موجودی به نام پول

fatemezeynali

عضو جدید
پیرمرد جلوی خانه‌اش ناراحت نشسته بود سلام کردم جواب نداد فکر کردم شاید با این حال که گوش‌هایش بزرگند ولی صدای مرا نشنیده دو مرتبه سلام کردم باز هم جواب نداد کمی ناراحت شدم با خودم گفتم بی‌خیالش هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدایی شنیدم امیدوارشدم سرم را بر گرداندم دیدم پیرمرد در حالی که یک هزار تومانی در دستش بود داشت تا هفتاد جد یکی را سلام و صلوات می‌فرستاد:warn:
 

Similar threads

بالا