onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
جواد منصوري سفير سابق ايران در چين در گفتوگو با دنياي اقتصاد:
سیاست و اقتصاد را نمیتوان از یکدیگر تفکیک کرد
برخي تحليلگران معتقدند در روابط بين كشورها اقتصاد در خط مقدم قرار دارد و اين اقتصاد است كه روابط سياسي برمبناي آن شكل ميگيرد. در مقابل نيز گروهي به عكس، اعتقاد دارند كه روابط سياسي است كه سبب توسعه روابط اقتصادي ميشود. نظر شما چيست؟
به اعتقاد من اين دو موضوع يعني سياست و اقتصاد قابل تفكيك از يكديگر نيستند؛ همانطور كه روابط سياسي و اقتصادي قابل تفكيك نيست، روابط فرهنگي و اجتماعي نيز قابل جدا كردن و تفكيك نيست. البته گاهي در اين رابطه اشتباهاتي صورت ميگيرد و گفته ميشود كه اين دو موضوع با يكديگر قابل جمع و عرضه هستند، اما در واقع جدا كردن ابعاد جامعه انساني كه در قالب روابط سياسي، اجتماعي و فرهنگي شكل ميگيرند، كار آساني نيست. سياست و اقتصاد معلول و نتايج اعمال انسانها است. بنابراين به راحتي نميتوان آنها را از يكديگر تفكيك كرد. به عنوان مثال آيا ميتوان گفت كه ساخت يك مدرسه فعالیتی فرهنگي، اجتماعي يا سياسي است؟ در حالي كه اگر دقت كنيم همه اين موارد را ميتواند دربربگيرد. در روابط بينالملل هم به همين شيوه است. نميتوان گفت كه سياست اولويت دارد يا اقتصاد. اگرچه گاهي برخي افراد در اين رابطه دچار اشتباه ميشوند و با جداسازي اين مفاهيم سبب ميشوند تحليلها دچار مشكل شود. اين موضوع سبب ميشود در روابط مان با ساير كشورها نيزاين اشتباه تكرار شود. گاهي ممكن است در تداوم اين اشتباه در روابط تجاري و مثلا روابط مبتني بر توسعه صنعت توريسم اين اختلاف ديدگاه سبب بروز مشكلاتي شود. در حالي كه توسعه اقتصادي بدون توسعه سياسي و فرهنگي عملا امكانپذير نيست. لذا معمولا اينگونه است كه در روابط بينالملل سعي بر اين است تا جايي كه امكان دارد ديدگاههاي اقتصادي و سياسي را به يكديگر نزديك كنند و اگر تعارضي وجود دارد تمايل و نگاهشان را به سويي كه سودشان بيشتر است، سوق بدهند.
گاهي در توسعه روابط بين كشورها موضوع امنيت و مسائل سياسي در اولويت قرار ميگيرد و اقتصاد در مرحله بعدي است، به نظر شما آيا غلبه سياست و مسائل امنيتي ميتواند به رشد و توسعه يك كشور منجر شود؟
ترديدي نيست كه در روابط بين كشورها تفاوت ديدگاه در تنظيم سياست خارجي يك كشور وجود دارد و براين اساس نوع نگاهها به اين دو مقوله متفاوت است. مثلا در روابط بين جمهوري اسلامي ايران با يك نظام ليبرال دموكراسي طبيعي است كه اختلاف ديدگاههايي در توسعه روابط وجود داشته باشد. اين هنر ديپلماسي است كه از مشتركات بهرهبرداري كند هرچند كه ممكن است درتوسعه روابط مشكلاتي نيز پديد آيد. شاید در برخي موضوعات امكان همكاري وجود نداشته باشد. مثلا ايران نميتواند به دليل مسائل فرهنگي با كشورهاي زيادي در دنيا صنعت توريسم را توسعه بدهد، زيرا اين موضوع اگرچه ممكن است به لحاظ اقتصادي به نفع كشور باشد اما به دليل موانع فرهنگي و سياسي امكانپذير نيست. اين مشكلات طبيعي است كه محدوديتهايي را به دنبال خواهد داشت. هرچند كه در موارد بسياري توسعه همكاريها حتي با وجود تعارضات اجتنابناپذير خواهد بود. اما در مجموع ناهماهنگي در همه ابعاد وجود دارد، مهم اين است كه از اين ناهماهنگيها چگونه ميتوانيم بهترين بهرهبرداري كنيم.
آقاي منصوري شما مدتي سفير ايران در چين بوديد، درمدت ياد شده تجربياتي در اين حوزه داشتهايد. همانطور كه مستحضر هستيد چين كشوري است كه بعد از كنار گذاشتن ديدگاههاي كمونيستي به رشد و توسعه رسيد. آيا به نظر شما ديدگاههاي كمونيستي مانع توسعه نشد؟
همانطور كه اشاره كرديد، چين با حفظ ايدئولوژي مائو به توسعه نرسيد، بلكه با كنار گذاشتن اين ايدئولوژي توانست وضعيت خود را دگرگون كند. امروزه چين با تغيير مناسبات قبلی و ارزشهاي اعتقادي توانسته است به توسعه برسد. به عبارت ديگرجهش اقتصادي چين با تغيير نظام فكري آن صورت گرفت.
مساله پیمانهای منطقهای و نقشی که میتواند در توسعه روابط ایران در این پیمانها و کشورهای عضو آن ایفا کند، موضوعی است که به توسعه مناسبات کشورمان خواهد انجامید. مثلا «اکو» یک پیمان منطقهای است که خیلیها معتقدند هنوز نتوانسته به اهداف و جایگاه واقعی خود برسد. به نظر شما عضویت ایران در این پیمانها چقدر میتواند به توسعه کشور بینجامد؟
البته برخی از کشورها به دلیل تعارض با نظام جمهوری اسلامی ایران حاضر به همکاری با ما مثلا در حوزههای سیاسی، اجتماعی یا حتی محیط زیست و ارتباطات نیستند. گروهی از کشورها هم در این پیمانها به صورت منفعل عمل میکنند. برخیها هم پیشرفت ایران را مترادف با شکست خودشان میدانند در نتیجه عملا هیچ گونه انعطافی نسبت به برنامههای این پیمانها ندارند. برخی کشورها نیز تحت تاثیر قدرتهای بزرگ حاضر به توسعه مناسبات خود با ایران نیستند. خاطرم هست زمانی به سفرای پاکستان و ترکیه پیشنهاد دادیم که موسسه مشترک اکو برای تولید خودرو ایجاد کنیم. به طوری که قطعات خودرو در سه کشور ایران،ترکیه و پاکستان تولید و مونتاژ شود. توافقات اولیهای صورت گرفت، اما به محض اینکه آن سفرا برای انتقال این پیشنهاد به کشورشان بازگشتند، از سوی مقامات آمریکایی تهدید شدند. در نتیجه ژاپنیها به پاکستان و اروپایی ها به ترکیه رفتند و کار مونتاژ اتومبیل را در این کشورها انجام دادند.
کارشکنی آمریکا در این موضوع ناشی از تعارض با ایدئولوژی حاکم بر ایران است؟
دقیقا؛ موضوع فقط ایدئولوژیک است. آنها میگویند تا زمانی که ایران به مسائل ایدئولوژی تکیه میکند نمیتواند همکاریهای منطقهای و روابط خود را با همپیمانان آمریکا توسعه بدهد. حتی یکی از نمایندگان کنگره آمریکا اخیرا گفت که اگر ایران با اسرائیل رابطه برقرار کند، اگر بمب اتم هم داشته باشد،مانعی ندارد. اینها مسائل اصلی است. اما گروهی در داخل یا نمیدانند یا نمیخواهند این موضوع را ببینند.
به سوال اولم برمی گردم، برخی کارشناسان معتقدند که در شرایطی که روابط سیاسی قطع میشود، مسائل اقتصادی همچنان به راه خود ادامه میدهد...
همانطور که گفتم، وقتی روابط سیاسی قطع یا مختل میشود، حتی اگر روابط اقتصادی به حد اعلای خود برسد باز هم نمیتواند به توسعه مناسبات همهجانبه یک کشور منجر شود.
اما مواردی هم وجود دارد که مثلا بعد از قطع روابط سیاسی ایران و آمریکا، صادرات ایران به این کشور ادامه داشت.
این میزان صادرات اصلا قابل مقایسه با پتانسیل و تواناییهای ایران نیست. ایران قابلیتهای بسیاری دارد که میتواند با تکیه بر آنها حجم صادرات خود را به آمریکا تا 10 میلیارددلار هم افزایش دهد. بنابراین این موضوع در حد شایعه و بازی است. مساله مهم این است که هجمه تبلیغاتی علیه ایران زیاد است. تضاد عقیدتی باعث شده تا آمریکا و همپیمانانش این موضوع را تحمل نکنند. فکر نمیکنم علیه هیچ کشوری مثل ایران این چنین تبلیغات عظیمی صورت گرفته باشد. این هجمه تا اندازهای است که اصول روابط بینالملل را علیه ما زیرپا میگذارند. به صراحت میگویند که اگر دست از اسلام و تبلیغ آن بردارید، تحریمها را کنار میگذاریم.
کشورهایی که به اقتصادهای نوظهور معروف شدهاند مثلا کره جنوبی، مردم دنیا کمتر اسم مسوولان آنها را میدانند، حال آنکه محصولات آنان را به خوبی میشناسند. به نظر شما آیا کشوری مثل ایران که در حال گذار به توسعه است، بهتر است به عنوان یک کشوری که تکیه براقتصاد دارد، در دنیا شناخته شود یا برپایه ایدئولوژی یا مسائل سیاسی؟
البته بعضی کشورها جزایری هستند که برای مقاصد خاص کشورهای بزرگ انتخاب شدهاند. آمریکاییها برای اینکه اقتصاد و نفوذ خود رادر بازارها پیش ببرند، کشورهایی مثل کرهجنوبی را انتخاب میکنند و تمام امکانات خود را به این کشورها میفرستند. این امکانات اعم از سرمایه و تکنولوژی است که آمریکا به کشوری مثل کره جنوبی صادر میکند. بیشتر سرمایه کره جنوبی متعلق به آمریکاست. اگر خاطرتان باشد، شرکت خودروسازی دوو مدتی با ایران کار میکرد، اما تحت فشار آمریکا ناچار شدند که این همکاری را قطع کنند، در نتیجه کل کارخانه دوو در کره جنوبی هم تعطیل شده است.
این اقدام آمریکاییها از جنبه ابرقدرت بودن صورت میگیرد؟
بله، کره جنوبی یک شبه جزیره برای آمریکاییها در مقابل ایران است. در واقع آمریکا در کشورهایی دیگر از جمله کره جنوبی با ایران رقابت میکند. کل سرمایه کرهجنوبی از آمریکا ریشه میگیرد.
اگر اینگونه باشد، پس باید نتیجه گرفت که کل اقتصادهای نوظهور سرمایه خود را از آمریکاییها گرفتهاند.
شما کره جنوبی را مثال زدید؛کره شمالی هم یک مثال دیگر است. در مجموع آمریکاییها با کشورهایی که نظام فکری مستقل داشته و به استقلال رسیدهاند، مشکل دارند. آنها میخواهند تمام کشورها تحت لوای حاکمیت آنان حرکت کنند. جمهوري اسلامي ميگويد من ميخواهم اسلام را در ايران پياده کنم، من ميخواهم مستقل باشم و در دنيا از مسلمانان دفاع کنم.
بنابراين طبيعي است که آنها در مقابل ما چنين ايستادگي کنند، هر وقت که آنها عليه ما اقدامي نکنند بايد تعجب کرد. به نظر من هر اقدامي که آنها عليه ما انجام دهند، طبيعي است به لحاظ اينکه آنها واقعا احساس ميکنند در صورت بقاي جمهوري اسلامي آنها در درازمدت قطعا نميتوانند سلطه استعماري خودشان را داشته باشند.
یکی از موضوعات امروز دیپلماسی اقتصاد نوع رابطه ایران با چین است. در سالهای اخیر شاهد ورود انواع محصولات چینی از کالاهای صنعتی گرفته تا محصولات کشاورزی بودیم. آیا چین میتواند وزنه مناسبی در روابط ایران با سایر کشورهای دنیا باشد؟
در هرحال رابطه با ایران برای دولت چین دارای فوایدی است که نمیتواند از آن صرفنظر کند اما در عین حال رابطه با آمریکا هم برایش دارای منافع بسیاری در سطح منطقه و بینالملل است؛ لذا چین نوعی توازن و تعادل را در روابطش با ایران و آمریکا دنبال میکند. هر دولتی از جمله دولت چین قطعا در چارچوب منافع ملی خود میاندیشد، بنابراین باید دید که رابطه با ایران و آمریکا برای دولت چین در مجموع چه هزینه- فایدهای دارد. آنچه مسلم است اینکه به هرحال رابطه با ایران برای چین فوایدی دارد که تمایل ندارد از این سود و منفعت صرف نظر کند اما در عین حال با آمریکا هم روابطی دارد که این روابط هم برایش منافع بسیاری در سطح منطقهای و سطح بینالمللی به دنبال دارد؛ لذا سعی میکند به نوعی توازن و تعادلی در روابط خود با ایران و آمریکا داشته باشد به گونهای که منافع هر دو رابطه را با هم داشته باشد و کمترین زیان از روابط با این دو کشور متوجه آن شود. از سوی دیگر آمریکاییها بسیار علاقهمند هستند که چین یک طرفه مطیع آمریکا باشد و به همین دلیل بعضا چالشهایی بین چین و آمریکا در این قضیه به وجود میآید، اما چینیها خیلی محکم روی مواضع خودشان ایستادهاند و به طور جدی بحث تعادل در روابط با ایران و آمریکا را پیگیری میکنند و از این نظر یک الگوی کم نظیر باشد به این ترتیب است که یک دولت تمامی منافع خودش را در سبد روابط با یک کشور نمیگذارد. بنابراین احتمال دارد این الگو را بعضی کشورهای دیگر هم در آینده پیگیری کنند. البته این بستگی به شرایط داخلی آنها و شرایط ما و وضعیت بینالمللی
خواهد داشت.
رابطه با کشور توسعه یافتهای مثل چین میتواند به توسعه ایران بینجامد؟
واقعيت اين است كه غربيها سعي ميكنند كه يك چهره لرزان، بي ثبات و دائما در حال تغيير از چين نشان دهند و به عناوين مختلف اين موضوع را تبليغ ميكنند. در حالي كه احساس ميشود در چين يك ساختار بسيار منسجم و مستحكم در حال تصميم گيري است. ممكن است برخي از اين تصميمات هم درست نباشد، اما اين تصميمات قطعا خودسرانه و توسط يك فرد و به صورت لحظه اي اتخاذ نميشود.
موضوع دیگر در حوزه دیپلماسی اقتصادی نقش پیمانهای جهانی مثل جنبش عدم تعهد است. برخی تحلیلها حکایت ازآن دارد که جنبش عدم تعهد میتواند به توسعه مناسبات ایران با کشورهای عضو این پیمان بینجامد، نظر شما چیست؟
به نظرمن اعضای جنبش عدم تعهد از آنجا که همگن نیستند، نمیتوانند بایکدیگر هماهنگ و همگرا باشند. جنبش عدم تعهد یک مانور قدرت در مقابل قدرتهای بزرگ است و نه یک قدرت همگرا و هماهنگ کنند؛ بنابراین نمیتواند پیمانی قابل اتکا برای کشورهایی باشد که میخواهند توسعه پیدا کنند.
منظور شما این است که این جنبش تنها اهرمی در مقابل آمریکاست؟
همینطور است، واقعیت این است که کشورهای عضو این پیمان به لحاظ تکنولوژی و توسعه اقتصادی هماهنگ و هم سطح نیستند و فاصله این کشورها به لحاظ توسعهیافتگی میان خودشان و همچنین با کشورهای توسعه یافته بسیار زیاد است.
سیاست و اقتصاد را نمیتوان از یکدیگر تفکیک کرد
برخي تحليلگران معتقدند در روابط بين كشورها اقتصاد در خط مقدم قرار دارد و اين اقتصاد است كه روابط سياسي برمبناي آن شكل ميگيرد. در مقابل نيز گروهي به عكس، اعتقاد دارند كه روابط سياسي است كه سبب توسعه روابط اقتصادي ميشود. نظر شما چيست؟
![]() |
گاهي در توسعه روابط بين كشورها موضوع امنيت و مسائل سياسي در اولويت قرار ميگيرد و اقتصاد در مرحله بعدي است، به نظر شما آيا غلبه سياست و مسائل امنيتي ميتواند به رشد و توسعه يك كشور منجر شود؟
ترديدي نيست كه در روابط بين كشورها تفاوت ديدگاه در تنظيم سياست خارجي يك كشور وجود دارد و براين اساس نوع نگاهها به اين دو مقوله متفاوت است. مثلا در روابط بين جمهوري اسلامي ايران با يك نظام ليبرال دموكراسي طبيعي است كه اختلاف ديدگاههايي در توسعه روابط وجود داشته باشد. اين هنر ديپلماسي است كه از مشتركات بهرهبرداري كند هرچند كه ممكن است درتوسعه روابط مشكلاتي نيز پديد آيد. شاید در برخي موضوعات امكان همكاري وجود نداشته باشد. مثلا ايران نميتواند به دليل مسائل فرهنگي با كشورهاي زيادي در دنيا صنعت توريسم را توسعه بدهد، زيرا اين موضوع اگرچه ممكن است به لحاظ اقتصادي به نفع كشور باشد اما به دليل موانع فرهنگي و سياسي امكانپذير نيست. اين مشكلات طبيعي است كه محدوديتهايي را به دنبال خواهد داشت. هرچند كه در موارد بسياري توسعه همكاريها حتي با وجود تعارضات اجتنابناپذير خواهد بود. اما در مجموع ناهماهنگي در همه ابعاد وجود دارد، مهم اين است كه از اين ناهماهنگيها چگونه ميتوانيم بهترين بهرهبرداري كنيم.
آقاي منصوري شما مدتي سفير ايران در چين بوديد، درمدت ياد شده تجربياتي در اين حوزه داشتهايد. همانطور كه مستحضر هستيد چين كشوري است كه بعد از كنار گذاشتن ديدگاههاي كمونيستي به رشد و توسعه رسيد. آيا به نظر شما ديدگاههاي كمونيستي مانع توسعه نشد؟
همانطور كه اشاره كرديد، چين با حفظ ايدئولوژي مائو به توسعه نرسيد، بلكه با كنار گذاشتن اين ايدئولوژي توانست وضعيت خود را دگرگون كند. امروزه چين با تغيير مناسبات قبلی و ارزشهاي اعتقادي توانسته است به توسعه برسد. به عبارت ديگرجهش اقتصادي چين با تغيير نظام فكري آن صورت گرفت.
مساله پیمانهای منطقهای و نقشی که میتواند در توسعه روابط ایران در این پیمانها و کشورهای عضو آن ایفا کند، موضوعی است که به توسعه مناسبات کشورمان خواهد انجامید. مثلا «اکو» یک پیمان منطقهای است که خیلیها معتقدند هنوز نتوانسته به اهداف و جایگاه واقعی خود برسد. به نظر شما عضویت ایران در این پیمانها چقدر میتواند به توسعه کشور بینجامد؟
البته برخی از کشورها به دلیل تعارض با نظام جمهوری اسلامی ایران حاضر به همکاری با ما مثلا در حوزههای سیاسی، اجتماعی یا حتی محیط زیست و ارتباطات نیستند. گروهی از کشورها هم در این پیمانها به صورت منفعل عمل میکنند. برخیها هم پیشرفت ایران را مترادف با شکست خودشان میدانند در نتیجه عملا هیچ گونه انعطافی نسبت به برنامههای این پیمانها ندارند. برخی کشورها نیز تحت تاثیر قدرتهای بزرگ حاضر به توسعه مناسبات خود با ایران نیستند. خاطرم هست زمانی به سفرای پاکستان و ترکیه پیشنهاد دادیم که موسسه مشترک اکو برای تولید خودرو ایجاد کنیم. به طوری که قطعات خودرو در سه کشور ایران،ترکیه و پاکستان تولید و مونتاژ شود. توافقات اولیهای صورت گرفت، اما به محض اینکه آن سفرا برای انتقال این پیشنهاد به کشورشان بازگشتند، از سوی مقامات آمریکایی تهدید شدند. در نتیجه ژاپنیها به پاکستان و اروپایی ها به ترکیه رفتند و کار مونتاژ اتومبیل را در این کشورها انجام دادند.
کارشکنی آمریکا در این موضوع ناشی از تعارض با ایدئولوژی حاکم بر ایران است؟
دقیقا؛ موضوع فقط ایدئولوژیک است. آنها میگویند تا زمانی که ایران به مسائل ایدئولوژی تکیه میکند نمیتواند همکاریهای منطقهای و روابط خود را با همپیمانان آمریکا توسعه بدهد. حتی یکی از نمایندگان کنگره آمریکا اخیرا گفت که اگر ایران با اسرائیل رابطه برقرار کند، اگر بمب اتم هم داشته باشد،مانعی ندارد. اینها مسائل اصلی است. اما گروهی در داخل یا نمیدانند یا نمیخواهند این موضوع را ببینند.
به سوال اولم برمی گردم، برخی کارشناسان معتقدند که در شرایطی که روابط سیاسی قطع میشود، مسائل اقتصادی همچنان به راه خود ادامه میدهد...
همانطور که گفتم، وقتی روابط سیاسی قطع یا مختل میشود، حتی اگر روابط اقتصادی به حد اعلای خود برسد باز هم نمیتواند به توسعه مناسبات همهجانبه یک کشور منجر شود.
اما مواردی هم وجود دارد که مثلا بعد از قطع روابط سیاسی ایران و آمریکا، صادرات ایران به این کشور ادامه داشت.
این میزان صادرات اصلا قابل مقایسه با پتانسیل و تواناییهای ایران نیست. ایران قابلیتهای بسیاری دارد که میتواند با تکیه بر آنها حجم صادرات خود را به آمریکا تا 10 میلیارددلار هم افزایش دهد. بنابراین این موضوع در حد شایعه و بازی است. مساله مهم این است که هجمه تبلیغاتی علیه ایران زیاد است. تضاد عقیدتی باعث شده تا آمریکا و همپیمانانش این موضوع را تحمل نکنند. فکر نمیکنم علیه هیچ کشوری مثل ایران این چنین تبلیغات عظیمی صورت گرفته باشد. این هجمه تا اندازهای است که اصول روابط بینالملل را علیه ما زیرپا میگذارند. به صراحت میگویند که اگر دست از اسلام و تبلیغ آن بردارید، تحریمها را کنار میگذاریم.
کشورهایی که به اقتصادهای نوظهور معروف شدهاند مثلا کره جنوبی، مردم دنیا کمتر اسم مسوولان آنها را میدانند، حال آنکه محصولات آنان را به خوبی میشناسند. به نظر شما آیا کشوری مثل ایران که در حال گذار به توسعه است، بهتر است به عنوان یک کشوری که تکیه براقتصاد دارد، در دنیا شناخته شود یا برپایه ایدئولوژی یا مسائل سیاسی؟
البته بعضی کشورها جزایری هستند که برای مقاصد خاص کشورهای بزرگ انتخاب شدهاند. آمریکاییها برای اینکه اقتصاد و نفوذ خود رادر بازارها پیش ببرند، کشورهایی مثل کرهجنوبی را انتخاب میکنند و تمام امکانات خود را به این کشورها میفرستند. این امکانات اعم از سرمایه و تکنولوژی است که آمریکا به کشوری مثل کره جنوبی صادر میکند. بیشتر سرمایه کره جنوبی متعلق به آمریکاست. اگر خاطرتان باشد، شرکت خودروسازی دوو مدتی با ایران کار میکرد، اما تحت فشار آمریکا ناچار شدند که این همکاری را قطع کنند، در نتیجه کل کارخانه دوو در کره جنوبی هم تعطیل شده است.
این اقدام آمریکاییها از جنبه ابرقدرت بودن صورت میگیرد؟
بله، کره جنوبی یک شبه جزیره برای آمریکاییها در مقابل ایران است. در واقع آمریکا در کشورهایی دیگر از جمله کره جنوبی با ایران رقابت میکند. کل سرمایه کرهجنوبی از آمریکا ریشه میگیرد.
اگر اینگونه باشد، پس باید نتیجه گرفت که کل اقتصادهای نوظهور سرمایه خود را از آمریکاییها گرفتهاند.
شما کره جنوبی را مثال زدید؛کره شمالی هم یک مثال دیگر است. در مجموع آمریکاییها با کشورهایی که نظام فکری مستقل داشته و به استقلال رسیدهاند، مشکل دارند. آنها میخواهند تمام کشورها تحت لوای حاکمیت آنان حرکت کنند. جمهوري اسلامي ميگويد من ميخواهم اسلام را در ايران پياده کنم، من ميخواهم مستقل باشم و در دنيا از مسلمانان دفاع کنم.
بنابراين طبيعي است که آنها در مقابل ما چنين ايستادگي کنند، هر وقت که آنها عليه ما اقدامي نکنند بايد تعجب کرد. به نظر من هر اقدامي که آنها عليه ما انجام دهند، طبيعي است به لحاظ اينکه آنها واقعا احساس ميکنند در صورت بقاي جمهوري اسلامي آنها در درازمدت قطعا نميتوانند سلطه استعماري خودشان را داشته باشند.
یکی از موضوعات امروز دیپلماسی اقتصاد نوع رابطه ایران با چین است. در سالهای اخیر شاهد ورود انواع محصولات چینی از کالاهای صنعتی گرفته تا محصولات کشاورزی بودیم. آیا چین میتواند وزنه مناسبی در روابط ایران با سایر کشورهای دنیا باشد؟
در هرحال رابطه با ایران برای دولت چین دارای فوایدی است که نمیتواند از آن صرفنظر کند اما در عین حال رابطه با آمریکا هم برایش دارای منافع بسیاری در سطح منطقه و بینالملل است؛ لذا چین نوعی توازن و تعادل را در روابطش با ایران و آمریکا دنبال میکند. هر دولتی از جمله دولت چین قطعا در چارچوب منافع ملی خود میاندیشد، بنابراین باید دید که رابطه با ایران و آمریکا برای دولت چین در مجموع چه هزینه- فایدهای دارد. آنچه مسلم است اینکه به هرحال رابطه با ایران برای چین فوایدی دارد که تمایل ندارد از این سود و منفعت صرف نظر کند اما در عین حال با آمریکا هم روابطی دارد که این روابط هم برایش منافع بسیاری در سطح منطقهای و سطح بینالمللی به دنبال دارد؛ لذا سعی میکند به نوعی توازن و تعادلی در روابط خود با ایران و آمریکا داشته باشد به گونهای که منافع هر دو رابطه را با هم داشته باشد و کمترین زیان از روابط با این دو کشور متوجه آن شود. از سوی دیگر آمریکاییها بسیار علاقهمند هستند که چین یک طرفه مطیع آمریکا باشد و به همین دلیل بعضا چالشهایی بین چین و آمریکا در این قضیه به وجود میآید، اما چینیها خیلی محکم روی مواضع خودشان ایستادهاند و به طور جدی بحث تعادل در روابط با ایران و آمریکا را پیگیری میکنند و از این نظر یک الگوی کم نظیر باشد به این ترتیب است که یک دولت تمامی منافع خودش را در سبد روابط با یک کشور نمیگذارد. بنابراین احتمال دارد این الگو را بعضی کشورهای دیگر هم در آینده پیگیری کنند. البته این بستگی به شرایط داخلی آنها و شرایط ما و وضعیت بینالمللی
خواهد داشت.
رابطه با کشور توسعه یافتهای مثل چین میتواند به توسعه ایران بینجامد؟
واقعيت اين است كه غربيها سعي ميكنند كه يك چهره لرزان، بي ثبات و دائما در حال تغيير از چين نشان دهند و به عناوين مختلف اين موضوع را تبليغ ميكنند. در حالي كه احساس ميشود در چين يك ساختار بسيار منسجم و مستحكم در حال تصميم گيري است. ممكن است برخي از اين تصميمات هم درست نباشد، اما اين تصميمات قطعا خودسرانه و توسط يك فرد و به صورت لحظه اي اتخاذ نميشود.
موضوع دیگر در حوزه دیپلماسی اقتصادی نقش پیمانهای جهانی مثل جنبش عدم تعهد است. برخی تحلیلها حکایت ازآن دارد که جنبش عدم تعهد میتواند به توسعه مناسبات ایران با کشورهای عضو این پیمان بینجامد، نظر شما چیست؟
به نظرمن اعضای جنبش عدم تعهد از آنجا که همگن نیستند، نمیتوانند بایکدیگر هماهنگ و همگرا باشند. جنبش عدم تعهد یک مانور قدرت در مقابل قدرتهای بزرگ است و نه یک قدرت همگرا و هماهنگ کنند؛ بنابراین نمیتواند پیمانی قابل اتکا برای کشورهایی باشد که میخواهند توسعه پیدا کنند.
منظور شما این است که این جنبش تنها اهرمی در مقابل آمریکاست؟
همینطور است، واقعیت این است که کشورهای عضو این پیمان به لحاظ تکنولوژی و توسعه اقتصادی هماهنگ و هم سطح نیستند و فاصله این کشورها به لحاظ توسعهیافتگی میان خودشان و همچنین با کشورهای توسعه یافته بسیار زیاد است.