
مسیحا برزگر
مسیحا برزگر فهمی عاشقانه و زیباشناسانه از هستی دارد و به دلیل نوع نگاهش، هنرمندیست رازآشنا. او هنرمندیست که با رنگهای کلمات، نقاشی معنا میکند و با نتهای کلمات، نغمههای نیایش میسازد. مسیحا زاده تهران است، اما به گفتهی خودش، مقیم وادی کلمات است. وطن او کلمه است و دوست دارد بیش از هر چیز، از خدا بگوید که برای او، همهچیز است و همهچیز خداست. میگوید:
خدا کسب و کار من است، او را میخرم و به بهای تبسمی ژرف که بر لبانتان مینشانم، به شما میفروشم و اینچنین است که همیشه سود میکنم.

خدا کسب و کار من است
او را میخرم و به بهای تبسمی ژرف که بر لبانتان مینشانم
به شما میفروشم و اینچنین است که همیشه سود میکنم
عشق مخاطب خاصی ندارد فقط دلی سرشار از عشق داشته باش
عشق باید خاصیت تو باشد
عشق ربطی به رابطه ندارد
عشق به رایحه ی گل می ماند
برای گل تفاوتی نمی کند که کسی رایحه اش را استشمام کند یا نکند
حتی در دورترین و متروکترین نقاط جهان نیز گل هائی خوش رنگ و خوش بو می رویند
آنها بی آنکه منتظر نگاهی باشند شکوفا می شوند
گل ها برای رنگ و بوی خود از کسی توقعی ندارند
خاصیت گل آن است که خوش ببوید و رنگ های بدیع خود را در آفتاب پهن کند
همچون گل باش در دوست داشتن گل ها نگران این نیستند که مبادا دیده نشوند
آنها مسرور شکوفائی و رایحه خویشتن اند عشق باید خاصیت تو باشد
عاشق باش چیزی نخواهد گذشت که عین عشق خواهی شد
و این لحظه ای ست که
قطره به دریا می رسد و دریا می شود
مسیحا برزگر