phalagh
مدیر بازنشسته
[FONT=_Jalal]آدم وقتي فقير ميشه،خوبي هاش هم حقير مي[/FONT][FONT=_Jalal]شه،اما كسي كه زور داره،يا زر داره،هنر مي بينند."عيب هاشه"،حرف حساب مي[/FONT][FONT=_Jalal]شنوند"چرندهاشه"،آروغهاي بيجاونفرت بارشه".فلسفه ودانش ودين مي بينند.حتي شوخي هاي خنك وبي ربط او[/FONT][FONT=_Jalal] ، [/FONT][FONT=_Jalal]از خنده حضار را روده بر ميكنه!ملت هم همين جورند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]روزي كه ما مسلمانها پول داشتيم،زور داشتيم،ف[/FONT][FONT=_Jalal]ر[/FONT][FONT=_Jalal]نگي ها از ما تقليد مي كردند.استادهاي دانشگاههاي ا[/FONT][FONT=_Jalal]س[/FONT][FONT=_Jalal]پانيا،ايتاليا، فيلسوف ها ودانشمندهاي اروپا،وقتي مي خواستند درس بدهند،قباهاي ملاهاي ما رابه تن ميكردند.يعني كه ما هم بوعلي وغزالي ورازي هستيم.[/FONT]
[FONT=_Jalal]همون كه باز استادهاي دانشگاههاي ما تو جشن ها مي پوشند تا خود[/FONT][FONT=_Jalal]را به شكل استادهاي دانشگاههاي اسپانيا،ايتاليا وفرانسه وانگلستان بيارايند!يعني كه ما هم شبيه كانت ودكارتيم.[/FONT]
[FONT=_Jalal]صنعتگرهاي مسيحي در اروپا،تقلب كه مي كردند،مارك«الله»را[/FONT][FONT=_Jalal]روي جنس هاي خودشان مي زدند.يعني كه اين ساخت اروپايي نيست،كار بلخ وبخارا وطوس و[/FONT][FONT=_Jalal]ري وبغداد وشام و…است.حتي روي صليب مارك الله مي زدند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]جنگهاي صليبي كه تمام شد،آنها افتادند به جان ما،ما افتاديم به جان هم،مسيحي ها ويهودها يكي شدند،مسلمانان صد تا شدند.سن[/FONT][FONT=_Jalal]ّ[/FONT][FONT=_Jalal]ي به جان شيعه،شيعه به جان سن[/FONT][FONT=_Jalal]ّ[/FONT][FONT=_Jalal]ي،ترك به جان فارس،عجم به جان عرب و… .[/FONT]
[FONT=_Jalal]بين برادران جنگ هفتادودوملت برپا شد.هر ملتي اسلام را رها كرد،رفت به سراغ قصه هاي مرده،استخوانهاي پوسيده…[/FONT][FONT=_Jalal]«خدا»[/FONT][FONT=_Jalal]را از[/FONT][FONT=_Jalal] ياد[/FONT][FONT=_Jalal] بردند[/FONT][FONT=_Jalal]«[/FONT][FONT=_Jalal]خاك»را به جاش آوردند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]توحيد توي كتابها مرد .به شكل كلمات وشرك توي جامعه جان گرفت،به شكل طبقات.دين فرقه فرقه شد وامت قوم قوم.وما قطعه قطعه.هر قطعه،لقمه اي چرب ،نرم ،راحت الحلقوم.سر[/FONT][FONT=_Jalal]ما را به خاك بازي ، به خون بازي،فرقه سازي،دسته بندي،به جنگ هاي زرگري،به بحث هاي بيخودي،به حرف هاي چرت وپرت،به فكر هاي پوك وپوچ،به عشق ها وكينه هاي بي ثمر،به گريه وندبه هاي بي اثر،به دشمنهاي عوضي،به خنده ها[/FONT][FONT=_Jalal]،[/FONT][FONT=_Jalal] بند كردند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]مثل مغول ها آمدند، سوزاندند،كشتند،بردند[/FONT][FONT=_Jalal]...[/FONT][FONT=_Jalal] ومارا فرستادند دنبال عصر طلايي- دنبال نخود سياه… .مليت ،نبش قبر،مذهب ،شب اول قبر،حال،فراموشش كن،زندگي ولش كن.[/FONT]
[FONT=_Jalal]هشتصدسال پيش،اولين با دسته اي از جوانان ما«فتيه المغربين»آمريكا را كشف مي كنند وهشتصد سال بعد،امريكا،پير وجوان ما را… چه بگويم![/FONT]
[FONT=_Jalal]آنها بيدار شدند وما به خواب رفتيم.مسيحيها ويهود ها يكي شدند وما صدتا،آنها پولدار شدند وزوردار وما فقير وضعيف.[/FONT]
[FONT=_Jalal]ماها ديگر فقير شديم،خوبي هامان هم حقير شده،[/FONT][FONT=_Jalal]آ[/FONT][FONT=_Jalal]نها كه پولدار شدند،عيب هايشان هم هنر شده.در اين بين يك دسته فهميدند دنيا دست كيست،نشسته اند ومثل ميمون [/FONT][FONT=_Jalal]آ[/FONT][FONT=_Jalal]نها را تماشا مي كنند.واداشان را در مي آورند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]اما اين فرنگي هاي زور دار پولدار فقط از يك چيز مي ترسند،از اين مي ترسند كه ما ديگر از آنهاتقليد نكنيم.[/FONT]
[FONT=_Jalal]آنها از«فهميدن[/FONT][FONT=_Jalal]»[/FONT][FONT=_Jalal]تو مي تر سند.از [/FONT][FONT=_Jalal]«[/FONT][FONT=_Jalal]تن»تو هر چه قدر هم قوي باشي،ترسي ندارند.از گاو كه گنده تر نمي شي.،مي دوشنت[/FONT][FONT=_Jalal]از خر كه قوي تر نمي شي.،بارت مي كنند!از اسب كه دونده تر نمي شي،سوارت مي شوند.آنها از«فكر[/FONT][FONT=_Jalal]»[/FONT][FONT=_Jalal]تو مي ترسند،آنها فقط وفقط از فكر بچه هاي ما مي ترسند…![/FONT]
**************************
فرازی از نوشته های دکتر شریعتی.
[FONT=_Jalal]روزي كه ما مسلمانها پول داشتيم،زور داشتيم،ف[/FONT][FONT=_Jalal]ر[/FONT][FONT=_Jalal]نگي ها از ما تقليد مي كردند.استادهاي دانشگاههاي ا[/FONT][FONT=_Jalal]س[/FONT][FONT=_Jalal]پانيا،ايتاليا، فيلسوف ها ودانشمندهاي اروپا،وقتي مي خواستند درس بدهند،قباهاي ملاهاي ما رابه تن ميكردند.يعني كه ما هم بوعلي وغزالي ورازي هستيم.[/FONT]
[FONT=_Jalal]همون كه باز استادهاي دانشگاههاي ما تو جشن ها مي پوشند تا خود[/FONT][FONT=_Jalal]را به شكل استادهاي دانشگاههاي اسپانيا،ايتاليا وفرانسه وانگلستان بيارايند!يعني كه ما هم شبيه كانت ودكارتيم.[/FONT]
[FONT=_Jalal]صنعتگرهاي مسيحي در اروپا،تقلب كه مي كردند،مارك«الله»را[/FONT][FONT=_Jalal]روي جنس هاي خودشان مي زدند.يعني كه اين ساخت اروپايي نيست،كار بلخ وبخارا وطوس و[/FONT][FONT=_Jalal]ري وبغداد وشام و…است.حتي روي صليب مارك الله مي زدند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]جنگهاي صليبي كه تمام شد،آنها افتادند به جان ما،ما افتاديم به جان هم،مسيحي ها ويهودها يكي شدند،مسلمانان صد تا شدند.سن[/FONT][FONT=_Jalal]ّ[/FONT][FONT=_Jalal]ي به جان شيعه،شيعه به جان سن[/FONT][FONT=_Jalal]ّ[/FONT][FONT=_Jalal]ي،ترك به جان فارس،عجم به جان عرب و… .[/FONT]
[FONT=_Jalal]بين برادران جنگ هفتادودوملت برپا شد.هر ملتي اسلام را رها كرد،رفت به سراغ قصه هاي مرده،استخوانهاي پوسيده…[/FONT][FONT=_Jalal]«خدا»[/FONT][FONT=_Jalal]را از[/FONT][FONT=_Jalal] ياد[/FONT][FONT=_Jalal] بردند[/FONT][FONT=_Jalal]«[/FONT][FONT=_Jalal]خاك»را به جاش آوردند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]توحيد توي كتابها مرد .به شكل كلمات وشرك توي جامعه جان گرفت،به شكل طبقات.دين فرقه فرقه شد وامت قوم قوم.وما قطعه قطعه.هر قطعه،لقمه اي چرب ،نرم ،راحت الحلقوم.سر[/FONT][FONT=_Jalal]ما را به خاك بازي ، به خون بازي،فرقه سازي،دسته بندي،به جنگ هاي زرگري،به بحث هاي بيخودي،به حرف هاي چرت وپرت،به فكر هاي پوك وپوچ،به عشق ها وكينه هاي بي ثمر،به گريه وندبه هاي بي اثر،به دشمنهاي عوضي،به خنده ها[/FONT][FONT=_Jalal]،[/FONT][FONT=_Jalal] بند كردند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]مثل مغول ها آمدند، سوزاندند،كشتند،بردند[/FONT][FONT=_Jalal]...[/FONT][FONT=_Jalal] ومارا فرستادند دنبال عصر طلايي- دنبال نخود سياه… .مليت ،نبش قبر،مذهب ،شب اول قبر،حال،فراموشش كن،زندگي ولش كن.[/FONT]
[FONT=_Jalal]هشتصدسال پيش،اولين با دسته اي از جوانان ما«فتيه المغربين»آمريكا را كشف مي كنند وهشتصد سال بعد،امريكا،پير وجوان ما را… چه بگويم![/FONT]
[FONT=_Jalal]آنها بيدار شدند وما به خواب رفتيم.مسيحيها ويهود ها يكي شدند وما صدتا،آنها پولدار شدند وزوردار وما فقير وضعيف.[/FONT]
[FONT=_Jalal]ماها ديگر فقير شديم،خوبي هامان هم حقير شده،[/FONT][FONT=_Jalal]آ[/FONT][FONT=_Jalal]نها كه پولدار شدند،عيب هايشان هم هنر شده.در اين بين يك دسته فهميدند دنيا دست كيست،نشسته اند ومثل ميمون [/FONT][FONT=_Jalal]آ[/FONT][FONT=_Jalal]نها را تماشا مي كنند.واداشان را در مي آورند.[/FONT]
[FONT=_Jalal]اما اين فرنگي هاي زور دار پولدار فقط از يك چيز مي ترسند،از اين مي ترسند كه ما ديگر از آنهاتقليد نكنيم.[/FONT]
[FONT=_Jalal]آنها از«فهميدن[/FONT][FONT=_Jalal]»[/FONT][FONT=_Jalal]تو مي تر سند.از [/FONT][FONT=_Jalal]«[/FONT][FONT=_Jalal]تن»تو هر چه قدر هم قوي باشي،ترسي ندارند.از گاو كه گنده تر نمي شي.،مي دوشنت[/FONT][FONT=_Jalal]از خر كه قوي تر نمي شي.،بارت مي كنند!از اسب كه دونده تر نمي شي،سوارت مي شوند.آنها از«فكر[/FONT][FONT=_Jalal]»[/FONT][FONT=_Jalal]تو مي ترسند،آنها فقط وفقط از فكر بچه هاي ما مي ترسند…![/FONT]
**************************
فرازی از نوشته های دکتر شریعتی.