اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه وانصر ...
... و هوَ شهر الذی فرضتَ صیامَهُ علیَّ و هوَ شهرالرمضان الذیِ أنزلتَ فیهِ القرآن
چو خوش است صوت قرآن زِ تو دلربا شنیدن
آقـای خوبـم !
چندی است مشغله ام زیاد است و کمتر فرصت قلم زنی در این کلبه ی انتظار " ابر باران " پیدا می کنم؛ اما امروز بالاخره اومدم ؛ حرف برا گفتن زیاد دارد دلنوشته های نانوشتم زیادن اما میگذرم . و فقط و فقط از تو میخانم و می گویم و مویه میکنم :
صبحِ بی تو، رنگِ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو میگویند: تعطیل است کار عشقبازی
عشق امّا کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟
چشم عالمیان در فراقت کور شده ، قلب عالم شکسته ، و گوش عالمیان به دنبال نجوای عاشقانه ایست که در بیست و سوم رمضان مژده و بشارت ظهورتان را بدهد... .
ما بسان برادران یوسفیم که بی شرمانه با شما رفتار کردیم و تو را به قعر چاه غیبت افکندیم ... اما آمده ایم ، آمده ایم تا ما را دریابی!
متاع ناچیز و قلیلمان سری است که از شرمساری به زمین افکنده ایم و چشمانی است که در فراقتان بسان ابر باران در بهاران گریسته است... .
ظهور خورشید عالم تاب، مهدی موعود(علیه السلام)، مقارن با ندای آسمانی جبرئیل امین و در شب جمعه، 23 ماه مبارک رمضان است. بحارالانوار، ج52، ص230. با شنیدن این ندا، همه، سراسیمه از خانه های خود بیرون آیند و به خواب رفتگان بیدار گردند. امام باقر(علیه السلام) فرموده است: فریادگری از آسمان به اسم قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) ندایی می دهد که همه کسانی که در مشرق و مغرب عالم هستند می شنوند. هیچ به خواب رفته ای نیست، مگر اینکه بیدار گردد و هیچ ایستاده ای نیست، مگر اینکه بنشیند و هیچ نشسته ای نیست، مگر اینکه از ترس بایستد. خدا رحمت کند کسی که آن ندای آسمانی را پاسخ مثبت دهد. این ندای اول صدای جبرئیل روح الأمین است. حلیةالأبرار، ج5، ص310؛ اختصاص، ص256؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج4، ص43 |
خستهایم و افسرده ، نالانیم و پژمرده،
گریه امانمان را بریده است . غم دوری، دیوانهمان کرده است .
اما نمیدانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که میگوییم:
کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .
تا من نیز در بی قراری، یاریش دهم
کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد؟
تا من او را در گریه یاری دهم
مولای من! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشتهاند .
و میدانیم پیراهن یوسف، یادگار ابراهیم، نزد توست .
و ای کاش نسیمی از کوی تو ،
بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .
و ای کاش پیکی، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد
تا نور دیدگانمان گردد .
ای کاش پیش از مردن، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم .
درازی دوران غیبت، فروغ از چشمانمان برده است
کی میشود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد؟
شکست و سرافکندگی، خوار و بی مقدارمان کرده است .
کی میشود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشتهای؟
و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشاندهای .
آقای ما ! دعا کن برای ما !
مولای من درآخر این ترانه ی انتظار را ترنم میکنم که :
اگـرچــه از غــم دوری شـکسته ام، سردم
و مـثل بــغـض خزان، در درون خود زردم
مــبـاد خــسـتــه بـبـیـنـم نــگـــاه خـوبــت را
مــبـــاد درد تـــو آیــد بــــه روی صد دردم
تــو نـور قـبـلـه پــروانـــه هــای جان سوزی
که من به دور وجودت همیشه می گردم
بخوان که بشکفد احساس این غزل امشب
بـبـیـن! بــــرای گــلــویــت تـــرانــه آوردم
اگرچه غم زده هــستم و می روم از دسـت
نـبـود، گـر غم عشقت بگو، چه می کردم
تـمــام گــریــه مـــن، نــذر ایـنـــکــه بازآیی
وبـشـکـفـد غــزل از قـلــب زار شب گردم