در شهر يكي كس را هشيار نمي بينم
هر يك بتر از ديگر شوريده و ديوانه
... و خدا ، زن را آفريد تا مكمل مرد باشد در عرصه هستي ، زن را آفريد تا مونس و هميار مرد باشد در عرصه زندگي ،
زن را آفريد تا در بقاي نسل شريك باشد و در تربيت نفس معلم ، زن را آفريد تا تيمارگر ايام بيماري مرد باشد ،
زن را آفريد تا تاريخ ساز پشت پرده ها باشد ،... و خداوند زن را آفريد تا پيامدار تاريخ باشد براي نسل هاي بعدي .
از زماني كه آدم و حواء از بهشت به زمين مهاجرت كر دند و به تعبير بعضي ها ، به زمين تبعيد شدند ، زن به عنوان يكي از اركان مهم زندگي شناسايي شد و در دورهاي اول زندگي بشري در جهان آن روز حاكميت با زن ها بود و بقولي زن سالاري حاكم بود .
نقش زن در همه اعصار و تمدن ها هميشه برجسته بوده و هيچگاه و در هيچ دوراني از زندگي بشر زن از چهارچوب قدرت خارج نبوده است . با نگاهي به زنان تاريخ سازي چون كلئواپاترا ، ونوس ، ملكه استر ، ملكه سبا و آتنا ... در عصر باستان و حضرت خديجه (س)، حضرت فاطمه زهراء (س) ، حضرت مريم (س) و حضرت زينب (س)و... در انديشه هاي ديني وساير زنان صاحب قدرت و حكومت كه مقام امپراطوريس ،ملكه و... سرنوشت مردمان زمان هاي خود و بعد خود را رقم زده اند ، همگي ايشان خواه در تاريخ قديسه شده و يا روسپي ، تاثير شگرفي بر جامعه خود داشته اند .
مردان كه خارج از تعاليم ديني ، خود را صاحبان زنان دانسته و اساسا براي ايشان نقشي بجزء خفتن در آغوش ، پختن غذا و زائيدن بچه قائل نبوده و نمي باشند و تنها در سايه انديشه هاي ديني احترام وحرمت زن را واجب و تكليف مي پندارند . تلاشي مضاعف داشته تا زن تنها وسيله عيش و نوش باشد ولاغير . همين تفكر پوسيده وغلط در عصر امروز نيز حاكم است .
در دنياي امروز زن جايگاهي تعريف شده دارد ، او مي تواند زيبا باشد . شيك بپوشد . هرجا مي خواهد برود . هركاري دلش مي خواهد انجام دهد . با هر كه دوست دارد معاشرت كند . او آزاد است . آزاد آزاد ،اما در خدمت مردان . حتي هنگامي كه مردي به پاي او مي افتد و التماسش مي كند باز اين زن است كه مرد را مي طلبد . شايد حيرت كنيد از اين نوشتار ، ليك مطمئن باشيد حقيقت دارد . نمونه هايي نظير ملكه كاترين ، ملكه اليزابت و شاهزاده اشرف ... از اين گونه زنان هوسران قدرت پرست است كه براي نيل به اميال شهواني خود هر اقدامي مي كردند تا لذت شيطاني خود را بكام نوشند .
از ديگر سو صاحبان كالا براي عرضه محصولات خويش از زن بعنوان بهترين ابزار تبليغي سود جويانه عمل مي نمايند و حتي در حالات و سكنات او دخالت كرده تا بخاطر زيبايي اندام و چهره زن ، محصول بفروش رسد . متاسفانه زنان هم در اين هوس راني جنون آميز مردان همراه شده و هنگامي كه مشاهده مي كنند مردان براي همآغوشي با ايشان حاضرند هر خفتي را گردن نهند و يا هر فعلي را انجام دهند بيش از پيش به خود باليده و به اين حس نفساني دامن مي زنند و مرد را ذليل تر از قبل مي خواهند و مردي كه براي تصاحبش بيشتر خوار شود ، او بيشتر لذت مي برد ، هرچند كه زن فراموش مي كند تمامي اين خواري مرد تنها براي شهوت راني است و او ( زن ) هميشه مفعولي بيش نبوده و نخواهد بود حتي اگر صاحب قدرت و ثروت باشد . دراين ميانه مي ماند زن و ارزشهاي والايش ، همان ارزش { انا اعطيناك الكوثر ... }و پر بير اه نگفته اند : از دامن زن مرد به معراج مي رود . براي همين منظور اولياء و حافظان ديني به ارج نهادن زنان پرداخته و همواره ايشان را به تقوا و پاكي رهنمون مي سازند .
با اين مقدمه مطروحه به نقش زنان در توسعه فرهنگي شهر و انتقال آداب و رسوم از نسلي به نسل ديگر بيش از پيش ايمان خواهيم آورد و براي اينكه جامعه اي عاري از تنش و واكنش هاي غير اخلاقي باشيم بايد نخست برنامه هاي اساسي ويژه زنان طرح نموده و تربيت كنيم ، زيرا كودك الفباي زيستن در جامعه از مادرش كه يك زن است مي آموزد ، در لابلاي لالايي هاي مادراست كه افسانه ها و قصه ها بيان مي گردد . هم اوست چهره هاي زشت و زيباي تاريخ را براي كودكش بازگو مي كند و از طفل ، شير يا موش تربيت مي كند .
وقتي متوليان فرهنگ ساز و حافظان فرهنگي ما با كشيدن ديواري ميان او و جامعه ، تنها اعلاميه نبايد ها را براي او ، ترسيم مي كنند و اطاعت محض زن از مرد را ترويج مي نمايند ، سعي دارند اينگونه وانمود سازند كه زن ناقص العقل است و احساساتي و تنها اين پدر و معلم ( مرد ) است كه همه چيز را مي فهمند ( باز هم مرد دانا ، مرد عقل كل ) ديگر چه راهي باقي مي ماند بجز دوراهي گناه و سوختن !
در اين جور فضايي كه زن نمي تواند در تصميم سازي دخيل باشد و اگر هست تنها ست ، زن يا بايد به تن فروشي بپردازد تا بقولي انتقامش را از مردها بگيرد و يا بايد در زندگي بسوزد و بسازد .
هنوز هم در ايران رسم است اول مردان غذا بخورند بعد زنان ! يعني مرد چون مرد است بايد اول غذا بخورد و زن چونان خدمتكاري از او و ميهمانانش پذيرايي كند و آنگاه اگر چيزي ماند بخورد . اين ظلم پنهان تاريخي و تحقير آميز به زنان كه ريشه در عصبيت و جهالت و خودخواهي مردان دارد و بس ، كه همچنان جاري و ساري است و جالب اينجا ست كه بسياري از باصطلاح تحصيلكردگان مدرن هم از اين قانون پيروي مي كنند . وامصيبتا كه در مراسم عزا داراي سالار شهيدان امام حسين نيز اول مردان غدا مي خورند بعد زنان و بچه ها ! آيا اين عزاداراي قبول آقايمان امام حسين ( ع ) است ؟
ايمان دارم چنين نيست كه اگر حق با اينان بود چرا رسول خدا ( ص ) و مولا علي ( ع ) و... هميشه بعد از اولين لقمه اي كه زن و فرزندانشان مي خوردند ، تناول غذا را آغاز مي كردند ؟!
بايد روزه سكوت بگيرم ،
هم چون مريم ...
بايد بگذارم مسايا
خود از خود به دفاع برخيزد .
خدايا ، اگر رنج هايم را بگويم
نگفته ام واژگاني بيش از آن چه تو مي داني
واگر نگويم
پيش از دانستن من مي دانستي ،
آن چه را در چاه گلو پنهان كرده ام ...
خسته ام از خستگي ات
فريادم از سكوت ات
غمگين ام از غصه ات
و تنهايم !
آري تنهايم ... تنهاي تنهايم
در اين كوير بي كسي
در اين انبوه ستونهاي بتوني
در اين هزاره تحقير
در اين پايان آغاز !
آه ...
من از اندوه پرومته
من از تكرار سيزيف
من از دربدري ديژينوس
من از فريادهاي انباشته در چاه
از همه واژه هاي ملالت آور
از همه كلمات متعفن
ازهمه سيلاب هاي صدا
از خودم
ا زتاريخ
از نگاه معصومانه كودك گرسنه در بستر مادر روسپيش
از تنفسهاي مستانه به هنگامه دعا و نيايش
از همه خسته ام
خسته ام . شكسته ام . گسسته ام
آي آدمها !
نيما نمي خواند .
توكا در قفس زمزمه سرود سوختن دارد
پروانه شمع خاموشي را مي كاود
نور را در كنج پستوي خانه
زنداني خورشيد غرور و نخوت كرده اند
هنوز تيك تاك مي كند
قلب ساعتي من زير آوار خودباختگي همسايه
الينه شدن جوانان
عروسك شدن پيران
اينجا هبوط نكبت است برساحل تعصب !
اينجا آي تي هم اس ام اس ها را مي چاپاند
گوسفندان ، عاشق گاو مش حسن هستند .
خروس زري ، مانتو كوتاه به تن دارد و پرهايش را ژل ماليده
مرغك خفته در ديس طعم گس آلبالو دارد
ليوانها خوني است ، مزه گيلاس دارد
دارا در دست خود عكس متال دارد
سارا منتظر آن مرد با اسب چوبي است
مادر بزرگم نيز در وب چت مي كند
بابا بزرگ تسيبح ربا را مي چرخاند با يك صلوات
درود بر شهيدان كه رفتند
اندوه بر جانبازان كه ماندند
آخر اينجا غيرت غينمتي قيمتي است
كالايي ناياب و ناشناخته
خدايا كجاست آبرو ؟ سيري چند ؟
طلا ارزان است اينجا
ارزن فراوان است اينجا
زن زيادي است اينجا
عفت گدايي است اينجا
عشق قلابي است در دست صياد شياد
و من ...
باز هم ميخوانم
سرود تلخ حقيقت را
و شما مرا ديوانه بپنداريد
زيرا ديوانگي هم عالم مي دارد
در بارش باران
تگرگ بي برگ
گرگ بي ننگ
همه برفي
ماشينها برقي
زمينهاي علفي
زندگي علافي
منتظر باش كه انتظار
آغاز زيستن است
در تنهايي هاي تنهايي
خواهم نوشت ....