رجعت

Sarp

مدیر بازنشسته
رجعت در لغت به معناى بازگشتن به سوى دنياست و در اصطلاح عبارت است از بازگشت بعضى از مؤمنان و بعضى از كافران به اين دنيا بعد از ظهور امام زمان (عج) ، از جمله اجماعيات و ضروريــــــات مذهب شيعه ، حقيقت رجعت است يعنى پيش از قيامت و در زمــــان حضرت مهدى (عج) و بعد از آن حضرت ، جمعى از مؤمنان خالص و جمعى از كافران خالص و به عبارت ديگر جمعى از نيكان بسيار نيك و جمعى از بدان بسيار بد به دنيا بر مى گردند.

خوبان و نيكان و مؤمنان خالص به دنيا بر مى گردند براى اينكه با ديدن دولت ائمه عليهم السلام ديده هايشان روشن گردد و مقدارى از جزاى خوبى هايشان در دنيا به آنها برسد و بدان و كافران محض به دنيا بر مى گردند براى اينكه به عقوبت و عذاب دنيوى برسند و دولتى كه نمى خواستند به اهــــل بيت عليهم السلام برسد را مشاهده كنند و همچنين براى اينكه شيعيان از ايشان انتقام بگيرند و ساير مردم در قبرها مى مانند تا روز قيامت محشور شوند.

چنانچه در احاديث بسيار وارد شده كه رجوع نمى كند در رجعت مگر كسي كه ايمان خالص داشته و يا كافر محض باشد ، امّا ساير مردم به حال خود باقى مى مانند تا روز قيامت .
 

Sarp

مدیر بازنشسته
آيا اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب ؟

آيا اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب ؟

قبل از پاسخ دادن به اين سؤال لازم است نخست تصوير روشنى از دو واژه اصول دين و اصول مذهب به دست آوريم .

همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مى شود و منظور از اصول دين در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مى شود و منظور از فروع دين احكام عملى است كه وظايف فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مى كند . به عبارت ديگر منظور از اصول دين ، اساسى ترين و زير بنايى ترين امور اعتقادى است ، در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارتند از: « توحيد ، نبوت ، معاد كه اديان الهى در سه اصل فوق مشتركند » و اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤ الات فكرى انسانند و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است. اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب در اصول بنيادى دين با يكديگر مشتركند ، برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند كه موجب پيدايش روشهاى مختلفى در دين مى شود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراك - اصول مذهب مى گويند. عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمى شود، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مى شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است . از اين روست كه مى بينيم مذاهب مختلفى همچون شيعه و سنى پديد آمده كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به امامت دارند.

اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نمى باشد، بلكه از اصول مذهب اماميه است ، بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤمنان و كافران به دنيا پيش از قيامت ضرورى است . هر چند كه باور داشتن به جزئيات مسائلى كه در رجعت اتفاق مى افتد لازم و ضرورى نيست .

به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است . مرحوم « شبر » در اين باره مى گويد : اصل رجعت حق است و شبهه اى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مى شود. چر كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده رواياتى كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است ، از جهت تعداد و نيز صحت مدارك وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست .

با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و آنها ضرورى است ، اما بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاى متفاوت در جزئيات مسأله رجعت ، ضررى به اصل آن نمى زند، همانطور كه برداشتهاى متفاوت در ويژگيهای صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد. آنگاه ايشان ادامه مى دهند كه ايمان به رجعت بطور كلى واجب و لازم است . نتيجه آنكه مسأله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است كه اعتقاد به آن ضرورى است ، هرچند اعتقاد به جزئيات مانند اينكه چه كسانى رجعت مى كنند و يا زمان آن چه موقعى است و... لازم نيست .

نويسنده كتاب « الشيعه و الرجعه » گويا در صدد است با استناد به يك حديث ، كفر كسانى را كه اعتقاد به رجعت ندارد ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند : « فالذين لا يومنون بالا خرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون » یعنی آنان كه به آخرت ايمان ندارد دلهايشان انكار كند و خود كبر فروشند. آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه ، حديثى را از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند: « فى قوله الذين لا يومنون بالاخرة يعنى انهم لا يومنون بالرجعة انها حق قلوبهم منكرة يعنى انها كافرة و هم مستكبرون » یعنی اين سخن خداوند است آنان كه به آخرت ايمان ندارند يعنى اينكه آنها به حقانيت رجعت ايمان ندارد و اينكه مى فرمايد دلهايشان انكار كند يعنى اينكه دلهايشان به كفر گراييده و خود كبر فروشنده .

وى در فهرست كتاب ، مطلب را چنين عنوان مى كند : معتقد نبودن به رجعت كفر است . آنگاه در جايگاه بحث ياد شده ، به آن حديث استناد مى كند، چنانچه منظور ايشان آن است كه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مى بايست به رجعت نيز معتقد بود، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن روشن است ، ولى چنانچه منظور آن باشد كسانى كه قلوب آنها كافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت كفر را داشته اند و اين كفر مانع پذيرش ‍ رجعت شده است ، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند، اين حرف قابل قبول است و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش ‍ رجعت اشاره دارد. احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر مى رسد و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و احكام كفار بر آنها مترتب مى شود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعاً كافر شده اند .


منبع: رجعت،
نوشته: محمدرضا ضمیری
 

Sarp

مدیر بازنشسته
جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه

جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه

جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه :

اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت پيش از قيامت به دنيا ، از ويژگى خاصى برخوردار است و منابع اسلامى اهميت آن را با بيانات گوناگونى مطرح کرده اند . در برخى روايات روز رجعت را يكى از روزهاى الهى كه عظمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد ، برشمرده اند.
امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

« ايام الله ثلاثة : يوم يقوم القائم و يوم الكرة و يوم القيامة »

روزهاى الهى سه تاست : روزى كه قائم آل محمد عليه السلام قيام خواهد كرد ، روز رجعت و روز قيامت .

منظور از روزهاى خدا چيست ؟

مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه مى فرمايد : اينكه ايام خاصى به خدا نسبت داده می شود با آنكه همه روزها متعلق به خداست ، نكته اش اين است در آن روزهاى خاص ، امر خدا چنان ظهورى مى يابد كه براى هيچ كس ديگرى اين ظهور پيدا نمى شود. مثل مرگ در آن موقعى كه تمام اسباب دنيوى از تأثير گذارى مى افتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز مى كند .

ايشان در ادامه احتمال ديگرى را در تفسير « ايام الله » بيان مى كند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مى يابند كه آن ظهور براى غير او نخواهد بود مانند روز نجات حضرت ابراهيم عليه السلام از آتش . پس منظور از ايام الله روزهايى است كه امر الهى اعم از نعمت يا نقمت ، عزت و ذلت ظهور تام مى يابد.

آرى رجعت و بازگشت انسانهایی كه سالها پيش از دنيا رفته اند حكايت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهى براى همگان آشكار مى شود (معناى اول) و يا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مؤمنان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف و غلبه مظلومان بر زورمداران به اين دنيا برمى گردد و از طرفى هم با بازگشت كافران سيه دل ، آنان را بر سر خاك ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم ) .

امام صادق عليه السلام ، يكى از ويژگيهاى شيعه را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمايند : « ليس منا من لم يؤمن بكرتنا و لم يستحل متعتنا » يعنى از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا كه در آن روزگار ، رجعت يكى از معتقدات ويژه شيعه محسوب مى شد ، بطورى كه ساير مذاهب آن را يكى از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد مى كردند .

امام صادق عليه السلام در حديث ديگرى ، يكى از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمايند: « من اقر بسبعة اشيا فهو مؤمن و ذكر منها الايمان بالرجعة » یعنی هركس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد، مؤ من است و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذكر فرمودند .

لازمه چنين سخنى آن است كه ايمان كامل زمانى حاصل مى شود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و ... اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته و بر اين اساس بر هر شيعه اى اين اعتقاد ضرورى است ، از سوى ديگر اين اميد را در دل او زنده نگه مى دارد كه اگر پيش از ظهور منجى عالم بشريت از دنيا برود خداوند وى را براى نصرت دين خويش و درك لقاى آن حضرت ، به دنيا برمى گرداند .
 

Sarp

مدیر بازنشسته
رجعت و بازگشت بعضی افراد به صراحت روایات

رجعت و بازگشت بعضی افراد به صراحت روایات

رجعت و بازگشت بعضی افراد به صراحت روایات :

  • 1. تمام پيامبران به دنيا بر مى گردند : امام صادق (ع) مىفرمايد :به خدا سوگند از زمان حضرت آدم (ع) تارسول اكرم (ص) پيامبرى مبعوث نشده جز اينكه خداوند آنها را باز مىگرداند تا در ركاب علىّ بن ابىطالب (ع) شمشير بزنند.در آن هنگامرسول خدا (ص) پرچم را به دست مبارك على (ع) مى دهد ، پس ازآن اميرمؤمنان علی (ع) امير خلايق خواهد شد و همه خلايق زير پرچم آن حضرت قرارمى گيرد.

  • 2. اسماعيل پسر حِزْقيل به دنيا بر مى گردد : « وَ اذْكُرْ فِى الْكِتابِ اِسْماعيلَ، اِنَّهُ كانَ صادِقَالْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيّاً » ، و در اين كتاب آسمانى از اسماعيل نيز ياد كن كه او دروعده هايش ‍ صادق و رسول و پيامبرى بزرگ بود . در روايات تصريح شده كه او غير از اسماعيلپسر حضرت ابراهيم است . او پسرحِزْقيلبوده كه به سوى قوم خود مبعوث شد و قومش او را تكذيب كردندو او را گرفتند و پوست سر و صورتش را كَنْدند.
    فرشته عذابی بنام « سطاطائيل »آمد كه قوم اسماعيل را عذاب كند، از او پرسيد كه آنها را چگونه عذابكند؟ اسماعيل گفت : من نيازى به عذاب آنها ندارم.خداى تبارك و تعالى به اووحى كرد: اى اسماعيل چه حاجتى دارى ؟ عرض كرد:خداوندا ! تو پيمان گرفته اى براى خودت به ربوبيّت و براىمحمّد (ص) به نبوّت و براى اوصياء حضرت محمّد (ص)به ولايت و برگزيدگان بندگانت را آگاه ساخته اى كه امّت او با امام حسين (ع) چه رفتار خواهند كرد. خداوندا ! تو امام حسين را وعده كرده اى كه به دنيابازگردانى تا شخصاً از قاتلينش انتقام بگيرد، حاجت من اين است كه مرا نيز در رجعتباز گردانى تا شخصاً از كسانى كه با من چنين رفتار كرده اند انتقام بگيرم . خداوند اسماعيل بن حزقيل را وعده داد كه همراه امام حسين عليه السلام به اينجهان بازگرداند .

  • 3. حضرت خضر (ع) زنده است : يكى از پيامبران عظيم الشأن كه بدون ترديد زنده است و هم اكنون بيشاز 6 هزار سال از عمر شريفش مى گذردحضرت خضر عليهالسلام است. مطابق روايات بسيارى كه از امامان اهلبيت عليهم السلام رسيده است ،طول عمر حضرت خضر (ع) فقط براى اين بود كه گواهى بر طول عمر حضرت بقية اللّه - روحىفداه - باشد ، چنانكه امام صادق (ع) در ضمن يك حديث طولانى مىفرمايد : در علم خدا گذشته بود كه عمر حضرت قائم(عج) را در زمان غيبت طولانى گرداند و مى دانست كه بندگانش از اين عمر طولانىدچار شگفت خواهند شد، از اين رهگذر به بنده صالح خود حضرت خضر (ع) عمرطولانى داد، فقط براى اينكه سند زنده اى بر طول عمر حضرت قائم (عج) باشد و با طولعمر او بر امكان طول عمر آن حضرت استدلال شود و بدين طريق راه بر دشمنان بسته شود وحجّت بر مردم تمام شود . زندگى حضرت خضر (ع) و رفتنش به بحر ظلمات وخوردنش از آب حيات خود داستان مفصّلى است كه در كتب تاريخى و حديثى به تفصيل از آنبحث شده ، علاقمندان به كتب مبسوط حديثى مراجعه فرمايند . امام رضا (ع) مى فرمايد : حضرت خضرعليه السلام از آب حيات خورد، او زنده است و تا دميده شدن صور از دنيا نمى رود، اوپيش ما مى آيد و بر ما سلام مى كند، ما صدايش را مى شنويم و خودش را نمى بينيم ، اودر مراسم حج شركت مى كند و همه مناسك را انجام مى دهد، در روز عرفه در سرزمين عرفاتمى ايستد و براى دعاى مؤمنان آمين مى گويد. خداوند به وسيله او در زمان غيبت ، ازقائم ما رفع غربت مى كند و به وسيله او وحشتش را تبديل به انس ‍ مى كند . از اين حديثاستفاده مى شود كه حضرت خضر (ع) جزو 30 نفري است كه همواره در محضر حضرت بقيةاللّه الاعظم (عج) هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست .

  • 4. همه امامان عليهم السلام به دنيا بر مى گردند : رجعت مخصوصاميرمؤمنان و امام حسين عليهما السلام نيست ، بلكه همه امامان معصوم عليهم السلامدر رجعت بر مى گردند. دليل ما در اين گفتار ، سه دسته از روايات است:
الف) رواياتى كه از رجعت فرد فرد امامان سخن گفته است مانند رواياتى كه از رجعت امامحسن مجتبى (ع)و از رجعت امامصادق (ع)و از رجعت حضرت بقية اللّه روحى فداه (عج) سخن گفته اند.

ب) رواياتى كه تصريح مى كنندكه همه امامان رجعت مى كنند و همه مؤمنين خالص و كفّار خالص زمان هر امامى با اورجعت مى كنند .

ج) روايات ، ادعيه و زياراتى كه از دوازدهفرمانرواى دادگر و هدايتگر بعد از حضرت ولىّ عصر (عج) گفتگو كرده اند .

از بررسى مجموع اين سه دسته روايات معلوم مىشود كه همه امامان معصوم عليهم السلام رجعت مى كنند، بخصوص كه تصريح شده حضرتولىّ عصر (عج) نيز بعد از رحلتش رجعت خواهد نمود و طبق روايات که قيام قيامت چهل روز پس از رحلت حضرت ولىّ عصر (عج) مى باشد مربوط به رحلت آن حضرتدر رجعت استو گرنه طبق دلالت و بيان صدها حديث ، بعد از رحلتاوّلى حضرت بقية اللّه روحى فداه هزاران سال اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلامفرمانروائى خواهند داشت .

  • 5. دو گروه از اصحاب پيامبر (ص) به دنيا بر مى گردند : از بررسى اخبار رجعت استفاده مى شود كه دو گروه از اصحاب پيامبر صلىالله عليه و آله رجعت مى كنند:
الف) گروهى كه بر آل محمّدصلى الله عليه و آلهستم كردند و حقّ را از مجراى خود بيرون كردند و هزاران سال آثار ستم آنها جهان رابراى مؤمنين تيره و تار و ناخوشايند ساخت ، آنها بر مى گردند تا حساب پس بدهند و درمحكمه عادلانه دولت حقّه به سزاى اعمال خود برسند. از كسانى كه در اين رابطه درروايات نام برده شده ، قنفذ سیه روز و اربابش عمربن خطاب لعنت الله علیه مى باشند كههر دو آورده مى شوند و به عنوان قاتلان محسنِ فاطمه عليها السلام محاكمه و به دارآويخته می شوند.

ب) گروهى از اصحاب باوفاى رسول اكرم صلىالله عليه و آله و ياران و شيعيان باصفاى اميرمؤمنان عليه السلام كه در طريق ولايتثابت قدم ماندند و هرگز منحرف نشدند كه اسامى تعدادى از آنها در احاديث آمده است وبه برخى از آنها در اينجا اشاره مى كنيم:

بازگشتِ جناب سلمان : در ضمن يك حديث جناب سلماناز وجود مقدّس رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه از دوازده وصىّ خود ازحضرت على تا حضرت مهدى (سلام اللّه عليهم اجمعين ) با نام و لقب و اوصاف كريمه شانصحبت مى كند و آنگاه جناب سلمان گريه مى كند و عرض ‍ مى كند: چگونه مى شود كه سلمانآنها را درك كند؟ مى فرمايد : اى سلمان تو آنهارا درك مى كنى و هر كس مانند تو، آنها را از روى معرفت كامل دوست بدارد و از آنهاپيروى كند آنها را درك مى كند . جناب سلمان مىگويد: خدا را بسيار سپاس گفتم و سپس عرض كردم : يا رسول اللّه آيا عمر من تا زمان آنها ادامه خواهد داشت ؟ فرمود: اى سلمان ! بخوان اين آيهرا «فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوليهُما » ، اين آيه ازآيات رجعت است و تلاوت اين آيه اشاره به اين است كه جناب سلمان پيش از ظهور از دنيامى رود ولى بعد از ظهور امام زمان عليه السلام رجعت مى كند.

جناب سلمان مىگويد: بسيار گريستم و بر اشتياقم افزده شد و گفتم : اى رسول گرامى آيا اينپيمانى است از طرف شما؟ فرمود :آرى ، سوگند بهخدائى كه محمّد را به رسالت برانگيخت ، اين پيمانى است از سوى من و على و فاطمه وحسن و حسين و نُه تن امام و از سوى همه كسانى كه از ما هست و در راه ما مورد ستمقرار گرفته است. اى سلمان ! به خدا سوگند، ابليس و سپاهيانش حاضر مى شوند وهمه مؤمنان خالص و كافران خالص حاضر مى شوند، قصاصها و انتقامها گرفته مى شود وپروردگارت به كسى ستم روا نمى دارد . اين است تأويل آيه كه مى فرمايد : ما اراده كرده ايم بركسانى كه روى زمين به ضعف كشيده شده اند، منّت نهيم و آنها را پيشوايان و وارثانزمين قرار دهيم. جناب سلمان مىگويد : از محضر رسول اكرم (ص) بلندشدم و ديگر پروائى نداشتم كه مرگ سراغ من بيايد يا من به سراغ مرگ بروم. امام صادق عليهالسلام نيز به هنگام بحث از اصحاب حضرت ولىّ عصر - روحى فداه - از جناب سلمان ناممى برد.

بازگشتِ جناب مقداد : اميرمؤمنان در ضمن يك خطبه بسيارطولانى از ظهور حضرت بقية اللّه - ارواحنا فداه - و ياران باوفاى آن حضرت بحث كردهمى فرمايد : 20 تن از ياران قائم (عج) از اهل يمنهستند كه يكى از آنها مقداد پسر اسود است. امام صادق عليه السلام نيز او را در ميانياران حضرت بقية اللّه - روحى فداه - نام برده است.

بازگشتِ جابر عبداللّه انصارى : در حديثى از امام صادقعليه السلام نام جابر نيز در ميان اصحاب حضرت بقية اللّه (عج) ياد شده است .

بازگشتِ ابودجانه انصارى : امام صادق (ع)ابودجانه را از كسانى شمرده است كه به هنگام ظهور حضرت بقية اللّه از ياران آن حضرتخواهد بود . ابودجانه مرد ارزنده و غيورى است كه روز احددر نصرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله پايدار ماند. چون همه گريختند و جز على وابودجانه نماند، پيامبر فرمود: اى ابودجانه ، من بيعتم را از تو برداشتم تو نيزبرگرد ، امّا على ، او از منست و من از اويم . ابودجانه گفت : نه هرگز، به خداقسم من هرگز خودم را از بيعت شما خارج نمى كنم ، من با شما بيعت كرده ام ، آياشما را تنها بگذارم به كجا روم ؟ به سوى زن و فرزندى كه خواهند مرد؟ یا به سوى خانهاى كه ويران خواهد شد؟ يا به سوى ثروتى كه فانى خواهد شد؟ و يا به سوى اجلى كه فراخواهد رسيد؟! آنقدر از رسول اكرم (ص) دفاع كرد تا در اثر زخمهاىبى شمار توان خود را از دست داد .

بازگشتِ مالك اشتر يار با وفاى اميرمؤمنان عليه السلام : مالك اشتر آن يار باوفاىاميرمؤمنان كه به هنگام رحلتش اميرمؤمنان فرمود : « اى كاش در زير آسمان مالك ديگرى نيز بود » . مالك اشتر جزء ياران حضرت بقية اللّه است كه در رجعتزنده مى شود و از طرف آن حضرت در گوشه اى از جهان پهناور حكومت مى كند .

بازگشتِ مفضّل بن عمر : مفضّل بن عمر يكى از بزرگان اصحابامام صادق (ع) است او را مژده داده اند كه از ياران حضرت بقية اللّه روحىفداه مى باشد و فرمودند كه: تو اى مفضّل ! در طرفراست حضرت قائم (عج) مى ايستى ، امر و نهى مى كنى و در آن روز بيش از امروز از توفرمان مى برند .

بازگشتِ حمران بن اعين: حمران بن اعين برادر زرارة بن اعين نيز در ميان ياران حضرت ولىّ عصر(عج) ياد شده است.

  • 6. بازگشتِ مؤمن آل فرعون: در جلسه مشورتى فرعون ، هنگامى كهبه كشتن حضرت موسى (ع) و همه مردانى كه به او ايمان آورده اند، رأ ى داده شد، مردى ازآل فرعون كه ايمان محكم و پابرجائى به حضرت موسى (ع) داشت و ايمان خود رامكتوم نگه مى داشت مطالب بسيار حكيمانه اى گفت كه به كلّى رأ ى حاضرين در مجلس رادگرگون ساخت . مطالب حكيمانه او را خداوند متعال در سوره مؤمن آيه هاى 28 الی 44آورده است. قرآن كريم از اين شخص به عنوان« مؤمنآل فرعون»نام برده و در لسان احاديث به همين عنوانمعروف شده است. امام صادق (ع) نام او را در ليست اصحاب خاص حضرت بقيّةاللّه - روحى فداه - آورده است.

  • 7. بازگشتِ يوشع بن نون: يوشع بن نون وصىّ حضرت موسى عليه السلام بود و تاريخ زندگى او شباهتزيادى به حوادث زندگى مولاى متّقيان امیرمؤمنان علی (ع) داشت. از امام صادق (ع) روايت شدهكه جناب يوشع بن نون بعد از حضرت موسى (ع) مصيبتهاى بسيار ديد، به خصوص ازسه تن از طاغوتيان بنى اسرائيل ، چون آن سه تن به هلاكت رسيدند كار او قوّت گرفت.آنگاه دو تن از منافقان ، همسر حضرت موسى (ع) را با خودشان همفكر كردند وبا صد هزار سپاه به جنگ يوشع بن نون برخاستند. جنگ سختى در گرفت و سرانجام سپاه صدهزار نفرى شكست خورد و بقيّه سپاه پا به فرار نهاد و يوشع بن نون بر آنها پيروزشد. دختر شعيب كه همسر حضرت موسى بود اسير شد. او را به خدمت حضرت يوشع آوردند.جناب يوشع به او فرمود : من تو را در دنيا عفو كردمتا در آخرت حضرت موسى عليه السلام را ملاقات كنم و از تو به او شكايت كنم و به اوبگويم كه تو و قوم تو با من چه كرديد. همسر حضرتموسى گفت:اى واى بر من ، به خدا سوگند اگر به مناجازه ورود به بهشت بدهند، من شرم مى كنم كه وارد بهشت شوم كه پيامبر خدا حضرت موسىدر آنست و من حريم او را شكستم و از سراپرده او بيرون آمدم و با وصىّ او جنگيدم. از همين حديثتشابه كامل حوادث عصر يوشع با عصر حضرت امير عليه السلام آشكار مى شود، با اينتفاوت كه طاغيه عصر حضرت على عليه السلام هنوز تصوّر مى كرد كه در سراپرده عصمتنشسته و با آيه« وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ »مخالفت نكرده است . جالب توجّه است كه رحلت يوشع نيز درشب 21 ماه مبارك رمضان اتّفاق افتاده بود، چنانكه امام حسن مجتبى (ع) درروز شهادت امير مؤمنان در خطبه اش بيان فرمود . امام صادق (ع) او را نيز جزء ياران حضرت بقية اللّه - روحى فداه - نام برده كه پس از ظهورآن حضرت ، زنده مى شود و در محضر حضرت حجّت - عجّل اللّه تعالى فرجه - در نخستينروز بيعت از مكّه معظّمه ظاهر مى شود.

  • 8. اصحاب كهف جزء ياران حضرت مهدى (عج): اين كاروان توحيد كه براى حفظايمان و اعتقاد خود، از شهر گريختند و به غارى پناهنده شدند و در آنجا آن حادثهتاريخى براى اينها پيش آمد، جزء ياران حضرت بقية اللّه روحى فداه و جزء مسئولانعالى رتبه عصر ظهور هستند، در نخستين روز ظهور به دنيا باز مى گردند و در اوّلينروز اعلام ظهور با آن حضرت بيعت مى كنند . از احاديثاستفاده مى شود كه اين عدّه جزء 313 نفرى هستند كه در روز اوّل با آن حضرت بيعت مىكنند و در دولت حقّه ، فرمانروايان روى زمين به امر آن حضرت خواهند بود. در مورداصحاب كهف به اين موضوع تصريح شده و در ميان 313 تن از آنها نام برده شده است.
 

Sarp

مدیر بازنشسته
بسته شدن درِ توبه بعد از رجعت سوم حضرت علی (ع) :

بسته شدن درِ توبه بعد از رجعت سوم حضرت علی (ع) :

بسته شدن درِ توبه بعد از رجعت سوم حضرت علی (ع) :

ابوالطّفيل مى گويد : مطالبى را در مورد رجعت از سلمان و مقداد و ابىّ بن كعب شنيده بودم در كوفه برای حضرت على (ع) نقل كردم . اميرمؤمنــــان همه آنها را تصديق فرمود. آنگاه يقين من به رجعت در سطح يقينم به قيامت شد. يكى از مطالبى كه از محضــــر آن حضرت پرسيدم در مورد دابّــــة الارض ‍ بـــود ،

فرمود از اين پرسش در گذر . عرض كردم مرا آگاه ساز .

فرمود :دابّة الارض ، جنبنده ايست كه غذا مى خورد ، در بازار راه مى رود، ازدواج مى كند.

پرسيدم : او كيست ؟

فرمود: او كسى است كه استقرار و آرامشِ زمين به وسيله اوست .

گفتم : او چه كسى است ؟

فرمود: او صاحب زمين است .

گفتم : كيست ؟

فرمود: او صدّيق امّت است ، فاروق امّت است ، ذوالقرنين امّت است .

گفتم : او چه كسى است ؟

فرمود: او كسى است كه علم الكتاب نزد اوست . او كسى است كه به آنچه از طرف خدا آمده تصديق نموده ، روزى كه جز من و محمّد (ص) به آن كافر بودند كه به خدا سوگند منم .

گفتم : نامش را بفرمائيد .

فرمود: گفتم . با توجّه به روايات ياد شده هيچ شكى باقى نمى ماند در اينكه منظور از « دابة الارض » در قرآن ، اميرمؤمنان على عليه السلام است كه در آخرالزمان به دنيا بر مى گردد . على عليه السلام سه مرتبه به دنيا بر مى گردند كه در دفعه سوّم درِ توبه بر روى مردم بسته مى شود .
 

Sarp

مدیر بازنشسته
آخرين رجعت على (ع) به دنيا و كشته شدن شيطان :

آخرين رجعت على (ع) به دنيا و كشته شدن شيطان :

آخرين رجعت على (ع) به دنيا و كشته شدن شيطان


« قالَ رَبِّ فَانْظِرْنى اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » ، گفت : پروردگارا ! مَرا تا روزى كه انسانها برانگيخته مى شوند مهلت ده ، فرمود: تو از مهلت داده شدگانى ولى تا روز و زمان معيّن .

امام صادق عليه السلام فرمود : ابليس از خدا خواست كه او را تا روز قيامت مهلت دهد، ولى خداوند آن را ردّ كرد و فرمود:تا روز وقت معلوم تو از مهلت داده شده ها هستى . چون روز وقت معلوم فرا رسد، ابليس با تمام پيروانش كه از زمان خلقت آدم تا آنروز از او پيروى كرده اند، ظاهر مى شود و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام برمی گردد که اين آخرين برگشت آن حضرت خواهد بود .

از امام پرسیدند : مگر حضرت علی (ع) رجعتهاى بسيار خواهد كرد؟ حضرت فرمودند: بلى و هر امامى كه در قرنى بوده باشد نيكوكاران و بدكاران زمان او بر مى گردند تا حق تعالى مؤمنان را بر كافران غالب گرداند و مؤمنان از ايشان انتقام بگيرند . پس چون آن روز يعنى آخرين رجعت على عليه السلام برسد با اصحابش برمی گردد و شيطان نيز با اصحابش بیاید و ملاقات ايشان در كنار فرات واقع شود نزديك به كوفه ، پس ‍ كُشت و كشتارى بينشان واقع مى شود كه هرگز چنين قتلى واقع نشده باشد .

امام صادق عليه السلام فرمود: گويا مى بينم اصحاب حضرت امير (ع) را كه صد قدم از پشت سر بر مى گردند و پاى بعضى در ميان آب فرات داخل می شود . پس ابرى از آسمان فرود آيد كه پر شده باشد از ملائكه و رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه اسلحه اى از نور در دست داشته باشد، در پيش آن ابر مى آيد، چون نظر شيطان بر آن حضرت بيافتد عقب نشينى كند و اصحابش به او گويند: اكنون كه پيروز شدى به كجا مى روى ؟ شيطان مى گويد: من مى بينم آنچه شما نمى بينيد، من مى ترسم از پروردگار عالميان . پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله به او مى رسد و حربه را در ميان دو كتفش بزند كه او و اصحابش همه هلاك شوند . بعد از آن ، همه مردم خدا را به يگانگى بپرستند و هيچ چيز را با خدا شريك نگردانند .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چهل و چهار هزار سال حكومت خواهد كرد ، پس در آنوقت دو باغ سر سبز كه حق تعالى در سوره الرحمن فرموده در دو طرف مسجد كوفه به هم میرسد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
JavadMessi رجعت در روایات تالار اسلام و قرآن 0

Similar threads

بالا