عناصر نمايش

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
نمايش در وسيع‌ترين مفهوم خود بر دو عامل حرکت و صدا استوار است؛ اين دو در طول زمان پا‌به‌پاى هم پيش آمده و تأثيراتى بر يکديگر گذاشته، تحولاتى را گذرانده‌اند. زمانى يکى بر ديگرى برترى يافته و در شرايطى عکس آن مصداق پيدا کرده است. در نهايت با تلفيقى متعادل و معقول، از شکلى ساده و ابتدايى به ساختمانى پيچيده و متعادلى دست مى‌يابد. اجزاء و عناصر تشکيل‌دهندهٔ اين فرآيند که هر يک بر ديگرى اثر مى‌گذارد و به نوبهٔ خود از آن متأثر مى‌شود، عبارتند از:

۱. گروه اجراکنندگان مشتمل بر بازيگران، کارگردانان، طراح دکور، طراح لباس، گروه فني، نور و صدا و ...

۲. نمايشنامه يا متن واقعه که مى‌تواند مکتوب باشد يا آن‌که سينه به سينه از گروهى به گروه ديگر منتقل شود.

۳. تماشاکنان


۴. محل واقعه يعنى ساختمان تئاتر يا تماشاخانه که محلى است ثابت براى اجراى نمايش و يا هر مکانى ديگر که به مناسبتى خاص و بنا به ضرورت‌هاى گوناگون براى اين منظور مورد استفاده قرار مى‌گيرد.

منبع:aftabir
 
آخرین ویرایش:

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
نمايشنامه‌

نمايشنامه‌

مهم‌ترين جزء تئاتر مبتنى بر متن نوشته شده است. تئاتر اين امکان را به ما مى‌دهد که الگوهايى مهم و ملموس از زندگى خودمان را دوباره تجربه کنيم و نيز الگوهاى ديگرى را بدون خطر تجربه کردن واقعى در صحنهٔ تئاتر بيازمائيم.

نمايشنامه‌‌نويسان يونان ساخت نمايش را بر علت و معلول مى‌گذاشتند. در اين نظام علت و معلول مستلزم آن بود که رويداد الف رويداد ب را به وجود آورد و رويداد ب، رويداد ج را و همين روال تا پايان ادامه يابد و پايان نمايش که نتيجهٔ رويدادهايى است که در آغاز نمايش يا حتى پيش از آن اتفاق افتاده است. در اينجا نمايشنامه‌نويس مى‌تواند مخاطب را فريب دهد و مطمئن سازد که نتيجه فلان چيز خواهد بود، و بعد چيز ديگرى نشان دهد.

در ساختار ديگر، بحران، ستيز، دلهره و نظم علّى وجود دارد که در نمايشنامه‌هاى غرب رايج است. اين ساخت به زبان ساده عبارت است از اوج‌گيرى بحران، تشديد ستيز، افزودن حالت دلهره، تا رسيدن به نقطه اوج که پس از آن دلهره تمام مى‌شود و ستيز پايان مى‌يابد.

منتقد آلمانى سده نوزدهم گوستا و فرايتاگ، نمايشنامه را به پنج بخش تقسيم مى‌کند:

نمايشنامه‌ با زمينه‌چينى شروع مى‌شود و عمل آغاز مى‌گردد و بعد گره‌افکنى‌ها که عبارتند از يک سلسله رويداد که سرنوشت قهرمان را نامعلوم نشان مى‌دهند و در واقع نقطه اوج نمايش پس از اين مرحله اتفاق مى‌افتد که حد اعلاى تنش و علاقهٔ تماشگر است. در اينجاست که مسائل روشن مى‌شود و سرنوشت قهرمان معلوم مى‌گردد. پس از نقطهٔ اوج، تحليل‌گرى قرار دارد که منتهى به نتيجه مى‌شود.

اما در بسيارى نمايشنامه‌ها، نقطه اوج نزديک به پايان نمايش اتفاق مى‌افتد. بهرحال تلاش براى يافتن ساختى عام که تمامى نمايشنامه‌ها را توصيف کند، امکان‌پذير نخواهد بود.

يک نمايشنامه ممکن است حاصل مضمون يا فکرى کلى باشد که فکر نمايشنامه‌نويس به آن مشغول بوده، يا زادهٔ شخصيت يا وضعيتى باشد که در نظر نويسنده جالب است. ممکن است واکنشى در برابر يک رويداد در زندگى عمومى مردم باشد، يا برانگيخته از جنبه‌اى از زندگى خصوصى نمايشنامه‌نويس و با تلاشى براى روبه‌رو شدن با يک مشکل شخص.

روش‌هاى کار نمايشنامه‌نويس نيز همان‌قدر متنوع است که منابع الهام وي.

يک نمايشنامه‌ بايد قابليت اجرا داشته باشد. در انتخاب و تنظيم کلمات و مطالب بايد دقت شود و نمايشنامه‌نويس بايد از نيازها و توانايى‌هاى بازيگران و تماشاگران آگاه باشد. بنابراين نمايشنامه اساساً توالى رويدادها، الگويى از عمل آدمى است که تماشاگران را به همراه خود مى‌برد و احتمالاً به معناى وسيع‌ترى به فراسوى خود رويدادها دلالت دارد.

کمدى

کمدى عبارت است از نمايش خنده‌آور، که نمايش يک موضوع و حقيقت معمولى است. جنبهٔ خنده‌آور آن به روى عيوب و نقايص مشهود در رفتار و کردار مردم، که با طبيعت و عامل واقع تناقض دارد، استوار گرديده است.

هدف کمدي، تهذيب اخلاق مردم به وسيلهٔ انتقال و نمايش عيوب و جنبه‌هاى خنده‌آور رفتار و گفتار آنهاست.

تراژدى

تراژدى نمايش غم‌انگيز، قصيده يا نمايش اندوه‌آور است. نمايش واقعه‌اى جدى از وقايع زندگانى که انسان را متأثير و اندوهگين مى‌‌سازد.

هدف در تراژدى تلقين پرستش نيکى و تنفر از بدى است. تراژدى با تجسم فضايل اخلاقي، احساسات عاليهٔ تماشاچيان و خوانندگان را برمى‌انگيزد.
منبع:aftabir
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
فضا

فضا

آنچه از فضاى نمايش در ذهن مى‌آيد: ”سالنى است بزرگ با صحنه‌اى بلند که با يک پرده از تالار جدا مى‌شود و رديف‌هاى صندلى با راهروهاى باريک بارى دسترسى به آنها و شايد يک بالکن. در موقع اجرا پرده بالا مى‌رود و صحنه نورانى مى‌شود و تالار تماشاگران تاريک است“. عمل نمايش در وضعتى واقع در زمان و مکان صورت مى‌گيرد.

اجراى يک بازى در زمان روى مى‌دهد و متضمن رابطه‌اى ميان نمايش، بازيگر و تماشاگر است. و همين رابطهٔ فيزيکى است که خود رابطهٔ روانى را تحت تأثير قرار مى‌دهد.

کنت برک، نويسندهٔ امريکايي، اين بُعد زمانى و مکانى را صحنه مى‌نامد. صحنه در اين معنا شامل ساختمان تئاتر، زمان و شرايط اجرا و منظرهٔ صحنه است.

صحنهٔ ايوانى نزديک به سه سده شکل غالب معمارى تئاتر بوده؛ اين نوع صحنه، نوع خاصى از رابطهٔ فيزيکى و روانى ميان نمايش و تماشاگران ايجاد مى‌کند. بازيگران در چنين صحنه‌اي، بخصوص در نمايشنامه‌هاى واقعگرا، وانمود مى‌کنند که تماشاگرى وجود ندارد. لذا در يک تئاتر ايواني، انگار تماشاگر از يک ديوار نامرئى شاهد ماجراهاى نمايش است. اين گونه تئاتر و صحنه، ميان نمايش و تماشاگر جدايى مى‌اندازد.

ايرادهايى که به صحنهٔ ايوانى وارد شده بيش از نيم قرن است که موجب ظهور چندين نوع فضاى تئاترى جديد شده است؛ که برخى از آنها منسوب به تئاترهاى تاريخى گذشته است و هم بنحوى است که معمولاً مردم بطور طبيعى براى تماشاى يک رويدار قرار مى‌گيرند. در وقايع روزمره، مثل درگيرى در خيابان، يا حضور يک نوازنده دوره‌گرد در خيابان، مردم به‌صورت نيم‌دايره يا سه‌چهارم دايره جمع مى‌شوند و تأثيرات متقابل تماشاگران تقويت خواهد شد. در اينگونه صحنه‌ها، اجرا کننده در وسط حلقه تماشاگران يا جلوى يک پس‌زمينه و به شکل نيمه محاط قرار مى‌گيرد. در تئاترهاى يونان و تئاتر عصر اليزابت نخستين نمونه‌هاى اين اشکال طبيعى وجود داشته است. در اين گونه صحنه‌ها، گاه صحنه در بالا قرار ‌مى‌گيرد تا تماشاگران رديف‌هاى عقب قادر به تماشا باشند و يا رديف‌هاى بعدى تماشاگران بالاتر قرار مى‌گيرد تا بر صحنه مسلط باشند. اين نوع صحنه‌ها، بازيگر را متوجه مى‌سازد که مشغول بازى در يک نمايش است.

متداول‌ترين نسخهٔ جديد اين شکل طبيعى يکى صحنهٔ ميدانى است يا تئاتر حلقه‌اى و ديگرى صحنهٔ کماني.

در تئاتر ميداني، نمايش در وسط واقع مى‌شود و تماشاگران از بيرون آن‌را تماشا مى‌کنند و معمولاً صحنهٔ نسبتاً کوچکى است. بازيگر در چنين صحنه‌اى حرکات خطى مستقيم ندارد و بايد حرکات مدور داشته باشد تا براى همهٔ تماشاگران نمايش دهد. صحنه‌پردازى چنين صحنه‌اى نمى‌تواند واقع‌گرا باشد؛ چون مانع ديد بخشى از تماشاگران خواهد شد.

صحنهٔ کمانى شامل صحن مرتفعى است که نزديک به سه چهارم آن‌را تماشاگران احاطه کرده‌اند. اين نوع صحنه اقتباس کوچکى است از تئاتر روباز عصر اليزابت.

از شيوه‌هاى برخورد نسبت به فضاى تئاتر، يکى تئاتر خيابانى و ديگر مفهوم ”مکان‌يافته“ است. مکان‌يافته جايى است که براى يک گروه نمايشى جالب باشد و داراى امکانات جالبى براى يک اجراى نمايشى باشد. اين مکان‌ هر جايى مى‌تواند باشد؛ مثل يک زمين بازي، يک واگن قطار، انبار و ... . نکته مهم اين است که اين مکان براى نمايش ايجاد نشده است.

هدف اساسى از اين تجربيات، ايجاد رابطهٔ نزديک‌تر ميان تماشاگر و نمايش است و ديگر غلبه بر اين تصور که تئاتر رفتن نوعى رويداد خاص و رسمى است. و در پشت اين دو هدف تمايل به بسط دامنهٔ تئاتر و تبديل آن به يک رويداد مردمى قرار دارد.

شکل ديگرى نيز از فضاى تئاترى وجود دارد به‌نام کاباره يا تئاتر غذاخوران. در چنين تئاترى محل نمايش مى‌تواند صحنهٔ ايوانى و يا يکى از اشکال صحنهٔ باز باشد. تماشاگران دور ميزهايى مى‌نشينند و در حال خوردن هستند و در ضمن نمايش آزادند. اين نوع تئاتر در آلمان سابقه‌اى طولانى دارد. و موضوعات آن بيشتر هجويه‌هاى سياسى يا اجتماعى است. در امريکا بيشتر موضوعات اين تئاترها کمدى يا موزيکال ساده هستند.

تئاتر مى‌تواند در فرهنگ‌هاى مختلف و در ادوار مختلف تاريخي، اشکال بسيارى بخود بگيرد، که چنين نيز بوده است.

يک وجه جالب و مهيج تئاتر امروزى آن است که بسيارى از اين اشکال همزمان با يکديگر وجود دارند و لذا انواع چشمگيرى از تجربهٔ تئاترى را در اختيار ما مى‌گذارند.
منبع:aftabir
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
کارگردان

کارگردان

براى آنکه نمايشى اجرا شود، همهٔ عوامل يک نمايش، بايد به‌صورتى منسجم باهم جمع شوند. در تئاتر امروزين، کسى که به مجموع اين عناصر و عوامل وحدت مى‌بخشد و از آنها بيانى منسجم مى‌سازد، کارگردان است.

از زمانى‌که تئاتر بوده است، وجود کسى نيز لازم بوده تا امور را سازمان دهد و نمايش را روبه‌راه کند. در يونان باستان اين وظيفه برعهدهٔ نماشنامه‌نويس بوده؛ در تئاتر قرون وسطى شخصى به‌نام ”استادِبازي“ بود، که اين وظيفه را انجام مى‌داده است. از روزگار شکسپير تا حدود ثلث آخر سدهٔ نوزدهم کسى که کار توليد را برعهده داشته و مدير بازيگران نام داشته اين کار را انجام مى‌داده ولى کار او دقيقاً همان کار کارگردان امروزى نبوده است.

کارگردان امروزى مسئول هر چيزى است که روى صحنه اتفاق مى‌افتد و نمايش گوياى درک و بيان و برداشت کارگردان از نمايشنامه است. کارگردان بايد سازمان بزرگى متشکل از افراد و تخصص‌هاى مختلف را سرپرستى کند و نيز کارگردان پس از تعيين بيان هنرى کار خود، بايد وسايل القاى اين بيان را به بازيگران بيابد، تا بازيگر نيز آن را دريافت کند. کارگردان در سراسر دورهٔ تمرين يک مربى بازى است. بنابراين کارگردان يک هنرمند، يک سياستمدار، يک سازمان دهنده و يک مربى است.

ابتدا نمايشنامه توسط کارگردان انتخاب مى‌شود و مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مى‌گيرد. پس از اتمام اين تجزيه و تحليل به تعيين بازيگران مى‌پردازد و بعد دستورالعمل تمرين شامل روخوانى و مباحثه، تعيين حرکات، از بر کردن ديالوگ‌ها، عمل آوردن، مرور، تمرين‌هاى فني، تمرين نهايى صورت مى‌گيرد. اين دوره ممکن است از سه تا چندين ماه به‌طول بيانجامد.

کارگردان با عناصر مشخص کار مى‌کند تا به نمايش حيات سمعى و بصرى بخشد. او مضمون با پيام نمايش و طبيعت شخصيت‌هاى آن، حرکت، تصوير کردن، وزن، ضرب، کوک و صورت را براى ايجاد اثر تئاترى نهايى بکار مى‌گيرد. در استفاده از اين عناصر بايد عوامل چون انگيزه، معنا، مفهوم و يا اثر عاطفى نمايش و ملاحظات زيبايى شفاهى در نظر گرفته شود.

کارگردان تئاتر سازمان‌دهندهٔ کارى بسيار پيچيده است. او هنرمندى است که بايد از ويژگيظهاى شخصى و حرفه‌اى بسيارى برخوردار باشد.

کارگردان معمولاً با رهبر ارکستر مقايسه مى‌شود. چراکه بسيارى از عناصر جداگانه را براى ايجاد اثرى هنرى که اجرا باشد، وحدت مى‌بخشد.
منبع:aftabir
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
بازيگر

بازيگر

در نمايش نخستين چيزى که به ذهن مى‌رسد، بازيگر است. ابزار تئاتر، نمايش است و بدون بازيگر نمى‌توان يک تئاتر داشت.


برخى معانى فعل بازى کردن طبق آنچه که در فرهنگ و بستر آمده عبارت است از ”نمايش يا اجرا توسط عمل به‌ويژه، روى صحنه با تظاهر کردن، باز آفريدن، تجسم بخشيدن، بازى کردن نقش، رفتار کردن، شيوه‌اى مناسب با ، شيوهٔ اجرا بر روى صحنه، وانمود کردن، اجراى نقشى مشخص.“؛ همه اين تعاريف در انجام کار مشترکند.

اما بازى کردن چيزى بيشتر از معناى عام آن است. بازيگر نقش‌هايى را ايفا مى‌کند و وانمود مى‌کند که کس ديگرى است.

در تئاتر معاصر گاه ما به‌دنبال يکى‌پندارى بازيگر و نقش هستيم. اما در تئاتر يونان باستان و تئاتر نو در ژاپن امروزي، بازيگران صورتک مى‌گذارند تا شبيه شخصيت داستانى شوند؛ اما نمى‌گذارند باور کنيم که بازيگران همان شخصيت‌هاى نمايشى هستند.

پس آنچه مى‌توان گفت اين است که بازيگر وظايف و اعمالى را انجام مى‌دهد در نقش ديگرى وارد وضعيت يا متنى خيالي.

همهٔ بازيگران صرفنظر از زمان و مکان در برخى موارد اشتراکاتى دارند. احتمالاً وظيفهٔ بازيگر دو وجه دارد: يکى از آنکه بايد جوهر يا محور اصلى نقش را در يابد و وجه ديگر آنکه بايد آن را به تماشاگر منتقل کند.

مى‌توان وظيفهٔ بازيگر را در ابلاغ جوهر نقش به تماشاگر در سه نوع از رابطه مورد توجه قرار داد: ۱.رابطهٔ بازيگر-شخصيت نمايشي، ۲. رابطهٔ بازيگر-موضوع، ۳. رابطهٔ بازيگر-تماشاگر.

در رابطهٔ بازيگر با شخصيت نمايشي، بازيگر ممکن است به نزديک‌ترين وجه ممکن با شخصيت نمايشى يک شود، يا ممکن است کمى از آن فاصله بگيرد و در صدد يکى‌پندارى دقيق نباشد. و در پى کشف صفات جسمانى و گفتارى متناسب با شخصيت نمايشى باشد تا زواياى پنهان روحش، در شکل ديگر اين رابطه، اجراى نمايشى کاملاً تصنعى صورت مى‌گيرد، نظير تئاتر کابوکى يا تئاتر نو ژاپني.

در نوع دوم رابطه، رابطه بازيگر-موضوع، اين مسأله داراى اهميت است که آيا بازيگر قصد دارد موضوع نمايش به‌عنوان يک بازى تلقى شود يا تجسم يک زندگى واقعى باشد. آيا بازيگر خود نمايش را جدى گرفته يا نه؟ کلام، حرکات بدني، اشارات و حالات و شيوهٔ بازيگر او را در نقطه خاصى از اين رابطه قرار مى‌دهد.

در شکل سوم رابطه که رابطهٔ بازيگر و تماشاگر است، چند حالت را مى‌توان تصور نمود: در يک نوع از اين رابطه بازيگر با بازى در يک نمايش واقعگرا وانمود مى‌کند که تماشاگرى در کار نيست.

در شکل ديگر از اين رابطهٔ بازيگر و تماشاگر، بازيگر با تماشاگران صحبت مى‌کند و گاه او را در نمايش شرکت مى‌دهد و به صحنه دعوت مى‌کند.

در حالت ميانى اين رابطه، درجات مختلفى از قبول حضور تماشاگر و اشتراک نمايش با او وجود دارد. بديهى است که اين سه رابطه باهم تداخل دارند و از هم جدا نيستند. بازيگر به‌وسيلهٔ صدا و بدنش، نقش را به تماشاگر ابلاغ مى‌کند.

نخستين لازمهٔ بازيگرى نيروى تخيل است و بعد قدرت حساسيت و احساس کردن خود به‌جاى ديگران و شرط سوم تمايل به‌ کار سخت است.

بازيگرى محور اصلى تئاتر است و يکى از عناصر زبان تئاتر. هدف بازيگر مثل ساير عناصر تئاتر، ايجاد تصورى از زندگى آدمى است، اگرچه الزاماً به معناى واقع‌گرايى دقيق نباشد.

بازيگرى مستلزم مطالعه، از خودگذشتگي، کار سخت و مجموعه‌اى از مهارت‌هاى عالى است.
منبع:aftabir
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
عناصر جانبى صحنه

عناصر جانبى صحنه

تجربهٔ هر نمايشى از راه آن چيزى است که مى‌شنويم و مى‌بينيم. بخشى از ديدن، شامل بدن بازيگر، حرکت و حالت قيافهٔ اوست؛ و بخش بزرگى نيز شامل عناصر ديگر صحنه مثل نور، صدا، دکور، گريم و لباس بازيگران است.

هر يک از اين عناصر، کارکرد واحد يا مجموعه کارکردهاى خاص خود را براى ايجاد تجربهٔ کلى تئاتر دارد و افرادى که با اين عناصر سر و کار دارند، همانقدر هنرمندند که بازيگران و کارگردان.

دکور

وسايل صحنه نقش مهمى در کل نمايش و نشان دادن زمان و مکان و ايجاد محيط دارد. در تئاتر نو، دکورسازى بسوى سادگى گرايش دارد. امروزه بيشتر تلاش مى‌شود تا دکورى ساخته شود که وضع زمانى و مکانى نمايش‌نامه را در ذهن تماشاگر برانگيزد.



دکور بايد با نمايشنامه و هدف و سبک آن متناسب باشد. دکور مى‌تواند شکل تزئينى داشته باشد يا دکور اساسى باشد. مى‌تواند در سطح باشد يا در عمق اجرا شود.

نور


در بخش اعظم تاريخ هنر تئاتر، کارکرد نور در ابتدا، ايجاد روشنايى بوده است. نور اساساً خلاق است. اشياء را برجسته‌تر مى‌کند، زيبايى کليه بخش‌هاى نمايش را روشن‌تر مى‌کند و از آن مى‌توان استفاده‌هاى زيادى کرد. مى‌توان در نبود آن صحنه را در يک لحظه در سياهى فرو برد و يا رنگ‌ها را درهم آميخت.

صدا و موزيک

صدا کمک زيادى به تجسم زمانى و مکانى و ايجاد محيط و وضع و حال مى‌کند. آثار صوتى شامل هر نوع صدايى از جمله موسيقى نمايش يا پس‌زمينه، يا صداهاى مورد نياز در جريان نمايش مانند صداى جيرجيرک، سوت قطار، زنگ تلفن و ... مى‌باشد.

وقتى صحنه با موسيقى همراه مى‌شود، آن صحنه در تماشاگر مؤثرتر مى‌افتد. براى صحنه موسيقى خاصى لازم است. اما بطورکلى نقش موسيقى در نمايش در بيشتر موارد نقش اساسى نيست، نقش موسيقى گاه براى بهتر جلوه دادن يک لحظه غم‌انگيز يا همراه کردن گفته يا صحنه‌آى بکار مى‌رود و يا براى مشغول ساختن تماشاگران مثلاً در يک نمايش کمدي. موسيقى نبايد در هيچ شرايطى فداى نمايشنامه شود. در تئاتر بهتر است موسيقى را در شمار عوامل صحنه بيانگاريم.
چهره‌پردازى

چهره‌پردازى از قديمى‌ترين عناصر نمايش است. يکى از اولين کارکردهاى آن برجسته کردن چهرهٔ طبيعى بازيگر است. کارکرد ديگر آن کمک به تصوير شخصيت نمايش يا ارائه اطلاعاتى راجع به اوست. ممکن است لازم باشد بازيگر متفاوت از آنچه در عالم واقع است، ديده شود. آرايش و چهره‌پردازى مى‌تواند نقش استعارى نيز داشته باشد. مثل بازيگر نمايش ژاپنى کابوکي. چهره‌آرايى نياز به مهارت بسيار و کاربرد دقيق در عمل دارد.
لباس


لباس از نظر فني، وضعيت دکور را دارد و بايد در نمايش، واقعيت را نشان دهد و با دکور و بازيگران هماهنگى و تناسب داشته باشد. لباس در تئاتر مى‌تواند زمان و مکان را مستند سازد، به تصوير شخصيت‌هاى نمايش کمک کند، به بازيگر در اجراى نقشش کمک کند، بصورت استعارى به القاى مضمون نمايش يا حالت آن کمک نمايد و يا رنگ و منظره را شدت بخشد.

طراح لباس بايد به لباس و مُد آن و تاريخ، نحوهٔ تناسب لباس، استفاده از پارچه‌هاى مختلف در رابطهٔ آن با وضعيت اجتماعى و شخصيت نمايش کاملاً آگاه باشد.

منبع:aftabir
 
بالا