mr1991
عضو جدید
این داستانی که در زیر نقل می شود یک داستان کاملا واقعیست که در ژاپن
اتفاق افتاده است :
شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند . توضیح
اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی داری فضایی خالی بین دیوار های چوبی
هستند .
این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از
بیرون به پشتش فرو رفته بود .
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد . وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد !
این میخ چهار سال پیش ، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !
اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون
کوچکترین حرکت ، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده
مانده !
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است . متحیر از این مساله کارش را
تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد .
در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر ، با غذایی در
دهانش ظاهر شد !
مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت . واقعا که چه عشق قشنگی ! یک
موجود کوچک با عشقی بزرگ ! عشقی که برای زیستن و ادامه ی حیات ، حتی در
مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود !
اگه موجودی به این کوچکی بتونه عشقی به این بزرگی داشته باشه پس تصور
کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق همدیگه باشیم و شاید هم باید پایبندی رو
از این موجود درس بگیریم ، البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها می
توانیم چرا که باید به خود اییم و بخواهیم و بدانیم ، که انسان
باشیم ....
اتفاق افتاده است :
شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند . توضیح
اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی داری فضایی خالی بین دیوار های چوبی
هستند .
این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از
بیرون به پشتش فرو رفته بود .
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد . وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد !
این میخ چهار سال پیش ، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !
اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون
کوچکترین حرکت ، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده
مانده !
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است . متحیر از این مساله کارش را
تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد .
در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر ، با غذایی در
دهانش ظاهر شد !
مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت . واقعا که چه عشق قشنگی ! یک
موجود کوچک با عشقی بزرگ ! عشقی که برای زیستن و ادامه ی حیات ، حتی در
مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود !
اگه موجودی به این کوچکی بتونه عشقی به این بزرگی داشته باشه پس تصور
کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق همدیگه باشیم و شاید هم باید پایبندی رو
از این موجود درس بگیریم ، البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها می
توانیم چرا که باید به خود اییم و بخواهیم و بدانیم ، که انسان
باشیم ....