zhilamo
عضو جدید
اكنون شهيدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستيم.
شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم
آنها كه گستاخي آن را داشتند كه ـ وقتي نميتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند
رفتند، و ما بي شرمان مانديم.
و جا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبوني ـ بر حسين(ع) و زينب(س) ـ مظاهر حيات و عزت ـ ميگرييم،
اكنون شهيدان كارشان را به پايان رساندهاند و ما شب شام غريبان ميگرييم، و پايانش را اعلام ميكنيم
و ميبينيم چگونه در جامعه گريستن بر حسين(ع) وعشق به حسين (ع)، با يزيد همدست و همداستانيم؟
اين شهيدان امروز دو كار كردند،همه برادرانه در برابر شهادت ايستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پيران و جوانان هميشه تاريخ بياموزند
كه بايد چگونه زندگي كنند ـ اگر ميتوانند ـ و چگونه بميرند ـ اگر نميتوانند...
اين شهيدان كار ديگري نيز كردند:
شهادت دادند كه در نظام واحد حاكم بر تاريخ بشري ـ نظامي كه سياست واقتصاد ومذهب وهنروفلسفه و انديشه و احساس و اخلاق و بشريت را، همه را ابزار دست ميكند تا انسانها را قرباني مطامع خود كند و از همه چيز پايگاهي براي حكومت ظلم و جور و جنايت بسازد ـ همه گروههاي مردم و همه ارزشهاي انساني محكوم شده است.
در اين تشيعي كه، اكنون به اين شكل كه ميبينيم درآمده است و هركس بخواهد از آن تشيع راستين جوشان بيدار كننده، سخن بگويد، پيش از دشمن، به دست دوست قربانيش ميكنند، درسهاي بزرگ و پيامهاي بزرگ، و غنيمتهاي بسيار و ارزشهاي بزرگ و خدايي و سرمايههاي عزيز و روحهاي حيات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاريخ نهفته است.
ما از وقتي كه، بهگفته جلال،سنت شهادت را فراموش كردهايم و به مقبرهداري شهيدان پرداختهايم وازهنگامي كه به جاي شيعه علي (ع) بودن و از هنگامي كه بهجاي شيعه حسين(ع)وزينب (س) بودن،زنان و مردان ما؛عزادار شهيدان شدهاند و بس،در عزاي هميشگي ماندهايم!
چه هوشيارانه دگرگون كردهاند پيام حسين (ع) را و ياران بزرگ و عزيز و جاويدش را...
اين كه حسين (ع) فرياد ميزند كه آيا كسي هست كه مرا ياري كند و انتقام كشد؟مگر نمي داند كه كسي نيست كه او را ياري كند و انتقام گيرد؟
اين سؤال، سؤال از تاريخ فرداي بشري است و اين پرسش از آينده است و از همه ماست.
اما اين دعوت را، اين انتظار ياري از او را، اين پيام حسين (ع) را ـ كه شيعه ميخواهد و در هر عصري و هر نسلي، شيعه ميطلبد
ما خاموش كرديم
به اين عنوان كه به مردم گفتيم كه حسين (ع) اشك ميخواهد.ضجه ميخواهد و دگرهيچ، پيام ديگري ندارد.
مرده است وعزادار ميخواهد، نه شاهد شهيد حاضر در همه جا و همه وقت و «پيرو».
آري، اين چنين به ما گفتهاند و ميگويند!
و آنها كه تن به هر ذلتي ميدهند تا زنده بمانند، مردههاي خاموش و پليد تاريخند...
و ببينيد كه آيا كساني كه سخاوتمندانه با حسين (ع) به قتلگاه خويش آمدهاند و مرگ خويش را انتخاب كردهاند اينها زنده هستند؟
يا آنها كه براي ماندشان تن به ذلت و پستي رها كردن حسين (ع) و تحمل كردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زندهاند؟
جامعهاي كه به مرگ تدريجي گرفتار است،
جامعهاي كه تسليم را تمكين كرده است،
جامعهاي كه احساس مسؤوليت را از ياد برده است...
شهيد همچون قلبي، به اندامهاي خشك مرده بيرمق اين جامعه، خون خويش را ميرساند...
حسين (ع) يك درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نيمهتمام گذاشتن حج و به سوي شهادت رفتن است.
اين حج را نيمهتمام ميگذارد و شهادت را انتخاب ميكند تا به همه حجگزاران تاريخ بياموزد
كه اگرحسين (ع) نباشد و اگر يزيد باشد، چرخيدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوي است.
آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شركت و شهادت غايب شدند، اينها همه با هم برابرند.
هرسه يكياند:
چه آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست يزيد باشد و مزدور او،
و چه آنهايي كه درهواي بهشت، به كنج خلوت عبادت خزيدند و با فراغت و امنيت، حسين (ع) را تنها گذاشتند و...
و چه آنهايي كه مرعوب زور شدند و خاموش ماندند...
و تو و من، ما بايد بر مصيبت خويش بگرييم كه حضور نداريم...
ملت سبزه ایران کجاست؟
شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم
آنها كه گستاخي آن را داشتند كه ـ وقتي نميتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند
رفتند، و ما بي شرمان مانديم.
و جا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبوني ـ بر حسين(ع) و زينب(س) ـ مظاهر حيات و عزت ـ ميگرييم،
اكنون شهيدان كارشان را به پايان رساندهاند و ما شب شام غريبان ميگرييم، و پايانش را اعلام ميكنيم
و ميبينيم چگونه در جامعه گريستن بر حسين(ع) وعشق به حسين (ع)، با يزيد همدست و همداستانيم؟
اين شهيدان امروز دو كار كردند،همه برادرانه در برابر شهادت ايستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پيران و جوانان هميشه تاريخ بياموزند
كه بايد چگونه زندگي كنند ـ اگر ميتوانند ـ و چگونه بميرند ـ اگر نميتوانند...
اين شهيدان كار ديگري نيز كردند:
شهادت دادند كه در نظام واحد حاكم بر تاريخ بشري ـ نظامي كه سياست واقتصاد ومذهب وهنروفلسفه و انديشه و احساس و اخلاق و بشريت را، همه را ابزار دست ميكند تا انسانها را قرباني مطامع خود كند و از همه چيز پايگاهي براي حكومت ظلم و جور و جنايت بسازد ـ همه گروههاي مردم و همه ارزشهاي انساني محكوم شده است.
در اين تشيعي كه، اكنون به اين شكل كه ميبينيم درآمده است و هركس بخواهد از آن تشيع راستين جوشان بيدار كننده، سخن بگويد، پيش از دشمن، به دست دوست قربانيش ميكنند، درسهاي بزرگ و پيامهاي بزرگ، و غنيمتهاي بسيار و ارزشهاي بزرگ و خدايي و سرمايههاي عزيز و روحهاي حيات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاريخ نهفته است.
ما از وقتي كه، بهگفته جلال،سنت شهادت را فراموش كردهايم و به مقبرهداري شهيدان پرداختهايم وازهنگامي كه به جاي شيعه علي (ع) بودن و از هنگامي كه بهجاي شيعه حسين(ع)وزينب (س) بودن،زنان و مردان ما؛عزادار شهيدان شدهاند و بس،در عزاي هميشگي ماندهايم!
چه هوشيارانه دگرگون كردهاند پيام حسين (ع) را و ياران بزرگ و عزيز و جاويدش را...
اين كه حسين (ع) فرياد ميزند كه آيا كسي هست كه مرا ياري كند و انتقام كشد؟مگر نمي داند كه كسي نيست كه او را ياري كند و انتقام گيرد؟
اين سؤال، سؤال از تاريخ فرداي بشري است و اين پرسش از آينده است و از همه ماست.
اما اين دعوت را، اين انتظار ياري از او را، اين پيام حسين (ع) را ـ كه شيعه ميخواهد و در هر عصري و هر نسلي، شيعه ميطلبد
ما خاموش كرديم
به اين عنوان كه به مردم گفتيم كه حسين (ع) اشك ميخواهد.ضجه ميخواهد و دگرهيچ، پيام ديگري ندارد.
مرده است وعزادار ميخواهد، نه شاهد شهيد حاضر در همه جا و همه وقت و «پيرو».
آري، اين چنين به ما گفتهاند و ميگويند!
و آنها كه تن به هر ذلتي ميدهند تا زنده بمانند، مردههاي خاموش و پليد تاريخند...
و ببينيد كه آيا كساني كه سخاوتمندانه با حسين (ع) به قتلگاه خويش آمدهاند و مرگ خويش را انتخاب كردهاند اينها زنده هستند؟
يا آنها كه براي ماندشان تن به ذلت و پستي رها كردن حسين (ع) و تحمل كردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زندهاند؟
جامعهاي كه به مرگ تدريجي گرفتار است،
جامعهاي كه تسليم را تمكين كرده است،
جامعهاي كه احساس مسؤوليت را از ياد برده است...
شهيد همچون قلبي، به اندامهاي خشك مرده بيرمق اين جامعه، خون خويش را ميرساند...
حسين (ع) يك درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نيمهتمام گذاشتن حج و به سوي شهادت رفتن است.
اين حج را نيمهتمام ميگذارد و شهادت را انتخاب ميكند تا به همه حجگزاران تاريخ بياموزد
كه اگرحسين (ع) نباشد و اگر يزيد باشد، چرخيدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوي است.
آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شركت و شهادت غايب شدند، اينها همه با هم برابرند.
هرسه يكياند:
چه آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست يزيد باشد و مزدور او،
و چه آنهايي كه درهواي بهشت، به كنج خلوت عبادت خزيدند و با فراغت و امنيت، حسين (ع) را تنها گذاشتند و...
و چه آنهايي كه مرعوب زور شدند و خاموش ماندند...
و تو و من، ما بايد بر مصيبت خويش بگرييم كه حضور نداريم...
ملت سبزه ایران کجاست؟