ر.میرعماد
عضو جدید
سلام دوستان, یکی دوستان مطلب جالبی از جورج برنارد شاو ارسال کرد بود.
گفتم شاید شما مثل من دوست داشته باشید اطلاعاتی از ایشون داشته باشید
جورج برنارد شاو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
جورج برنارد شاو درسال ۱۹۲۵ میلادی
تولد۲۶ ژوئیه ۱۸۵۶
دوبلین , ایرلند
مرگ۲ نوامبر ۱۹۵۰
هرتفوردشایر , انگلیس
لقبهانمایشنامهنویس سبک کُمیک، منتقد ادبی
ملیتایرلندی
آثار
سنت ژان
کسب و کار خانم وارن
جورج برنارد شاو (به انگلیسی: George Bernard Shaw)، (۲۶ ژوئیه ۱۸۵۶ - ۲ نوامبر ۱۹۵۰)، نمایشنامهنویس سبک کُمیک، منتقد ادبی و مبلغ سوسیالیست ایرلندیتبار است. از او بهعنوان پرقدرترین نمایشنامه نویس بریتانیایی پس از شکسپیر و نافذترین رسالهنویس پس از جاناتان سوییفت، هجونویس ایرلندی، یاد میکنند. برنارد شاو همچنین یکی از برترین نقادان موسیقی و تئاتر نسل خود محسوب میشدهاست.
او برای نمایشنامه سنت ژان[۱]، در سال ۱۹۲۵ میلادی به دریافت جایزه ادبی نوبل ، نائل آمد. از دیگر آثارش میتوان کسب و کار خانم وارن[۲] (۱۸۹۳)، سلاحها و انسانها[۳] (۱۸۹۴)، کاندیدا[۴] (۱۸۹۷)، سزار و کلئوپاترا[۵] (۱۹۰۱)، بشر و فوق بشر[۶] (۰۳-۱۹۰۲)، ماژور باربارا[۷] (۱۹۰۵) و پیگمالیون[۸] (۱۹۱۳) را نام برد.
شما همه جیزها را آنگونه که هست میبینید و و میپرسید که "چرا" و من چیزها را آنگونه که هیچوقت نبودهاند تصور میکنم و میپرسم "چرا که نه؟"
(برنارد شاو)
جرج برنارد شاو، منتقد و مصلح اجتماعی و نمایشنامهنویس ایرلندی در 1856م، در دوبلین (ایرلند) متولد شد.1 او یکی از نویسندگان انگلیسی ـ ایرلندی است که آثار ارزندهای را به ادبیات انگلیسی تقدیم کرده است. شاو، در چهارده سالگی، ترک تحصیل کرد و در 1876م، همراه مادرش ـ که معلّم موسیقی بود ـ، به انگلستان رفت و در آن جا زندگی ادبی خود را به عنوان داستاننویسی موفّق شروع کرد. در 1895م، به عنوان منتقد تئاتر، برای مجلّه «ساتوردی. ریویو» قلم زد. او به ایبسن، ارادت داشت و به طرفداری از او کتاب «جوهره ایبسنگرایی» را در 1891م نوشت. آرزوهای شاو، به عنوان منتقد موسیقی و تأثیر ارادتش به واگنر و ایبسن و ویلیام باتلر، موقعیت وی را به عنوان نمایشنامهنویسی که در تمامی گونههای شناخته شده تئاتر سررشته داشت، تثبیت کرد.
شاو، همانند ایبسن، تئاتر را وسیلهای برای نجات تماشاگران از خودستایی، دورویی و بیعقلی میدانست.
او از متخصّصان «تئاتر خوشساخت» به شمار میآمد و تماشاگران را با حرکت و سخن، ترغیب میکرد تا قهرمانان را همچون آدمهای شریر و آدمهای شریر را همچون قهرمان ببینند.2
او این طرح فکری را در نمایشهای: سرگرد باربارا،3 بشر عادی و بشر عالی4 و اسحله و انسان ،به وضوح نشان داده است. شاو، در حرکات و سخنانش پارادُکس (تناقض)های بسیاری به کار میبرد تا با توسّل به خودباوری بیننده، قهرمانان خود را مطابق دیدگاه مذهبی و اجتماعی خود بشناساند. او از شوخی، بسیار بهره میگرفت تا از آن، نتیجهای انتقادی و جدّی بگیرد. نبوغ وی در خدمت اصلاح جامعه بود و حتی اگر در زمانی، حالتی دلقکوار به شخصیتهایش میداد، این، چیزی از جدّی بودنِ نتایجش نمیکاست.
اوّلین نمایشنامه او به نام «خانه مردانِ زنْمُرده» به طور تحریکآمیزی به مسئله خانسالاری میپردازد.
در 1898م، نمایش «مطبوع و نامطبوع» را با مقدّمهای تهاجمی درباره سانسور تئاتر منتشر کرد. از نمایشهای دیگر او میتوان به: کاندیدا، 5 جزیره دیگر، جان بول و معمّای دکتر پیگمالپون اشاره کرد.
شاو، در تاریخ نیز آثاری دارد. وی در این آثار، از طریق مقایسه زمان حال و گذشته و ایجاد لحظههای کُمیک (شاد) با قرار دادن شخصیتهای تاریخی در زمان حاضر و تکرار عملکرد آنها، به بیان تاریخ میپردازد.6
شاو، این نویسنده قدرتمند ـ که در1925م جایزه نوبل ادبیات را از آنِ خود ساخت ـ، در دوم نوامبر 1950م، در سنّ 94 سالگی درگذشت.7
سبک شاوْ در نمایشنامهنویسی
انشای شاو، به حدّی روان و روشن است که گفتهاند او همچنان که حرف میزد، مطلب مینوشت. او بر خلاف دیگران، هرگز از پیش، طرح نمایشنامه را نمیریخت. به همین جهت، وقتی که شروع به نوشتن نمایشنامه میکرد، خودش هم نمیدانست آخرش چه بلایی بر سر قهرمانانش خواهد آمد. اگر چه اهل بلا نبود و همیشه نمایشنامههای خود را با یک خنده طولانی پایان میداد، ولی باز هم نگران سرانجام کار قهرمانهای خود بود! شیوه نگارش نمایشنامههای او بدین ترتیب بود که اوّل، موضوعی توجه او را به خود جلب میکرد، آن وقت کمی درباره موضوع میاندیشید و سپس بلافاصله شروع به نوشتن میکرد و هر چه به فکرش میرسید، در آن میگنجانید تا این که سرانجام، نمایشنامه پایان مییافت.
از ویژگیهای شاو، این بود که در هنگام نگارش نمایشنامه، به قواعد معمولی نمایشنامهنویسی توجّه نداشت. مثلاً رعایت وحدت زمان و مکان را نمیکرد و تمام نمایشنامه او یک فصل داشت و یا به نظر میرسید که یک فصل دارد.
از خصوصیات دیگر نمایشنامههای شاو، کم بودن «حرکت» در آن است. حتی به نظر میرسد که برخی از نمایشنامههای وی به کلّی فاقد حرکت است و چیزی غیر از گفتگو نیست.
شاخصه بارز شاو در نمایشنامهنویسی، آن است که وی بر خلاف بسیاری از نمایشنامهنویسانِ دیگر، نمایشنامه را به خاطر نمایشنامه نوشتن نمینوشت؛ بلکه برای او نمایشنامه، فقط وسیلهای بود برای تعلیم یک اندیشه فلسفی و اجتماعی و یا اخلاقی.8
اندیشههای شاو
ـ یک شعار خوب، نیمی از نبرد است.
ـ جهنّم، پر از موسیقیدانهای تازهکار است.
ـ آزادی، توأم با مسئولیتْ است. به همین علّت است که اکثر افراد، از آن میترسند.
ـ زندگیای که صَرف ارتکاب اشتباهات شده، نه تنها آبرومندانهتر، بلکه مفیدتر از زندگیای است که صَرف انجام دادن هیچ کاری نشده است.
ـ در برابر امیال خود، مقاومت کن. همه چیزهای خوب را تجربه کن و خو را با بهترینِ آنها عادت بده.
ـ کاری که خدا آن را درست کرده است، آدمیزاده نمیتواند آن را به هم بزند.
ـ حقیقت، یگانه چیزی است که هیچ کس باورش نخواهد کرد.
ـ خوشی و راحتی دائمی، در تمام مدّت زندگی! این همان چیزی است که هیچ کس نمیتواند تحمّلش کند.
ـ در زندگی، دو تراژدی وجود دارد: یکی آن که آن چه دلتان میخواهد به دست نیاورید؛ دیگر آن که هر چه دلتان خواست، به دستش آورید.9
شوخیهای شاو
ـ گویند پس از پایان کُنسرت ویولونیستی، مردی عقیده او را درباره ویولونیست، سؤال کرد. شاو، جواب داد: «او مرا به یاد پادروسکی میاندازد». پرسشکننده، با تعجب گفت: «پادروسکی؟ او که ویولونیست نبود!». شاو جواب داد: «این آقا هم همین طور!».
ـ در مجلسی، بانوی هنرپیشه معروفی به شاو، اظهار داشت: «اگر ما با هم ازدواج کنیم، فرزندی که متولّد میشود، موجودی فوقالعاده خواهد بود؛ زیرا هوش شما و زیبایی مرا در یک جا خواهد داشت». شاو، بلافاصله جواب داد: «میترسم بر عکس، فرزند عزیزمان، عقل تو و زیبایی مرا به ارث ببرد!».
ـ یک بار، موقعی که نمایشنامه «سلاح و مردِ» شاو به پایان رسید و پرده افتاد، تمام تماشاچیان برای شاو، کف زدند، جز یک نفر که سوت کشید و مسخرهاش کرد. شاو، رو به او کرد و با کمال خونسردی گفت: «رفیق عزیزم! من هم با تو همعقیده هستم؛ ولی ما دو نفر که در اقلیت هستیم، چگونه میتوانیم با اکثریتْ به مخالفت بپردازیم؟!».10
برنارد شاو درباره خودش
ـ من از موفّقیت، وحشت دارم. مفهوم موفّق شدن، به پایان رساندن کار خود در عرصه روزگار است.
ـ تربیت اداری، مرا طوری بار آورده بود که عادت پیدا کرده بودم به عنوان یک شرط اساسی برای فعالیت ـ که کاملاً با کاهلی فرق دارد ـ، روزانه به طور مرتّب، کاری را به انجام برسانم. من میدانستم چنانچه این کار را نکنم، هیچگونه پیشرفتی نخواهم کرد و شیوه دیگری هرگز کتابی نخواهم نوشت. برای انجام دادن این منظور، مقداری کاغذ سفید در یک اندازه مخصوص تهیه کرده، آنها را تا میکردم و هر روز خود را مجبور مینمودم ـ چه در ایام بارانی و چه آفتابی، چه موقعی که الهامی به من روی میآورد و چه در هنگامی که الهامی دست نمیداد ـ، پنج صفحه خود را در وسط یک سطر، به پایان میرساندم، بقیهاش را برای روز بعد، نگاه میداشتم. از سوی دیگر، چنانچه روز خود را به هدر میدادم، روز بعد، دو برابر کار میکردم تا روز تلف شده قبلی جبران شود. بدین ترتیب، من در عرض پنج سال، پنج رمان نوشتم!
ـ من طبیعتاً بازیگر آفریده شدهام و بازیگر، آرزویی جز جلب توجّه مردم ندارد و میخواهد مُدام، مورد توجّه عموم باشد و تمام ریزهکاریهای رفتار و کردار او بر سر زبانها باشد.11
«شاو، علیرغم ظاهر شادش، اصلأ اینطور نیست.»
پینوشتها:
1 . ماهنامه صحنه، ش6و7، «مروری بر زندگی و آثار جرج برنارد شاو»، مترجم: همایون نوراحمر.
2 . ماهنامه سروش، ش905،«مشاهیر ادبیات جهان»، مترجم: حسین شاکری.
3 . ر.ک: سرگرد باربارا، شاو، ترجمه: فضل الله نیک آئین، تهران: فرهنگ کاوش، 1376، اوّل.
4 . ر.ک: بشر عادی و بشر عالی، شاو، ترجمه: هدایت الله فروهر، تهران: صائب، ]1344[، اوّل.
5 . ر. ک: کاندیدا، شاو، ترجمه: شجاع الدّین شفا، تهران: کانون معرفت ]1349[، اوّل.
6 . ماهنامه سروش، ش905.
7 . ماهنامه صحنه، ش6و7.
8 . زندگی و افکار جرج برنارد شاو، مهرداد مهرین، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1354، دوم، ص33.
9 . همان، ص61.
10 . همان، ص31.
11 . همان، ص25.
پدیدآورنده: فاطمه عسگری از سایت پایگاه حوزه
گفتم شاید شما مثل من دوست داشته باشید اطلاعاتی از ایشون داشته باشید
جورج برنارد شاو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


جورج برنارد شاو درسال ۱۹۲۵ میلادی
تولد۲۶ ژوئیه ۱۸۵۶
دوبلین , ایرلند
مرگ۲ نوامبر ۱۹۵۰
هرتفوردشایر , انگلیس
لقبهانمایشنامهنویس سبک کُمیک، منتقد ادبی
ملیتایرلندی
آثار
سنت ژان
کسب و کار خانم وارن
جورج برنارد شاو (به انگلیسی: George Bernard Shaw)، (۲۶ ژوئیه ۱۸۵۶ - ۲ نوامبر ۱۹۵۰)، نمایشنامهنویس سبک کُمیک، منتقد ادبی و مبلغ سوسیالیست ایرلندیتبار است. از او بهعنوان پرقدرترین نمایشنامه نویس بریتانیایی پس از شکسپیر و نافذترین رسالهنویس پس از جاناتان سوییفت، هجونویس ایرلندی، یاد میکنند. برنارد شاو همچنین یکی از برترین نقادان موسیقی و تئاتر نسل خود محسوب میشدهاست.
او برای نمایشنامه سنت ژان[۱]، در سال ۱۹۲۵ میلادی به دریافت جایزه ادبی نوبل ، نائل آمد. از دیگر آثارش میتوان کسب و کار خانم وارن[۲] (۱۸۹۳)، سلاحها و انسانها[۳] (۱۸۹۴)، کاندیدا[۴] (۱۸۹۷)، سزار و کلئوپاترا[۵] (۱۹۰۱)، بشر و فوق بشر[۶] (۰۳-۱۹۰۲)، ماژور باربارا[۷] (۱۹۰۵) و پیگمالیون[۸] (۱۹۱۳) را نام برد.
شما همه جیزها را آنگونه که هست میبینید و و میپرسید که "چرا" و من چیزها را آنگونه که هیچوقت نبودهاند تصور میکنم و میپرسم "چرا که نه؟"
(برنارد شاو)
- منابع
- جورج برنارد شاو (انگلیسی). دانشنامه بریتانیکا (۲۰۰۸). بازدید در تاریخ ۲۲ آوریل ۲۰۰۸.
- جورج برنارد شاو (انگلیسی). دانشنامه انکارتا (۲۰۰۷). بازدید در تاریخ ۲۲ آوریل ۲۰۰۸.
جرج برنارد شاو، منتقد و مصلح اجتماعی و نمایشنامهنویس ایرلندی در 1856م، در دوبلین (ایرلند) متولد شد.1 او یکی از نویسندگان انگلیسی ـ ایرلندی است که آثار ارزندهای را به ادبیات انگلیسی تقدیم کرده است. شاو، در چهارده سالگی، ترک تحصیل کرد و در 1876م، همراه مادرش ـ که معلّم موسیقی بود ـ، به انگلستان رفت و در آن جا زندگی ادبی خود را به عنوان داستاننویسی موفّق شروع کرد. در 1895م، به عنوان منتقد تئاتر، برای مجلّه «ساتوردی. ریویو» قلم زد. او به ایبسن، ارادت داشت و به طرفداری از او کتاب «جوهره ایبسنگرایی» را در 1891م نوشت. آرزوهای شاو، به عنوان منتقد موسیقی و تأثیر ارادتش به واگنر و ایبسن و ویلیام باتلر، موقعیت وی را به عنوان نمایشنامهنویسی که در تمامی گونههای شناخته شده تئاتر سررشته داشت، تثبیت کرد.
شاو، همانند ایبسن، تئاتر را وسیلهای برای نجات تماشاگران از خودستایی، دورویی و بیعقلی میدانست.
او از متخصّصان «تئاتر خوشساخت» به شمار میآمد و تماشاگران را با حرکت و سخن، ترغیب میکرد تا قهرمانان را همچون آدمهای شریر و آدمهای شریر را همچون قهرمان ببینند.2
او این طرح فکری را در نمایشهای: سرگرد باربارا،3 بشر عادی و بشر عالی4 و اسحله و انسان ،به وضوح نشان داده است. شاو، در حرکات و سخنانش پارادُکس (تناقض)های بسیاری به کار میبرد تا با توسّل به خودباوری بیننده، قهرمانان خود را مطابق دیدگاه مذهبی و اجتماعی خود بشناساند. او از شوخی، بسیار بهره میگرفت تا از آن، نتیجهای انتقادی و جدّی بگیرد. نبوغ وی در خدمت اصلاح جامعه بود و حتی اگر در زمانی، حالتی دلقکوار به شخصیتهایش میداد، این، چیزی از جدّی بودنِ نتایجش نمیکاست.
اوّلین نمایشنامه او به نام «خانه مردانِ زنْمُرده» به طور تحریکآمیزی به مسئله خانسالاری میپردازد.
در 1898م، نمایش «مطبوع و نامطبوع» را با مقدّمهای تهاجمی درباره سانسور تئاتر منتشر کرد. از نمایشهای دیگر او میتوان به: کاندیدا، 5 جزیره دیگر، جان بول و معمّای دکتر پیگمالپون اشاره کرد.
شاو، در تاریخ نیز آثاری دارد. وی در این آثار، از طریق مقایسه زمان حال و گذشته و ایجاد لحظههای کُمیک (شاد) با قرار دادن شخصیتهای تاریخی در زمان حاضر و تکرار عملکرد آنها، به بیان تاریخ میپردازد.6
شاو، این نویسنده قدرتمند ـ که در1925م جایزه نوبل ادبیات را از آنِ خود ساخت ـ، در دوم نوامبر 1950م، در سنّ 94 سالگی درگذشت.7
سبک شاوْ در نمایشنامهنویسی
انشای شاو، به حدّی روان و روشن است که گفتهاند او همچنان که حرف میزد، مطلب مینوشت. او بر خلاف دیگران، هرگز از پیش، طرح نمایشنامه را نمیریخت. به همین جهت، وقتی که شروع به نوشتن نمایشنامه میکرد، خودش هم نمیدانست آخرش چه بلایی بر سر قهرمانانش خواهد آمد. اگر چه اهل بلا نبود و همیشه نمایشنامههای خود را با یک خنده طولانی پایان میداد، ولی باز هم نگران سرانجام کار قهرمانهای خود بود! شیوه نگارش نمایشنامههای او بدین ترتیب بود که اوّل، موضوعی توجه او را به خود جلب میکرد، آن وقت کمی درباره موضوع میاندیشید و سپس بلافاصله شروع به نوشتن میکرد و هر چه به فکرش میرسید، در آن میگنجانید تا این که سرانجام، نمایشنامه پایان مییافت.
از ویژگیهای شاو، این بود که در هنگام نگارش نمایشنامه، به قواعد معمولی نمایشنامهنویسی توجّه نداشت. مثلاً رعایت وحدت زمان و مکان را نمیکرد و تمام نمایشنامه او یک فصل داشت و یا به نظر میرسید که یک فصل دارد.
از خصوصیات دیگر نمایشنامههای شاو، کم بودن «حرکت» در آن است. حتی به نظر میرسد که برخی از نمایشنامههای وی به کلّی فاقد حرکت است و چیزی غیر از گفتگو نیست.
شاخصه بارز شاو در نمایشنامهنویسی، آن است که وی بر خلاف بسیاری از نمایشنامهنویسانِ دیگر، نمایشنامه را به خاطر نمایشنامه نوشتن نمینوشت؛ بلکه برای او نمایشنامه، فقط وسیلهای بود برای تعلیم یک اندیشه فلسفی و اجتماعی و یا اخلاقی.8
اندیشههای شاو
ـ یک شعار خوب، نیمی از نبرد است.
ـ جهنّم، پر از موسیقیدانهای تازهکار است.
ـ آزادی، توأم با مسئولیتْ است. به همین علّت است که اکثر افراد، از آن میترسند.
ـ زندگیای که صَرف ارتکاب اشتباهات شده، نه تنها آبرومندانهتر، بلکه مفیدتر از زندگیای است که صَرف انجام دادن هیچ کاری نشده است.
ـ در برابر امیال خود، مقاومت کن. همه چیزهای خوب را تجربه کن و خو را با بهترینِ آنها عادت بده.
ـ کاری که خدا آن را درست کرده است، آدمیزاده نمیتواند آن را به هم بزند.
ـ حقیقت، یگانه چیزی است که هیچ کس باورش نخواهد کرد.
ـ خوشی و راحتی دائمی، در تمام مدّت زندگی! این همان چیزی است که هیچ کس نمیتواند تحمّلش کند.
ـ در زندگی، دو تراژدی وجود دارد: یکی آن که آن چه دلتان میخواهد به دست نیاورید؛ دیگر آن که هر چه دلتان خواست، به دستش آورید.9
شوخیهای شاو
ـ گویند پس از پایان کُنسرت ویولونیستی، مردی عقیده او را درباره ویولونیست، سؤال کرد. شاو، جواب داد: «او مرا به یاد پادروسکی میاندازد». پرسشکننده، با تعجب گفت: «پادروسکی؟ او که ویولونیست نبود!». شاو جواب داد: «این آقا هم همین طور!».
ـ در مجلسی، بانوی هنرپیشه معروفی به شاو، اظهار داشت: «اگر ما با هم ازدواج کنیم، فرزندی که متولّد میشود، موجودی فوقالعاده خواهد بود؛ زیرا هوش شما و زیبایی مرا در یک جا خواهد داشت». شاو، بلافاصله جواب داد: «میترسم بر عکس، فرزند عزیزمان، عقل تو و زیبایی مرا به ارث ببرد!».
ـ یک بار، موقعی که نمایشنامه «سلاح و مردِ» شاو به پایان رسید و پرده افتاد، تمام تماشاچیان برای شاو، کف زدند، جز یک نفر که سوت کشید و مسخرهاش کرد. شاو، رو به او کرد و با کمال خونسردی گفت: «رفیق عزیزم! من هم با تو همعقیده هستم؛ ولی ما دو نفر که در اقلیت هستیم، چگونه میتوانیم با اکثریتْ به مخالفت بپردازیم؟!».10
برنارد شاو درباره خودش
ـ من از موفّقیت، وحشت دارم. مفهوم موفّق شدن، به پایان رساندن کار خود در عرصه روزگار است.
ـ تربیت اداری، مرا طوری بار آورده بود که عادت پیدا کرده بودم به عنوان یک شرط اساسی برای فعالیت ـ که کاملاً با کاهلی فرق دارد ـ، روزانه به طور مرتّب، کاری را به انجام برسانم. من میدانستم چنانچه این کار را نکنم، هیچگونه پیشرفتی نخواهم کرد و شیوه دیگری هرگز کتابی نخواهم نوشت. برای انجام دادن این منظور، مقداری کاغذ سفید در یک اندازه مخصوص تهیه کرده، آنها را تا میکردم و هر روز خود را مجبور مینمودم ـ چه در ایام بارانی و چه آفتابی، چه موقعی که الهامی به من روی میآورد و چه در هنگامی که الهامی دست نمیداد ـ، پنج صفحه خود را در وسط یک سطر، به پایان میرساندم، بقیهاش را برای روز بعد، نگاه میداشتم. از سوی دیگر، چنانچه روز خود را به هدر میدادم، روز بعد، دو برابر کار میکردم تا روز تلف شده قبلی جبران شود. بدین ترتیب، من در عرض پنج سال، پنج رمان نوشتم!
ـ من طبیعتاً بازیگر آفریده شدهام و بازیگر، آرزویی جز جلب توجّه مردم ندارد و میخواهد مُدام، مورد توجّه عموم باشد و تمام ریزهکاریهای رفتار و کردار او بر سر زبانها باشد.11
«شاو، علیرغم ظاهر شادش، اصلأ اینطور نیست.»
پینوشتها:
1 . ماهنامه صحنه، ش6و7، «مروری بر زندگی و آثار جرج برنارد شاو»، مترجم: همایون نوراحمر.
2 . ماهنامه سروش، ش905،«مشاهیر ادبیات جهان»، مترجم: حسین شاکری.
3 . ر.ک: سرگرد باربارا، شاو، ترجمه: فضل الله نیک آئین، تهران: فرهنگ کاوش، 1376، اوّل.
4 . ر.ک: بشر عادی و بشر عالی، شاو، ترجمه: هدایت الله فروهر، تهران: صائب، ]1344[، اوّل.
5 . ر. ک: کاندیدا، شاو، ترجمه: شجاع الدّین شفا، تهران: کانون معرفت ]1349[، اوّل.
6 . ماهنامه سروش، ش905.
7 . ماهنامه صحنه، ش6و7.
8 . زندگی و افکار جرج برنارد شاو، مهرداد مهرین، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1354، دوم، ص33.
9 . همان، ص61.
10 . همان، ص31.
11 . همان، ص25.
پدیدآورنده: فاطمه عسگری از سایت پایگاه حوزه
آخرین ویرایش: