MaSoUd MLV
عضو جدید
دیکتاتورها
در همسایگی ِ همهی سایهها
از اتاق ِ من و تو آفتاب میبلعند
برای رؤیا گور میکنند
و پُر میکنند از شن
نامی را که بوی نان تازه میدهد
و از غم
قامتی میسازند
برای کوتولههای فهم.
با دستهای من و تو
حرکتِ هوا را
یک ساعت به تأخیر میاندازند
زمین را
یک ثانیه پشت تاریکی هُل میدهند
و در واژهای که از درخت بالا برود
یا سراغ تابستان را از پستان بگیرد
قیچی میکارند.
به سوی اسبهایی که خیال می کنند بال دارند
شلیک میکنند
بر برهنگی ِ تنی که تن ِ برهنه را میجوید
تاریکی میپاشند
و از همهی صداها
تنها صدای خنده به کابوسشان راه مییابد.
در همسایگی ِ همهی سایهها
از اتاق ِ من و تو آفتاب میبلعند
برای رؤیا گور میکنند
و پُر میکنند از شن
نامی را که بوی نان تازه میدهد
و از غم
قامتی میسازند
برای کوتولههای فهم.
با دستهای من و تو
حرکتِ هوا را
یک ساعت به تأخیر میاندازند
زمین را
یک ثانیه پشت تاریکی هُل میدهند
و در واژهای که از درخت بالا برود
یا سراغ تابستان را از پستان بگیرد
قیچی میکارند.
به سوی اسبهایی که خیال می کنند بال دارند
شلیک میکنند
بر برهنگی ِ تنی که تن ِ برهنه را میجوید
تاریکی میپاشند
و از همهی صداها
تنها صدای خنده به کابوسشان راه مییابد.