طلوع و غروب در كوير، آسمان پرستاره و سكوت كوير، موزاييكهاي شني،كريستالهاي نمكي و شهرهاي خيالي از جمله مواردي است كه در كويرهاي ايران براي گردشگران جذاب و ديدني است
بيابان به ظاهر داراي طبيعتي خشك و خشن و زيست بومي شكننده و ناپايدار است ولي در نهان خود زيباييهاي منحصربهفرد و بكري دارد كه البته ناشناخته و مهجور مانده است و اين در حالي است كه وسعت كويرهاي ايران و ويژگيهاي آن، كشورمان را به يكي ازمعروفترين مناطق خشك جهان تبديل كرده است.
هرچند كه بايد بدانيم به چه منظور به كوير ميرويم، آب، بوستان، گل، بلبل، رودخانه و دريا ندارد، اما در آنجا طبيعت ديگري ميبيني كه پايداري و ايستادگي رابرايت زنده ميكند به ميهماني كوير ميرويم تا از او درس بردباري بگيريم و او رابهتر بشناسيم و درك كنيم.
روستاهاي زيباي كويري و خانههاي خشتي به شما روي خوش نشان ميدهند، شترسواري،ديدن آسمان كوير و راه رفتن بر روي شنزار آدمي را افسون ميكند، روز زيباي كوير وشب اسرارآميز آن ديدني و شگفتانگيز است. علاوه بر اين كه «چشمها را بايد شست» كفشها را هم بايد در آورد!
چند ساعت پيادهروي روي ماسههاي روان دشت كوير با پاهاي برهنه، و همزيستي نزديكبا ستارگان، احساس توصيف نشدني در شخص ايجاد ميكند و حقیقت دارد كه سكوت كوير را هيچ جا ندارد. اصلا سكوت در كوير معنا پيدا ميكند.
حالا كوير نه آن خشكي آزاردهندهاش را داشت و نه آن داغي كشندهاش را، بلكه فقط قسمتي از زمين بود كه روزي صاحب جنگل و دريا بود، اما طبيعت در گذشت زمان او را ازآنها محروم كرد و با اين حال زيباست و افكار آدم را تحت سلطهاش درميآورد و وجودش را تسخير ميكند. سفر كوير، بيشتر به رويا شبيه است، مناطقي بكر با مردماني گرم مثل خود كوير و جذابيتهاي بينظير با شبهاي سراسر سكوت و ملكوت، آنگونه كه اراده آدمي را سبز ميكند. آسماني پر از مهتابيهاي روشن و درخشان كه چشم هر بينندهاي را به خود خيره ميكند
هرچند كه بايد بدانيم به چه منظور به كوير ميرويم، آب، بوستان، گل، بلبل، رودخانه و دريا ندارد، اما در آنجا طبيعت ديگري ميبيني كه پايداري و ايستادگي رابرايت زنده ميكند به ميهماني كوير ميرويم تا از او درس بردباري بگيريم و او رابهتر بشناسيم و درك كنيم.
روستاهاي زيباي كويري و خانههاي خشتي به شما روي خوش نشان ميدهند، شترسواري،ديدن آسمان كوير و راه رفتن بر روي شنزار آدمي را افسون ميكند، روز زيباي كوير وشب اسرارآميز آن ديدني و شگفتانگيز است. علاوه بر اين كه «چشمها را بايد شست» كفشها را هم بايد در آورد!
چند ساعت پيادهروي روي ماسههاي روان دشت كوير با پاهاي برهنه، و همزيستي نزديكبا ستارگان، احساس توصيف نشدني در شخص ايجاد ميكند و حقیقت دارد كه سكوت كوير را هيچ جا ندارد. اصلا سكوت در كوير معنا پيدا ميكند.
حالا كوير نه آن خشكي آزاردهندهاش را داشت و نه آن داغي كشندهاش را، بلكه فقط قسمتي از زمين بود كه روزي صاحب جنگل و دريا بود، اما طبيعت در گذشت زمان او را ازآنها محروم كرد و با اين حال زيباست و افكار آدم را تحت سلطهاش درميآورد و وجودش را تسخير ميكند. سفر كوير، بيشتر به رويا شبيه است، مناطقي بكر با مردماني گرم مثل خود كوير و جذابيتهاي بينظير با شبهاي سراسر سكوت و ملكوت، آنگونه كه اراده آدمي را سبز ميكند. آسماني پر از مهتابيهاي روشن و درخشان كه چشم هر بينندهاي را به خود خيره ميكند