خواستگاریه کرمونی

mazda-3N

عضو جدید
روز ملسی بودو هوای عسلویی
کشتم به سر اندیشه هر دلمدلویی
برزلف زدم شانه و برریش زدم تیغ
تا آنکه نگویند چه چیز پچلویی
گفتم که بچینند به یک جعبه کلمپه
گفتم که بذارند ور رو جعبه گلویی
گفتم که بچینند به یک بغچه پته
از نابرو نادوخته پارچه جلویی
کم نشد آن هدیه که کردیم مهیا
رو همدگه میشد که بگی یه بغلویی
رفتیم وتو از درو گفتند بفرما
فرشی و بساطی بود و مبل و عسلویی
یه دقه نشستیم ورسید از چپ و از راست
شیرینی و چایی وخیاریو هلویی
ور گُرده م زنچه فرو کرد که زنهار
زان ظرف پر از میوه تو وردار هلویی
اول که برابر نشد آن دلبر محبوب
گفتند زده گوشه چشمش گسلویی
وانگاه پس از ساعتی آمد به دو صد ناز
از سینه من بال زدآهسته دلویی
چون کفترجلدی که ره خویش براند
نوشید از آن چشمه وتَرکرد گُلویی
از همهمه هر گوشه جریسی و پریسی
از ولوله هر سو اللو وکللویی
آن گفت : تو هم ریش نماینده شهری
وین گفت: تو هم پیک خرابات غلویی
گفت این : تو فلان بن فلان بن فلانی
گفت آن: تو صدو (صدیقه) دخترخار سکلویی (سکینه)
لکن من و او ساکت و خاموش در آن جمع
او یه بغلویی و منم یه بغلویی
ناگاه یکی گفت از ایشان که چه خوب است
کاین هر دو به خلوت بکنن درددلویی
رفتند حریفان و منو یار بماندیم
دیگ سخن از هر طرف آورد قُلویی
گفتم که بزن لوتی مجلس که درسشد
رو فکر عروسی کن وشامو هتلویی
......

:D:Dبرگرفته از کتاب کله قن:D:D
 

amir1985i

عضو جدید
مناسب کرمانیهاست

ولی بد نبود








روز ملسی بودو هوای عسلویی
کشتم به سر اندیشه هر دلمدلویی
برزلف زدم شانه و برریش زدم تیغ
تا آنکه نگویند چه چیز پچلویی
گفتم که بچینند به یک جعبه کلمپه
گفتم که بذارند ور رو جعبه گلویی
گفتم که بچینند به یک بغچه پته
از نابرو نادوخته پارچه جلویی
کم نشد آن هدیه که کردیم مهیا
رو همدگه میشد که بگی یه بغلویی
رفتیم وتو از درو گفتند بفرما
فرشی و بساطی بود و مبل و عسلویی
یه دقه نشستیم ورسید از چپ و از راست
شیرینی و چایی وخیاریو هلویی
ور گُرده م زنچه فرو کرد که زنهار
زان ظرف پر از میوه تو وردار هلویی
اول که برابر نشد آن دلبر محبوب
گفتند زده گوشه چشمش گسلویی
وانگاه پس از ساعتی آمد به دو صد ناز
از سینه من بال زدآهسته دلویی
چون کفترجلدی که ره خویش براند
نوشید از آن چشمه وتَرکرد گُلویی
از همهمه هر گوشه جریسی و پریسی
از ولوله هر سو اللو وکللویی
آن گفت : تو هم ریش نماینده شهری
وین گفت: تو هم پیک خرابات غلویی
گفت این : تو فلان بن فلان بن فلانی
گفت آن: تو صدو (صدیقه) دخترخار سکلویی (سکینه)
لکن من و او ساکت و خاموش در آن جمع
او یه بغلویی و منم یه بغلویی
ناگاه یکی گفت از ایشان که چه خوب است
کاین هر دو به خلوت بکنن درددلویی
رفتند حریفان و منو یار بماندیم
دیگ سخن از هر طرف آورد قُلویی
گفتم که بزن لوتی مجلس که درسشد
رو فکر عروسی کن وشامو هتلویی
......

:D:Dبرگرفته از کتاب کله قن:D:D
 

mazda-3N

عضو جدید
خواهش میکنم تشکر از همه دوستان که وقت گذاشتن واسه خوندنش :w27:
مرسی از تشکراتتون :w27:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
پرنام @@@@@@@@@آناتومی کرمونی!!!!!!!!!!!!@@@@@@@@@@ زنگ تفريح 1

Similar threads

بالا