنهاست.

و راستی که این روا نیست. در این گیر و دار خرد شدن هایی هست که نارواست و صداهایی هست که باید شنید و شنیده نمی شود. امید که رویش امید جان ها را نشاط بخشد و زندگی ها را رونق بخشد و دشمنی ها را درهم شکند و دوستی ها را فزون سازد.

واین نیایش شبانه را دوست به مهر خویش پذیرد و اسبابی برای رهایی ما سازد از بندهایی که آزادیمان را ازما گرفته است .


یدالله اسلامی
18/11/88 .
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا