دانلود کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ نوشته ی لیل لوندز

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

1000011958.jpg

معرفی کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟​

کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ نوشته‌ی لیل لوندز، 92 ترفند ساده را به شما معرفی می‌کند تا با استفاده از آن بتوانید هم در زندگی، هم کار و هم در عشق یک گفتگو کننده‌ی برتر شوید و به خواسته‌هایتان برسید.
در کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ (How to talk to anyone)، لیل لوندز (Leil Lowndes) 92 مورد از شیوه‌هایی که افراد موفق هر روز در زندگیشان استفاده می‌کنند، نشان می‌دهد و راه‌کارهای جلب توجه، اعتماد و دوستی دیگران را به شما یاد خواهد داد تا شما هم این روش‌ها را به بهترین نحو انجام دهید و هر چیزی را که در زندگی می‌خواهید به دست بیاورید.
تا به حال شده آدم‌های موفقی را تحسین کنید که به نظر می‌رسد «همه چیز دارند»؟ شما آن‌ها را می‌بینید که با اعتماد به نفس در جلسه‌های کاری صحبت می‌کنند و یا با خیال راحت در مهمانی‌ها گپ می‌زنند. آن‌ها کسانی هستند که بهترین شغل‌ها، مهربان‌ترین همسران، وفادار‌ترین دوستان، کلان‌ترین حساب‌های بانکی و یا شیک‌ترین ویلاها را دارند.
چند لحظه صبر کنید! بسیاری از آن‌ها باسوادتر یا باهوش‌تر از شما نیستند، حتی زیباتر هم نیستند! پس قضیه چیست؟ بعضی از آدم‌ها فکر می‌کنند آن‌ها این ویلاها را به ارث می‌برند؛ برخی دیگر می‌گویند آن‌ها با این همسران ازدواج می‌کنند و یا اینکه صرفاً آدم‌های خوش‌شانسی هستند. به گمانم این افراد باید در دیدگاه‌شان تجدید نظر کنند. تمام مواردی که در بالا نام بردیم، حاصل یک چیز است: مهارت این آدم‌های موفق در برخورد با همنوعان انسانی خود.
هیچ‌ فردی به تنهایی به هدفش نمی‌رسد. آدم‌هایی که به نظر همه چیز دارند، در طول سال‌ها ذهن‌ها و قلب‌های صد‌ها انسان دیگر را تسخیر کرده‌اند و به کمک آن‌ها توانسته‌اند به بالای نردبان کاری یا اجتماعی که انتخاب کرده‌اند، برسند.
آدم‌های بهت زده‌ای که پای نردبان ایستاده‌اند، اغلب به بالا نگاه می‌کنند و مدام شکایت می‌کنند که آدم‌های موفق که بالای نردبان‌اند آدم‌هایی افاده‌ای هستند. وقتی که زنان یا مردان بزرگ بالای نردبان، دوستی، عشق یا کارشان را از آن‌ها دریغ می‌کنند، افراد پایین نردبان به آن‌ها انگ می‌زنند و متهمشان می‌کنند به اینکه قدیمی‌ هستند. بعضی‌ها آه و ناله می‌کنند و دلشان می‌خواهد از حرص سر‌شان را به سنگ بکوبند.
افراد غرغروی پایین نردبان هرگز نمی‌فهمند علت طرد شدنشان خود‌شان هستند. آن‌ها هرگز نمی‌فهمند به خاطر ناشی‌گری خود‌شان در برقراری ارتباط است که دوستی، عشق یا معامله‌ای را از دست می‌دهند. گاهی به نظر دیگران چنین می‌رسد که آدم‌هایی که همۀ مردم آن‌ها را دوست دارند یک کیسه کلک، سحر و جادو یا اعجاز اقتصادی دارند که باعث می‌شود، به قول معروف، دست به هر چی می‌زنند طلا شود!
درون کیسۀ کلک آن‌ها چیست؟ داخل آن کلی چیز پیدا می‌شود: مو‌ادی که دوستی‌ها را محکم می‌کند، سحری که بر اذهان پیروز می‌شود و جادویی که باعث می‌شود آن‌ها آدم‌ها را عاشق خود‌شان کنند. آن‌ها خصوصیتی دارند که باعث می‌شود رئیس‌ها استخدامشان کنند و بعد به آن‌ها ترفیع دهند، ویژگی‌هایی دارند که باعث می‌شود موکل‌ها بار‌ها و بار‌ها به سراغشان بروند و امتیازی دارند که باعث می‌شود مشتری‌ها از آن‌ها خرید کنند، نه از رقبایشان.
در بخشی از کتاب چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم؟ می‌خوانیم:
همان طور که اولین نگاه باید چشم‌های طرف مقابلت را خشنود کند، اولین کلماتت هم باید گوش او را نوازش دهد. زبان تو یک تابلوی خوش‌آمدگویی است که بر روی آن نوشته شده «خوش‌ آمدید» یا «نزدیک نشوید.» برای اینکه هم‌صحبتت احساس کند به او خوش‌آمد می‌گویی، باید در گپ زدن استاد شوی.
گپ زدن؟ از این کلمه بدت می‌آید؟ با شنیدنش تنت از نفرت به لرزه می‌افتد؟ این دو تا کلمۀ کوچک حتی تیری بر قلب آدم‌های نترس و بی‌باک است. کافی است آن‌ها را به مهمانی‌ای دعوت کنی که کسی ‌آن‌ها را نمی‌شناسد؛ آن وقت حتی اسم آن مهمانی حالت تهوع‌آوری در آن‌ها ایجاد می‌کند. اگر این حرف‌ها برایت آشناست، از این واقعیت مسلم آرامش بگیر که: هر چقدر شخص باهوش‌تر باشد، بیشتر از گپ زدن بدش می‌آید. من سال‌هاست به عنوان مشاور کار می‌کنم و با بیش از پانصد شرکت کار کرده‌ام. در این مدت چیزی را کشف کرده‌ام که واقعاً مرا شوکه کرد. مدیران اجرایی ردۀ بالا که به‌راحتی می‌توانستند با هیئت مدیره‌ها مذاکرات مفصل داشته باشند و یا برای سهامدارانشان سخنرانی کنند، اعتراف کردند که در مهمانی‌های ناآشنا مثل بچه‌های گمشده احساس سردرگمی می‌کنند.
شاید افرادی که از گپ زدن متنفرند، از فهمیدن این حقیقت آرامش بیشتری بگیرند که هنرپیشه‌های بزرگ هم تا حدی مثل آن‌ها هستند، چون آن‌ها هم از چیزی وحشت دارند؛ چیزی به اسم «ترس از صحنه.» رخت‌هایی که وقتی در اتاقی پر از غریبه هستید در دل شما می‌شویند، همان رخت‌هایی هستند که در دل هنرپیشگان برتر هم شسته می‌شوند. پابلو کاسالزف، نوازنده معروف ویولن سل، یک عمر به خاطر ترس از صحنه آه و ناله می‌کرد. کارلی سایمون، آهنگ‌ساز و ترانه‌ساز مشهور، به خاطر این ترس خودش را از اجراهای زنده محروم کرده بود. یکی از دوستانم که برای نیل دیاموند، خواننده و ترانه‌سرای محبوب، کار می‌کرد، می‌گفت او اصرار داشت واژه‌های ترانه‌ای را که او مدت چهل سال زیر لب می‌خواند، روی متن‌رسانش نمایش بدهند، تا یک وقت ترسش باعث نشود که کلمه‌ها را فراموش کند.
 

پیوست ها

  • چطور_با_هر_جور_آدمی_ارتباط_برقرار_1.pdf
    8.1 مگایابت · بازدیدها: 0
بالا