زندگی اونقدرها هم بد نیست!!!!!

T.bita

عضو جدید
وقتي خودمو از ساختمون پرت كردم درحال پائين افتادن

توي طبقه دهم زن و شوهري رو كه هميشه به لاو تركوندن مشهور بودن در حالي ديدم كه بدجوري همديگه رو ميزدن.

پيتر خشن وقوي رو توي طبقه نهم ديدم كه نشسته بود وهاي هاي گريه ميكرد.

توي طبقه هشتم مي نامزدش رو تو وضعي پيدا كرد كه با بهترين دوستش همبستر شده بود.

توي طبقه هفتم دن مثل هرروزدر حال خوردن داروي ضد افسردگيش بود.

تو طبقه ششم هنگ بيكار طبق معمول هرروز 7 تاروزنامه خريده بود تابلكه يه كاري پيدا كنه.

توطبقه پنجم آقاي ونگ مثلا"‌باشخصيت ومحترم داشت لباسهاي زير زنش رو مي پوشيدو كيف ميكرد!!!

رز توي طبقه چهارم دوباره با دوست پسرش دعوا راه انداخته بود.

توي طبقه سوم پيرمرد بيچاره مثل هرروز منتظر بود كه يكي به ديدنش بياد.

لي لي توي طبقه دوم هنوز به عكس شوهرش كه 6ماه پيش از دست داده بود زل زل نگاه ميكرد.

قبل از اينكه خودمو پرت كنم فكرميكردم ازهمه بدشانس تروبدبخت ترهستم.

اما حالا فهميدم كه هر كسي مشكلات ونگرانيهاي خودشو داره.

بعد از ديدن گرفتاريهاي بقيه فهميدم وضعم آنقدرها هم بد نبود!

آدمهايي كه تا چند لحظه پيش ديده بودمشون حالا داشتن افتادن من رو تماشا ميكردن

واحتمالا"‌باديدن خودكشي من ممكنه حس كنن اوضاع خودشون خيلي
هم بد نيست...!

 

T.bita

عضو جدید
چرا خیلی از اونقدا هم بدتره ... یه چیزی اونور تر از بدتر ...

خب نظر خودم هم اینه که زندگی زیاد جالب نیست...
اما حالا تو چرا انقد ناامیدی نسبت به زندگی.... اینجوریا هم نیستا...!!! هست؟؟!!
بستگی به دیدت و خواسته هات و ... داره
 
آخرین ویرایش:

::arash::

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه امید داشته باشی خوبه
ولی بعضی وقتا خیلی بده
ناخواسته اومدیم تو این دنیا....
من که زیاد هم دوسش ندارم
 

T.bita

عضو جدید
اگه امید داشته باشی خوبه
ولی بعضی وقتا خیلی بده
ناخواسته اومدیم تو این دنیا....
من که زیاد هم دوسش ندارم

منم دوسش ندارم
اگه اومدن به این دنیا با خواست خودمون بود فکر کنم الان جمعیت کره زمین خیلی خیلی کمتر از الان بود!!
من که خودم هدفی برای زندگیم ندارم نه هدفی نه امیدی نه ....
این خیلی بده که الان اکثر ادما زندگی رو دوست ندارند....!!!
 

mehrshad53

اخراجی موقت
عزیز منv=gt+v0 اگه حساب کنی اون اخرا سرعتش 200 کیلومتر در ساعت بوده،چطوری این چیزا را میدیده...
البته از ( v=sqrt(2gh هم میشه حساب کرد،هر جور راحتی;)
من نمیگم،نیوتون میگه:razz:
 

k2_h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی بیتا جون . مطلب بسیار زیبایی بود کلی خندیدیم :biggrin::biggrin:
 

T.bita

عضو جدید
عزیز منv=gt+v0 اگه حساب کنی اون اخرا سرعتش 200 کیلومتر در ساعت بوده،چطوری این چیزا را میدیده...
البته از ( v=sqrt(2gh هم میشه حساب کرد،هر جور راحتی;)
من نمیگم،نیوتون میگه:razz:

مهرشاد جان نیوتون یه چی واسه خودش گفته که معروف شه خیلی جدی نگیر.....فرمولا کیلو چنده؟؟!!!!!!!!!!!
 

farzan001

عضو جدید
بالاخره چی شد ؟ یارو مرد؟ پس چه جوری این حرفا رو به تو گفت؟ اصلا با هم جور در نمیاید هر چقد تحلیل کردم بی فایده بود.:biggrin:
 

T.bita

عضو جدید
بالاخره چی شد ؟ یارو مرد؟ پس چه جوری این حرفا رو به تو گفت؟ اصلا با هم جور در نمیاید هر چقد تحلیل کردم بی فایده بود.:biggrin:

ای بابا نمیدونستی با مردگان در ارتباطم؟؟؟ :w02:
عزیزم یه متنی بود برای امید دهی. زیاد جدی نگیر!!!!:whistle:
 

T.bita

عضو جدید
از دید عرفانی نا خواسته نه
ما خودمون انتخاب کردیم
حتی شخصیت خودمون رو

شخصیت رو خودمون انتخاب می کنیم اما اومدن به این دنیا رو نه.
از هر دیدی که نگاه کنی ناخواسته اومدیم این دنیا...من یکی که به هیچ وجه من الوجوه به خواست خودم نیومدم:w47:
 

a_m68 سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دید عرفانی نا خواسته نه
ما خودمون انتخاب کردیم
حتی شخصیت خودمون رو

منم اینو شنیدم
اما به نظرم یه کم برای گول زدنه:w05:
من نمیتونم قبول کنم چیزی رو که ما الان ازش راضی نیستیم خودمون انتخاب کردیم
 

mohammadreza_سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي خودمو از ساختمون پرت كردم درحال پائين افتادن

توي طبقه دهم زن و شوهري رو كه هميشه به لاو تركوندن مشهور بودن در حالي ديدم كه بدجوري همديگه رو ميزدن.

پيتر خشن وقوي رو توي طبقه نهم ديدم كه نشسته بود وهاي هاي گريه ميكرد.

توي طبقه هشتم مي نامزدش رو تو وضعي پيدا كرد كه با بهترين دوستش همبستر شده بود.

توي طبقه هفتم دن مثل هرروزدر حال خوردن داروي ضد افسردگيش بود.

تو طبقه ششم هنگ بيكار طبق معمول هرروز 7 تاروزنامه خريده بود تابلكه يه كاري پيدا كنه.

توطبقه پنجم آقاي ونگ مثلا"‌باشخصيت ومحترم داشت لباسهاي زير زنش رو مي پوشيدو كيف ميكرد!!!

رز توي طبقه چهارم دوباره با دوست پسرش دعوا راه انداخته بود.

توي طبقه سوم پيرمرد بيچاره مثل هرروز منتظر بود كه يكي به ديدنش بياد.

لي لي توي طبقه دوم هنوز به عكس شوهرش كه 6ماه پيش از دست داده بود زل زل نگاه ميكرد.

قبل از اينكه خودمو پرت كنم فكرميكردم ازهمه بدشانس تروبدبخت ترهستم.

اما حالا فهميدم كه هر كسي مشكلات ونگرانيهاي خودشو داره.

بعد از ديدن گرفتاريهاي بقيه فهميدم وضعم آنقدرها هم بد نبود!

آدمهايي كه تا چند لحظه پيش ديده بودمشون حالا داشتن افتادن من رو تماشا ميكردن

واحتمالا"‌باديدن خودكشي من ممكنه حس كنن اوضاع خودشون خيلي
هم بد نيست...!

:surprised::surprised:
 

Similar threads

بالا