هه هه ماخ!!
رفیقم زنگید که کجایی؟ گفتم خونه چطو؟؟؟
گفت خوب خره نمیای کنکور؟!
گفتم حس کنکور ازمایشی اونم این وقت جمعه ندارم!
گفت بابا کنکور ازمایشی چیه؟!!!اصلیس بابا....بدو دیرت شده.....
گفتم چی؟! مگه قرار نبود یه هفته قبلش بم بگی بخونم؟!
بعدش رفتم سر جلسه،زبان،ریاضیات،ادبیات رو جواب دادم و خوابیدم!!!!
یه بابایی بیدارم کرد که خدا واسش نسازه!!داشتم خوابای خوب میدیدم!!
دفترچم رو برد و یه دونه دیگه داد.....یه بیسکویت هم نمیدونم کی بهم داده بود،اونو خوردم،تخصصی ها رو جواب دادم و باز خیلی وقت اضاف اوردم،خوابیدم.....!!!!
بعضی درس ها مثل دینی و عربی رو خالی ول کرده بودم،بعضی درس ها رو مثل زبان مطمئن بودم که 100 زدم!! وقتی داشتم بیرون می اومدم،قیافم درست مثل ادمی بود که صب از خواب بیدار شده و دوستان دیگم هم دست کمی از من نداشتن،بعد از دیدن مقادیر بسیار زیادی تعجب در چهره های گریان برخی دختر ها،و خندیدن به دختری که یبرون در سالن امتحانات نشسته بود و از کم اوردن وقتش،گریه میکرد و تو سرش میزد،شروع کردیم به محاسبه ی زمان خواب و کمی خندیدیم......
دی هم با هم اومدیم دانشگاه کامپیتر!! خوندیم.......!!!!
کلا کنکور برا من خیلی عالی بود....به بهونش کار نکردم،ولی تا 3 شب پای نت بودم!!!راستی،2 تا رمان تو ایامی که قرار بود درس بخونم،جای درس های عربی و دینی خوندم.....
شانس من این بود که تو اون سال،من داشتم سالگرد 10 مین سال اشنایی با کامپیوتر رو جشن میگرفتم و با تخصصی جماعت مشکل نداشتم!!عمومی ها هم فقط ریاضیات بود و زبان،زبان رو از 8 سالگی بلد بودم،کلا مشکل خاصی نبود!!ولی رتبه ام خیلی بد بود.....البته اگه تو کنکور دیکته هم بگیرن،بنده به طور قطع،نمی تونم قبول بشم!