PDFkade
عضو جدید
کتاب فیلمنامه (داستان) خواستگاری رفتن 3 دختر
قسمتی از داستان (فیلمنامه) این کتاب :
فریبا اینا داخل مترو شدن، داخل مترو شلوغه فریبا اینا وایستادن جلوشون یک مرد رو صندلی نشسته ... !
فریبا: من دختری نیستم که بیشنم تو خونه و برام خواستگار بیاد.
شهره: می خوای چی کار کنی؟؟
( تو همین موقع همون آقا یه نگاه به فریبا می کنه و می خواد مثلا محترمانه جاشو بده به فریبا؛ که تا می یاد بلند شه )
فریبا می گه: خیلی ممنون آقا ... خواهش می کنم بفرمایید ما ایستاده راحتتریم.
اطلاعات کتاب ...قسمتی از داستان (فیلمنامه) این کتاب :
فریبا اینا داخل مترو شدن، داخل مترو شلوغه فریبا اینا وایستادن جلوشون یک مرد رو صندلی نشسته ... !
فریبا: من دختری نیستم که بیشنم تو خونه و برام خواستگار بیاد.
شهره: می خوای چی کار کنی؟؟
( تو همین موقع همون آقا یه نگاه به فریبا می کنه و می خواد مثلا محترمانه جاشو بده به فریبا؛ که تا می یاد بلند شه )
فریبا می گه: خیلی ممنون آقا ... خواهش می کنم بفرمایید ما ایستاده راحتتریم.
آقا هم یک نگاه به فریبا می کنه و دوباره می شینه و فریبا دوباره مشغول حرف زدن میشه ... !
فریبا: من خودم میرم خواستگاری
مریم: پدرت و فریبرز و چه جوری راضی می کنی ؟؟
فریبا: اونشو نمی دونم!
شهره: اگه گفتن نه چی؟
فریبا: جلوشون وایمیستم!
(تو همون موقع آقا میاد محترمانه بلند شه که، فریبا می گه
خواهش می کنم بفرمایید بشینید آقای محترم! حقوق زن و مرد مساویه! ما می ایستیم و اصلا ناراحت نمی شیم.
آقا دوباره می شینه و فریبا به دوستش می گه:
نه به این لطف کردنشون و نه به اون زورگویی هاشون!
مریم: من یه همچین شهامتی ندارم ولی تا هر کجا باشه باهاتم.
شهره: منم تا آخرش هستم ...
تو همین موقع آقا دوباره بلند میشه که فریبا این مرتبه با عصبانیت بهش می گه ... :
ممنون از ادب و محبت تون! اما ما ترجیح می دیم که به ایـــــــــــــــــــستیم ...!!
آقا هه این مرتبه به صدا در میاد و بلند میگه ....!!
بقیه داستان رو می تونید از کتاب مطالعه کنید ... !!
فریبا: من خودم میرم خواستگاری
مریم: پدرت و فریبرز و چه جوری راضی می کنی ؟؟
فریبا: اونشو نمی دونم!
شهره: اگه گفتن نه چی؟
فریبا: جلوشون وایمیستم!
(تو همون موقع آقا میاد محترمانه بلند شه که، فریبا می گه

خواهش می کنم بفرمایید بشینید آقای محترم! حقوق زن و مرد مساویه! ما می ایستیم و اصلا ناراحت نمی شیم.
آقا دوباره می شینه و فریبا به دوستش می گه:
نه به این لطف کردنشون و نه به اون زورگویی هاشون!
مریم: من یه همچین شهامتی ندارم ولی تا هر کجا باشه باهاتم.
شهره: منم تا آخرش هستم ...
تو همین موقع آقا دوباره بلند میشه که فریبا این مرتبه با عصبانیت بهش می گه ... :
ممنون از ادب و محبت تون! اما ما ترجیح می دیم که به ایـــــــــــــــــــستیم ...!!
آقا هه این مرتبه به صدا در میاد و بلند میگه ....!!
بقیه داستان رو می تونید از کتاب مطالعه کنید ... !!







