mortezaasti
عضو جدید
با پيشرفت روزافزون تكنيك سرمايهداري همبستگيهاي اقتصادي نيز روز به روز پيچيدهتر ميشود و هرچه بيشتر مردم در شهرها متمركز شوند بيشتر زندگي آنها اگرچه كوچكترين آشنايي با هم نداشته باشند به هم بستگي پيدا ميكنند و نتيجتاً عوامل فوق ايجاب ميكند كه رفتار هركس مطابق با قواعد و نظيم صحيح باشد. تعليم و تربيت اهميت بيشتري پيدا كرده و مسئوليت اجتماعي پراهميتتر ميشود. روحيه تكروي سرمايهداري وحدت منافع قديمي را محكوم ميكند و باز هم بيشتر باعث توسعة سرمايهداري ميگردد، در حاليكه بستگي شديدي كه در اثر همين پيشرفت سرمايهداري مابين مردم ايجاد شده احتياج به وحدت منافع را بيشتر آشكار ميسازد.
همزيستي مردم شهرهاي صنعتي مسائل تازهاي مربوط به تشكيلات شهري را بهوجود ميآورد و ديگر وسايل موجود در شهرهاي قديمي كفاف احتياجات جديد را نميدهد و لازم ميشود كه تسهيلاتي متناسب با وضعيت جديد بهوجود آيد. مسئله مسكن بيش از پيش اهميت پيدا ميكند و ديگر شهرهاي بزرگ نميتواند مراكز دهقاني درنظر گرفته شوند.
پايه و اساس شهرهاي امروز بر روي خصوصيات اجتماعي و فرهنگ صنعتي صدر انقلاب صنعتي برقرار شده است، بهطوري كه بيشتر داراي همان سيستماسيونهاي فرهنگ گذشته هستند كه تماماً از يك نوع تقسيمبندي فعاليتهاي اجتماعي تبعيت ميكرده، درصورتيكه خصوصيات و مشخصات در طرز تفكر و نحوة كار بشر امروزي با گذشته كاملاً متفاوت ميباشد.
توضيح اينكه، شهرهاي بزرگ اوايل دورة صنعتي بهخاطر توجه شديد به يك اصل صنعتي ـ اقتصادي، بيشتر به شكل شعاعي و راديال Radial concentric خود را مشخص كردند. در اين نوع شهرها به گفته لوكوربوزيه: هر بيست و چهار ساعت به چهار زمان مشخص تقسيم شده است بدين ترتيب كه:
يك قسمت از آن در محل زندگي ميگذرد، تعدادي مشخص از ساعات و دقايق به رفت و آمد و در راه ميگذرد (از محل كار به منزل و غيره) مقداري از وقت كه مدت تغيير دارد در محلهايي كه به وقت آزاد اختصاص داده شده، ميگذرد (مثل سالنهاي اجتماع، باشگاهها، سينماها، كافهها و قدم زدن در پاركها و يا بازديد از موزهها و كتابخانهها و مدارس و غيره) قسمت چهارم كه از همه مهمتر و طولانيتر است در محل كار ميگذرد. ولي عليرغم تمام فعاليتها و قوانيني كه از مدتها قبل شروع شده است اين اجتماع عظيم در محل كار خود از وسايل و تسهيلات لازم مورد احتياج برخوردار نيستند و قوانين فوق هم نتوانسته است از تعليم و تربيتي كه بدون آن اين وسايل كاملاً بيفايده است استفاده نمايد.
براي اين دسته از مردم در واقع روز به دو مرحله تقسيم ميشود، يكي زندگي در كارخانههايي كه بهخاطر ابعاد كوچك آن، موقعيت و تشكيلات آن، يك زندگي طبيعي و شادي را براي خانواده بهوجود نميآورد. دوم زمانيكه اختصاص داده شده به رفت و آمد با اتوبوس و تراموا يا زمانيكه معمولاً بايد خيابانهاي بزرگي را در سرما و گرما پياده بپيمايند.
اين اشخاص ساعات كارشان را در محلي ميگذرانند كه در آن يك نوع سردي و برودت خاص حكمفرما است و معمولاً محيط، پر از سر و صدا، زشت و ناهنجار است. ديوارها كثيف و خاكستري، پنجرهها با شيشههاي شكسته يا كثيف و مناظر غمانگيزي كه بهطرف افقهاي بسته و يا منظره درهم و برهم شهري، يا به طرف دهكدههاي مملو از قراضههاي كارخانهها و آسمان سياه از دود نگاه ميكند، محيط كارشان را تشكيل ميدهد و شب خانه يك عده مردم خسته را كه زندگي روزشان مسلماً عاري از هرگونه هماهنگي لازم بوده است در برميگيرد.
در هر حال سعي نشده به آنها يك زندگي در قالبي كه بتواند در آن يك فرد از جامعه بشريت باشند با هماهنگي به پيشرفت خود ادامه دهند.
مفهوم يك فرد امروزي با گذشته متفاوت است. امروز اگر از فرد صحبت ميشود مقصود فرد انتگره ميباشد و اگر از شهر صحبت ميشد، يعني ايجاد فضايي براي به مرحله عمل رسانيدن تمام فعاليتهاي بشري، مقصود مجموعهاي است كه ارگانيزه و متشكل كه خود را در تركيب و كمپوزيسيوني از ناحيهبنديهايي به اسم zoning خلاصه نميكند. در شهرهاي متشكل وانتگره هر فرد يك قسمتي از اين مجموعه را در جايي كه زندگي ميكند بهوجود خواهد آورد و بنابراين پراكندگي DDecentralization و تمركز concentration بهوجود نخواهد آمد.
مسئله مسكن و ايدههايي از قبيل پديده فاميل تغيير خواهد كرد. شهر روي زمين گسترش نخواهد يافت و به صورت سه بعدي Three - Dimensional خود را در فضا ظاهر ميسازد، مقداري استخوانبنديهاي سر به فلك كشيده و سطوحي كه بشر روي آنها خانههاي متحرك و انعطافپذيري را براي خود ميسازد و اينجاست كه مفهوم معماري ارگانيك و نفوذ تداخل شهر در طبيعت (ايده رايت) پشت سر گذاشته ميشود.
همانطور كه در شهرهاي قرون وسطايي مسئله انتگراسيون به چشم ميخورد و فعاليتهاي مختلف در اين دوره خيلي بيشتر از دورههاي رنسانس و دگرگوني صنعتي ارگانيزه بوده و در ايران هم ميتوان شهرهاي قديمي و بازار آن را مثال زد. همانطور كه فعاليت بازار در اجتماع نفوذ پيدا ميكند و استخوان بندي اجتماعي ـ اقتصادي و سياسي مجموعه متشكلي را بوجود ميآورد. اين نفوذ در زمينة معماري- شهرسازي هم كاملاً مشهود و قابل لمس است. بازار مثل ستوني فقراتي تمام مجموعههاي مسكوني، اداري و ساير فعاليتهاي اجتماعي را دربرميگيرد. هدايتكننده تمام فعاليتهاي اجتماعي- اقتصادي و معماري- شهرسازي بوده و محور مجهز شهري بهشمار ميرود. همانكه امروز به اسمهايي از قبيل:
Spina D’Orale, Asse Attrezzato a Carattere Direzonale; Arterie Di Eccomonico- Scciale delle Diretrici D’espamsion
و غيره شناخته شده است و براي امروز مسئلهاي است كاملاً درخور مطالعه و تحقيق.
بهطور كلي مسئلهاي كه امروز مورد توجه جامعهشناسان و شهرسازان قرار گرفته است همان مسئله دور افتادگي مردم از طبيعت و در عين حال از يكديگر Alicnated ميباشد. (آنچه كه درنتيجه ناحيهبنديها zonnig در فعاليتهاي مختلف بشر در يك اجتماع و شهر و بهطور كلي در اثر پيشرفت تكنيك و تشديد مصرف در برابر توليد و تغيير ميزان توليد و درنتيجه وسيع شدن شهرها و غيره ايجاب شده است.
مسائل دوگانه »توليد و مصرف« ارزشهاي اصلي زندگي اجتماعي را با ايجاد مدلهاي تازه اجتماعي را با ايجاد مدلهاي تازه اجتماعي- فرهنگي تغييرپذير ساخته و درمورد خانههاي مسكوني متأسفانه آسايش و رفاه حقيقي و آنچه كه واقعاً براي زندگي لازم است جاي خود را به پديدههايي مثل پرستيژ اجتماعي داده است كه نتيجهاش بهوجود آمدن ريزهكاريهاي لوكس و پرخرج در خارج و داخل بنا ميباشد.
با كنار گذاشتن و ناديده گرفتن احتياجاتي كه با برداشت غلط از اهميت بيش از اندازه به مسئله مصرف بهوجود آمده است ميتوان با موفقيت به حل مسئله مسكن پرداخت. بدين ترتيب كه با بهوجود آوردن بافتهاي متشكل كه ايجاد استقلال فردي را در سطح زندگي اجتماعي افراد امكانپذير ميسازد زمينهاي خواهد شد براي تبديل واقعي همين زندگي انفرادي به يك زندگي جمعي.
اين مطلب با درنظر گفتن لزوم ايجاد يك استخوانبندي آزاد قابل اجراست، زيرا كه روشهاي اجرا را در يك محيط مسكوني محدود، محدودتر نميسازد.
مسكن گزيدن در ارتباط با ساير فعاليتهاي بشري فعاليتي است كه مرتباً در حال تحول است. آزادي استخوانبندي شهري، ميتواند معماري انعطافپذيري را در خود بهوجود آورد كه در مقياس يك شبكه ناحيهاي اجرا گردد و تشكيلات ادامهدار از يكسو مسكن كامل و متشكل كه در آن تمام خواص محلي و سرزميني درنظر گرفته شده باشد ايجاد نمايد.
با مطالعه تاريخ معماري و شهرسازي قرون اخير به اين نتيجه رسيدهاند كه، در اجتماع امروز وضع ظاهر مسكنها مشخص وضع اجتماعي افرادي است كه در آن زندگي ميكنند و معمولاً داراي مشخصات اجتماعي- اقتصادي مشابهي هستند. در اين صورت خانه بهجاي اينكه حق طبيعي افراد باشد بهصورت يك خدمت اجتماعي در ميآيد بدون اينكه از لحاظ ظاهر مشخصات لازم را دارا باشد. درست مسيري را كه شركتهاي خصوصي يا دولتي ممالك غربي پيمودهاند. براي مثال خانههاي عمومي و ساختمانهايي كه با كمك هزينة دولتي ساخته ميشود را درنظر ميگيريم كه در آنها اختلاف بسيار شديدي با مساكن طبقه مرفه به چشم ميخورد.)
بدين ترتيب لازم ميشود كه راهحلهايي از مدلهايي مسكن انعطافپذير در سطح شهرسازي، معماري با وسايل عمومي ديناميك كه از لحاظ كيفي و كمي داراي نيرويي ديناميك باشند پيشنهاد گردد.
علت ايجاد مسكن، بشري است كه در آن زندگي ميكند و به همين دليل بايد به اثر آن در زندگي واقف بوده و بهطريقي مطالعه شود كه جوابگوي احتياجات واقعي و زندگي اجتماعي همراه با درنظر گرفتن خصوصي افراد باشد.
عملكردهايي كه بهخاطر گسترش و توسعه روابط اجتماعي در سطح زندگي مسكوني و بهخاطر ايجاد استخوانبنديها و تيپولوژي جديد محدود ساختن آنها غيرممكن بهنظر ميآيد عواملي هستند كه مستقيماً به سيستم تعليم و تربيت، وقت آزاد و خدمات مربوط ميشوند تقبل دادن كمي و كيفي هر كدام از عوامل فوق در سطح خانواده موجب گسترش و توسعه به طرف يك استخوانبندي بر پايه و اساس اجتماعي گسترده خواهد گرديد، مشروط به اينكه استخوانبنديهاي مورد استفاده داراي كيفيت شهري باشند. تحقيق و كاوش دربارة شناسايي يا آگاهي كلي در سطح ناحيهاي نميتواند ملاك خوبي در سطح ديد و افكار بشر دنياي امروز باشد، بهخصوص وقتي كه اين ناحيهها بخواهند ارگانيزمي مغاير با زندگي شهري بهوجود آورند.
بنابراين از تمام مسائل فوق و بهخصوص پيشرفت روزافزون روابط اجتماعي، فرهنگي و مسئله مصرف، ايجاد كار و هجوم مردم الزاماً تجديد بناي اساسي سرزمينها را كه بيش از همه مستلزم انتقاد از وضع بدون تحرك و راكد شهرسازي موروثي است (شهري كه با تحولات و فرهنگ جامعه كنوني بههيچ وجه متناسب نيست) براي ما محرز و اجتنابناپذير ميگردد.
شهرسازي ايدهآليستيك، با تنظيم و بهوجود آوردن يك مدل انتزاعي و تجريدي از تشكيلات شهري، كه فقط براي يك تيپ با طرز تفكر و زندگي بهخصوص مناسب است. بهخاطر خصوصيات بدون تحرك و انتزاعي و اختراعياش مانع از هر نوع تحولات و تغييرات تازه در اجتماع ميباشد و نميتواند مسئله اجتماعي معاصر و همزيستي ما بين »كهنه و نو« را تأمين كند.
شهرسازي تيپ استدلالي Rationalistic و حساب شده با تجزيه و تحليل تحقيقات آماري و تفحصات درباره حقيقتي كه هرگز صورت مسلم و حقيقي به خود نگرفته است، قوانين و طرحهاي منجمدي را بهوجود آورده و توسعه ميدهد تا آنجا كه امكان هرگونه انتقاد را دربارة واقعيتي كه بهخاطر آن كار ميكند را از بين ميبرد.
مسائل زندگي مدرن و فعاليتها و كارهاي متنوع بشر تا امروز بهصورت قطعه قطعه Articulation و مجزا و خلاصه در چهارچوب محله و ناحيه zone، ناحيه مسكوني، ناحيه صنعتي، ناحيه سبزه و غيره، حل ميشده است. اين نوع راهحلها باعث ميشود كه يك نوع جدايي و حد فاصل مابين، شخصي كه كار ميكند، مردي كه تفريح ميكند، كسي كه به معالجه خود ميپردازد و آنكه به تحصيل اشتغال دارد و ديگران بهوجود آيد و اين خود موجب ميشود كه هيچ نوع ارتباط مستقيم و همبستگي مابين فعاليتهاي مختلف مردم بهوجود نيايد. چون هر لحظه از زندگي بشر به نوبه خود مورد مطالعه و دستهبندي قرار گرفته و بهصورت مستقل حل شده است بدون اينكه كوچكترين توجهي به ارتباط دادن و مجتمع كردن آن با ساير لحظات شده باشد.
بدين طريق ناحيهاي مسكوني بهوجود ميآيد كه در آن آپارتمانها مورد مطالعه قرار ميگيرند، ناحيه صنعتي بهوجود ميآيد كه در آن كارگاهها مورد مطالعه قرار ميگيرند، ناحيه فرهنگي در آن مدرسهها مطالعه ميشوند و همچنين بيمارستانها، تئاترها، ميدانهاي ورزشي، مراكز تجاري، اداري و غيره... بناها منفرد و مستقل بوده و هر يك نماينده يك عملكرد بهخصوص ميباشند و موقعي كه فعاليت مردم به جهات ديگري از زندگي معطوف ميشود بيهوده و بيمصرف ميمانند.
تركيب و مورفولوژي شهرسازي، معماري فعلي بر روي ناحيهبندي اجتماعي بنا ميشود و نمايندة يك استخوانبندي ناجور Alienated براي اجتماع ميباشد.
اين انتقاد بر وضعيت شهرسازي ما را بهسوي به فرمول درآوردن يك برنامه بر پايه تجربيات تازه ديناميك در شهرسازي هدايت ميكند كه به نوبه خود بر روي نمودها و پديدههاي زندگي بشر و هستي او قرار گرفته است.
بدين ترتيب لزوم توجه به يك »طرحريزي« براي بهوجود آوردن يك شهر كامل، جامع و متشكل Integrate كه براي هر نوع ارتباط بين فعاليتهاي مختلف بشري چه در زمان حال و چه در آينده آمادگي داشته باشد واضح و مسلم ميشود.
وسيله براي چنين طرحريزي ديناميك و مداوم Continuous عبارت است از تجزيه و تحليل فعاليتهاي بشر (مسكن گزيدن، كار كردن، تعليم و تربيت، تفريح و غيره) و كشف تازه آنها در هر لحظه از زندگي اجتماعي آن.
تا آنجا كه به اجتماع امروز مربوط ميشود، بايد در آنها قدرتهاي متناوب را كه امكان دارد اجتماع را بهسوي متشكل شدن پيش براند پيدا كرد.
»با اين اقدامات است كه مدلهاي تازه جامعهشناسي بهوجود خواهد آمد كه بهخصوص تشكيلات اجتماعي آن راه را براي ظهور يك معماري و شهرسازي جديد و مناسب با جامعه باز خواهد كرد.
پيشرفت تكنيك در تاريخ بشر در هر قدم با پيشرفتها و توسعههاي اقتصادي همراه بوده است. از تهيه ابزار و وسايل سنگي گرفته تا استفاده از انرژي اتمي و در زمان ما بيش از هر وقت ديگر توسعههاي اقتصادي و پيشرفتهاي تكنيكي به يكديگر ارتباط و بستگي پيدا كردهاند. پيشرفتهاي تكنيكي موجب ترقي وضع اقتصادي شده كه آن نيز به نوبه خود باعث ميشود هر روز به ميزان تقاضا براي مصرف محصول جديد افزوده گردد.
امروز ه پيشرفت در تكنيك چنان بهسرعت انجام ميشود كه ديگر مانند گذشته براي اينكه از يك كشف علمي در عمل استفاده شود چندان وقتي لازم نيست.
اجتماع در جريان تحول بسيار سريعي قرار دارد و لازم است كه وقت لازم براي پيشبيني و برنامهريزي جهت تغييرات آينده درنظر گرفته شود. بايستي به ترقيات تكنولوژيك بهعنوان وسيلهاي براي رسيدن به هدف نگاه كنيم نه اينكه خود را در مقابل و يا در خدمت آن بگذاريم.
همزيستي مردم شهرهاي صنعتي مسائل تازهاي مربوط به تشكيلات شهري را بهوجود ميآورد و ديگر وسايل موجود در شهرهاي قديمي كفاف احتياجات جديد را نميدهد و لازم ميشود كه تسهيلاتي متناسب با وضعيت جديد بهوجود آيد. مسئله مسكن بيش از پيش اهميت پيدا ميكند و ديگر شهرهاي بزرگ نميتواند مراكز دهقاني درنظر گرفته شوند.
پايه و اساس شهرهاي امروز بر روي خصوصيات اجتماعي و فرهنگ صنعتي صدر انقلاب صنعتي برقرار شده است، بهطوري كه بيشتر داراي همان سيستماسيونهاي فرهنگ گذشته هستند كه تماماً از يك نوع تقسيمبندي فعاليتهاي اجتماعي تبعيت ميكرده، درصورتيكه خصوصيات و مشخصات در طرز تفكر و نحوة كار بشر امروزي با گذشته كاملاً متفاوت ميباشد.
توضيح اينكه، شهرهاي بزرگ اوايل دورة صنعتي بهخاطر توجه شديد به يك اصل صنعتي ـ اقتصادي، بيشتر به شكل شعاعي و راديال Radial concentric خود را مشخص كردند. در اين نوع شهرها به گفته لوكوربوزيه: هر بيست و چهار ساعت به چهار زمان مشخص تقسيم شده است بدين ترتيب كه:
يك قسمت از آن در محل زندگي ميگذرد، تعدادي مشخص از ساعات و دقايق به رفت و آمد و در راه ميگذرد (از محل كار به منزل و غيره) مقداري از وقت كه مدت تغيير دارد در محلهايي كه به وقت آزاد اختصاص داده شده، ميگذرد (مثل سالنهاي اجتماع، باشگاهها، سينماها، كافهها و قدم زدن در پاركها و يا بازديد از موزهها و كتابخانهها و مدارس و غيره) قسمت چهارم كه از همه مهمتر و طولانيتر است در محل كار ميگذرد. ولي عليرغم تمام فعاليتها و قوانيني كه از مدتها قبل شروع شده است اين اجتماع عظيم در محل كار خود از وسايل و تسهيلات لازم مورد احتياج برخوردار نيستند و قوانين فوق هم نتوانسته است از تعليم و تربيتي كه بدون آن اين وسايل كاملاً بيفايده است استفاده نمايد.
براي اين دسته از مردم در واقع روز به دو مرحله تقسيم ميشود، يكي زندگي در كارخانههايي كه بهخاطر ابعاد كوچك آن، موقعيت و تشكيلات آن، يك زندگي طبيعي و شادي را براي خانواده بهوجود نميآورد. دوم زمانيكه اختصاص داده شده به رفت و آمد با اتوبوس و تراموا يا زمانيكه معمولاً بايد خيابانهاي بزرگي را در سرما و گرما پياده بپيمايند.
اين اشخاص ساعات كارشان را در محلي ميگذرانند كه در آن يك نوع سردي و برودت خاص حكمفرما است و معمولاً محيط، پر از سر و صدا، زشت و ناهنجار است. ديوارها كثيف و خاكستري، پنجرهها با شيشههاي شكسته يا كثيف و مناظر غمانگيزي كه بهطرف افقهاي بسته و يا منظره درهم و برهم شهري، يا به طرف دهكدههاي مملو از قراضههاي كارخانهها و آسمان سياه از دود نگاه ميكند، محيط كارشان را تشكيل ميدهد و شب خانه يك عده مردم خسته را كه زندگي روزشان مسلماً عاري از هرگونه هماهنگي لازم بوده است در برميگيرد.
در هر حال سعي نشده به آنها يك زندگي در قالبي كه بتواند در آن يك فرد از جامعه بشريت باشند با هماهنگي به پيشرفت خود ادامه دهند.
مفهوم يك فرد امروزي با گذشته متفاوت است. امروز اگر از فرد صحبت ميشود مقصود فرد انتگره ميباشد و اگر از شهر صحبت ميشد، يعني ايجاد فضايي براي به مرحله عمل رسانيدن تمام فعاليتهاي بشري، مقصود مجموعهاي است كه ارگانيزه و متشكل كه خود را در تركيب و كمپوزيسيوني از ناحيهبنديهايي به اسم zoning خلاصه نميكند. در شهرهاي متشكل وانتگره هر فرد يك قسمتي از اين مجموعه را در جايي كه زندگي ميكند بهوجود خواهد آورد و بنابراين پراكندگي DDecentralization و تمركز concentration بهوجود نخواهد آمد.
مسئله مسكن و ايدههايي از قبيل پديده فاميل تغيير خواهد كرد. شهر روي زمين گسترش نخواهد يافت و به صورت سه بعدي Three - Dimensional خود را در فضا ظاهر ميسازد، مقداري استخوانبنديهاي سر به فلك كشيده و سطوحي كه بشر روي آنها خانههاي متحرك و انعطافپذيري را براي خود ميسازد و اينجاست كه مفهوم معماري ارگانيك و نفوذ تداخل شهر در طبيعت (ايده رايت) پشت سر گذاشته ميشود.
همانطور كه در شهرهاي قرون وسطايي مسئله انتگراسيون به چشم ميخورد و فعاليتهاي مختلف در اين دوره خيلي بيشتر از دورههاي رنسانس و دگرگوني صنعتي ارگانيزه بوده و در ايران هم ميتوان شهرهاي قديمي و بازار آن را مثال زد. همانطور كه فعاليت بازار در اجتماع نفوذ پيدا ميكند و استخوان بندي اجتماعي ـ اقتصادي و سياسي مجموعه متشكلي را بوجود ميآورد. اين نفوذ در زمينة معماري- شهرسازي هم كاملاً مشهود و قابل لمس است. بازار مثل ستوني فقراتي تمام مجموعههاي مسكوني، اداري و ساير فعاليتهاي اجتماعي را دربرميگيرد. هدايتكننده تمام فعاليتهاي اجتماعي- اقتصادي و معماري- شهرسازي بوده و محور مجهز شهري بهشمار ميرود. همانكه امروز به اسمهايي از قبيل:
Spina D’Orale, Asse Attrezzato a Carattere Direzonale; Arterie Di Eccomonico- Scciale delle Diretrici D’espamsion
و غيره شناخته شده است و براي امروز مسئلهاي است كاملاً درخور مطالعه و تحقيق.
بهطور كلي مسئلهاي كه امروز مورد توجه جامعهشناسان و شهرسازان قرار گرفته است همان مسئله دور افتادگي مردم از طبيعت و در عين حال از يكديگر Alicnated ميباشد. (آنچه كه درنتيجه ناحيهبنديها zonnig در فعاليتهاي مختلف بشر در يك اجتماع و شهر و بهطور كلي در اثر پيشرفت تكنيك و تشديد مصرف در برابر توليد و تغيير ميزان توليد و درنتيجه وسيع شدن شهرها و غيره ايجاب شده است.
مسائل دوگانه »توليد و مصرف« ارزشهاي اصلي زندگي اجتماعي را با ايجاد مدلهاي تازه اجتماعي را با ايجاد مدلهاي تازه اجتماعي- فرهنگي تغييرپذير ساخته و درمورد خانههاي مسكوني متأسفانه آسايش و رفاه حقيقي و آنچه كه واقعاً براي زندگي لازم است جاي خود را به پديدههايي مثل پرستيژ اجتماعي داده است كه نتيجهاش بهوجود آمدن ريزهكاريهاي لوكس و پرخرج در خارج و داخل بنا ميباشد.
با كنار گذاشتن و ناديده گرفتن احتياجاتي كه با برداشت غلط از اهميت بيش از اندازه به مسئله مصرف بهوجود آمده است ميتوان با موفقيت به حل مسئله مسكن پرداخت. بدين ترتيب كه با بهوجود آوردن بافتهاي متشكل كه ايجاد استقلال فردي را در سطح زندگي اجتماعي افراد امكانپذير ميسازد زمينهاي خواهد شد براي تبديل واقعي همين زندگي انفرادي به يك زندگي جمعي.
اين مطلب با درنظر گفتن لزوم ايجاد يك استخوانبندي آزاد قابل اجراست، زيرا كه روشهاي اجرا را در يك محيط مسكوني محدود، محدودتر نميسازد.
مسكن گزيدن در ارتباط با ساير فعاليتهاي بشري فعاليتي است كه مرتباً در حال تحول است. آزادي استخوانبندي شهري، ميتواند معماري انعطافپذيري را در خود بهوجود آورد كه در مقياس يك شبكه ناحيهاي اجرا گردد و تشكيلات ادامهدار از يكسو مسكن كامل و متشكل كه در آن تمام خواص محلي و سرزميني درنظر گرفته شده باشد ايجاد نمايد.
با مطالعه تاريخ معماري و شهرسازي قرون اخير به اين نتيجه رسيدهاند كه، در اجتماع امروز وضع ظاهر مسكنها مشخص وضع اجتماعي افرادي است كه در آن زندگي ميكنند و معمولاً داراي مشخصات اجتماعي- اقتصادي مشابهي هستند. در اين صورت خانه بهجاي اينكه حق طبيعي افراد باشد بهصورت يك خدمت اجتماعي در ميآيد بدون اينكه از لحاظ ظاهر مشخصات لازم را دارا باشد. درست مسيري را كه شركتهاي خصوصي يا دولتي ممالك غربي پيمودهاند. براي مثال خانههاي عمومي و ساختمانهايي كه با كمك هزينة دولتي ساخته ميشود را درنظر ميگيريم كه در آنها اختلاف بسيار شديدي با مساكن طبقه مرفه به چشم ميخورد.)
بدين ترتيب لازم ميشود كه راهحلهايي از مدلهايي مسكن انعطافپذير در سطح شهرسازي، معماري با وسايل عمومي ديناميك كه از لحاظ كيفي و كمي داراي نيرويي ديناميك باشند پيشنهاد گردد.
علت ايجاد مسكن، بشري است كه در آن زندگي ميكند و به همين دليل بايد به اثر آن در زندگي واقف بوده و بهطريقي مطالعه شود كه جوابگوي احتياجات واقعي و زندگي اجتماعي همراه با درنظر گرفتن خصوصي افراد باشد.
عملكردهايي كه بهخاطر گسترش و توسعه روابط اجتماعي در سطح زندگي مسكوني و بهخاطر ايجاد استخوانبنديها و تيپولوژي جديد محدود ساختن آنها غيرممكن بهنظر ميآيد عواملي هستند كه مستقيماً به سيستم تعليم و تربيت، وقت آزاد و خدمات مربوط ميشوند تقبل دادن كمي و كيفي هر كدام از عوامل فوق در سطح خانواده موجب گسترش و توسعه به طرف يك استخوانبندي بر پايه و اساس اجتماعي گسترده خواهد گرديد، مشروط به اينكه استخوانبنديهاي مورد استفاده داراي كيفيت شهري باشند. تحقيق و كاوش دربارة شناسايي يا آگاهي كلي در سطح ناحيهاي نميتواند ملاك خوبي در سطح ديد و افكار بشر دنياي امروز باشد، بهخصوص وقتي كه اين ناحيهها بخواهند ارگانيزمي مغاير با زندگي شهري بهوجود آورند.
بنابراين از تمام مسائل فوق و بهخصوص پيشرفت روزافزون روابط اجتماعي، فرهنگي و مسئله مصرف، ايجاد كار و هجوم مردم الزاماً تجديد بناي اساسي سرزمينها را كه بيش از همه مستلزم انتقاد از وضع بدون تحرك و راكد شهرسازي موروثي است (شهري كه با تحولات و فرهنگ جامعه كنوني بههيچ وجه متناسب نيست) براي ما محرز و اجتنابناپذير ميگردد.
شهرسازي ايدهآليستيك، با تنظيم و بهوجود آوردن يك مدل انتزاعي و تجريدي از تشكيلات شهري، كه فقط براي يك تيپ با طرز تفكر و زندگي بهخصوص مناسب است. بهخاطر خصوصيات بدون تحرك و انتزاعي و اختراعياش مانع از هر نوع تحولات و تغييرات تازه در اجتماع ميباشد و نميتواند مسئله اجتماعي معاصر و همزيستي ما بين »كهنه و نو« را تأمين كند.
شهرسازي تيپ استدلالي Rationalistic و حساب شده با تجزيه و تحليل تحقيقات آماري و تفحصات درباره حقيقتي كه هرگز صورت مسلم و حقيقي به خود نگرفته است، قوانين و طرحهاي منجمدي را بهوجود آورده و توسعه ميدهد تا آنجا كه امكان هرگونه انتقاد را دربارة واقعيتي كه بهخاطر آن كار ميكند را از بين ميبرد.
مسائل زندگي مدرن و فعاليتها و كارهاي متنوع بشر تا امروز بهصورت قطعه قطعه Articulation و مجزا و خلاصه در چهارچوب محله و ناحيه zone، ناحيه مسكوني، ناحيه صنعتي، ناحيه سبزه و غيره، حل ميشده است. اين نوع راهحلها باعث ميشود كه يك نوع جدايي و حد فاصل مابين، شخصي كه كار ميكند، مردي كه تفريح ميكند، كسي كه به معالجه خود ميپردازد و آنكه به تحصيل اشتغال دارد و ديگران بهوجود آيد و اين خود موجب ميشود كه هيچ نوع ارتباط مستقيم و همبستگي مابين فعاليتهاي مختلف مردم بهوجود نيايد. چون هر لحظه از زندگي بشر به نوبه خود مورد مطالعه و دستهبندي قرار گرفته و بهصورت مستقل حل شده است بدون اينكه كوچكترين توجهي به ارتباط دادن و مجتمع كردن آن با ساير لحظات شده باشد.
بدين طريق ناحيهاي مسكوني بهوجود ميآيد كه در آن آپارتمانها مورد مطالعه قرار ميگيرند، ناحيه صنعتي بهوجود ميآيد كه در آن كارگاهها مورد مطالعه قرار ميگيرند، ناحيه فرهنگي در آن مدرسهها مطالعه ميشوند و همچنين بيمارستانها، تئاترها، ميدانهاي ورزشي، مراكز تجاري، اداري و غيره... بناها منفرد و مستقل بوده و هر يك نماينده يك عملكرد بهخصوص ميباشند و موقعي كه فعاليت مردم به جهات ديگري از زندگي معطوف ميشود بيهوده و بيمصرف ميمانند.
تركيب و مورفولوژي شهرسازي، معماري فعلي بر روي ناحيهبندي اجتماعي بنا ميشود و نمايندة يك استخوانبندي ناجور Alienated براي اجتماع ميباشد.
اين انتقاد بر وضعيت شهرسازي ما را بهسوي به فرمول درآوردن يك برنامه بر پايه تجربيات تازه ديناميك در شهرسازي هدايت ميكند كه به نوبه خود بر روي نمودها و پديدههاي زندگي بشر و هستي او قرار گرفته است.
بدين ترتيب لزوم توجه به يك »طرحريزي« براي بهوجود آوردن يك شهر كامل، جامع و متشكل Integrate كه براي هر نوع ارتباط بين فعاليتهاي مختلف بشري چه در زمان حال و چه در آينده آمادگي داشته باشد واضح و مسلم ميشود.
وسيله براي چنين طرحريزي ديناميك و مداوم Continuous عبارت است از تجزيه و تحليل فعاليتهاي بشر (مسكن گزيدن، كار كردن، تعليم و تربيت، تفريح و غيره) و كشف تازه آنها در هر لحظه از زندگي اجتماعي آن.
تا آنجا كه به اجتماع امروز مربوط ميشود، بايد در آنها قدرتهاي متناوب را كه امكان دارد اجتماع را بهسوي متشكل شدن پيش براند پيدا كرد.
»با اين اقدامات است كه مدلهاي تازه جامعهشناسي بهوجود خواهد آمد كه بهخصوص تشكيلات اجتماعي آن راه را براي ظهور يك معماري و شهرسازي جديد و مناسب با جامعه باز خواهد كرد.
پيشرفت تكنيك در تاريخ بشر در هر قدم با پيشرفتها و توسعههاي اقتصادي همراه بوده است. از تهيه ابزار و وسايل سنگي گرفته تا استفاده از انرژي اتمي و در زمان ما بيش از هر وقت ديگر توسعههاي اقتصادي و پيشرفتهاي تكنيكي به يكديگر ارتباط و بستگي پيدا كردهاند. پيشرفتهاي تكنيكي موجب ترقي وضع اقتصادي شده كه آن نيز به نوبه خود باعث ميشود هر روز به ميزان تقاضا براي مصرف محصول جديد افزوده گردد.
امروز ه پيشرفت در تكنيك چنان بهسرعت انجام ميشود كه ديگر مانند گذشته براي اينكه از يك كشف علمي در عمل استفاده شود چندان وقتي لازم نيست.
اجتماع در جريان تحول بسيار سريعي قرار دارد و لازم است كه وقت لازم براي پيشبيني و برنامهريزي جهت تغييرات آينده درنظر گرفته شود. بايستي به ترقيات تكنولوژيك بهعنوان وسيلهاي براي رسيدن به هدف نگاه كنيم نه اينكه خود را در مقابل و يا در خدمت آن بگذاريم.