!!!!...........خداي ستمگر

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
من ميگم خدا داره به ما ظلم ميكنه......!!!
آخه چراااااا......؟؟
چرا خدا اينقدر ما رو عذاب ميده؟؟؟
بابا بسه ديگه.....چقدر رنج؟.....چقدر سختي؟؟؟
چقدر اينو بخور.....اونو نخور.....
اينكارو بكن.....اونكارو نكن.....
اين حرامه......اون حلاله.....اين يكي مكروهه...
بذار چهار روز دنيا راحت باشيم ديگه......

اصلا چرا بايد نماز بخونيم؟مگه خدا به نماز ما آدما نياز داره؟؟؟
صبح ساعت 5 صبح از خواب ناز بايد بلند شي واسه خدايي كه هيچ نيازي به ذكر و تسبيح بندش نداره نماز به جا بياريم.....

طرف اينهمه زحمت كشيده پول جمع كرده،بعد خدا ميگه بايد خمس و زكات بدي.....

و خيلي موارد ديگه.............

آخه اين چه وظعشه......؟؟؟
مگه ما آسايش نميخوايم؟؟؟مگه ما راحتي نميخوايم؟؟؟ اينا كه همش حال گيريه.....پس كي لذت دنيا رو ببريم؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آره رفقا.......قرار نيست ما تو اين دنيا در رفاه و آسايش باشيم....
قرار نيست اينجا لذت ببريم....
قراره اينجا فقط و فقط رنج بكشيم.....
آره خدا ما رو آفريد كه تو اين دنيا فقط عذابمون بده......

حتي خوشي ها و لذايذ حلالي هم كه براي بنده هاش واسه اين دنيا در نظر گرفته و سفارش كرده،بي حكمت نيس و بي شك براي رنج و عذاب(آزمايش) بنده هاش هست.....

همينطور كه حضرت علي(ع) ميفرمايند براي لذايذ حلال دنيوي هم بايد حساب پس داد....

اما اين رنج و عذاب از عسلم شيرين تره براي كسي كه عاشق معشوق باشه.....

آره عزيزان بايد عاشق شد تا دريابيش....
تا لطف و كرم و محبتش رو درك كني......
تا بدوني عذابي در كار نيست......اصلا ظلم و ستم در ذات خدا نيست.....

اين جهان و آن جهان و هرچه هست
عاشقان را كوي معشوق است و بس......
گر نباشد قبله ي عالم مرا
قبله ي من كوي معشوق است و بس.....

تمام اين بكن نكن ها براي راحتيه منه انسانه.....براي اينه كه به تكامل برسم....
و در نهايت محكي هست براي جهان ابدي.....

ني از تو حيات جاودان ميخواهم
ني عيش تو و غم جهان ميخواهم
ني كام دل و راحت جان ميخواهم
هرچيز رضاي توست آن ميخواهم
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
خطبه 82 نهج البلاغه

مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ مَنِ اِسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَ مَنِ اِفْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ قال الشريف أقول و إذا تأمل المتأمل قوله ع و من أبصر بها بصرته وجد تحته من المعنى العجيب و الغرض البعيد ما لا تبلغ غايته و لا يدرك غوره لا سيما إذا قرن إليه قوله و من أبصر إليها أعمته فإنه يجد الفرق بين أبصر بها و أبصر إليها واضحا نيرا و عجيبا باهرا

چه بگويم درباره سرايى ، كه آغازش رنج است و پايانش زوال و فنا ؟ حلالش را حساب است و حرامش را عقاب . هر كه در آن بى‏نياز شود در فتنه و بلا افتد و هر كه نيازمند بود غمگين شود . هر كه براى به چنگ آوردنش تلاش كند ، بدان دست نيابد و آنكه از تلاش باز ايستد ، دنيا خود به او روى نهد . هر كه به چشم عبرت در آن نگرد ، ديده بصيرتش روشن گردد و هر كه به ديده تمنا در آن بيند ، ديدگانش را كور گرداند .
من مى‏گويم : اگر كسى در سخن آن حضرت ( ع ) كه مى‏گويد : « من ابصربها بصّرته » ، تأمل كند دريابد ، كه در آن چه معنى شگفت‏انگيز و مقصود والايى است كه كس به نهايت آن نتواند رسيد و عمق آن در نتواند يافت . بويژه ، اگر اين جمله را با جمله « و من ابصر اليها اعمته » در كنار هم نهد ، فرق ميان « ابصربها » و « ابصر اليها » را به روشنى دريابد و بداند كه در فصاحت و بلاغت تا چه پايه فرا رفته است . (سخن مترجم)
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
خطبه 113 نهج البلاغه

وَ أُحَذِّرُكُمُ اَلدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اَللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ اَلْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ اَلزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ اِنْقِطَاعَ اَلسَّيْرِ اِجْعَلُوا مَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ وَ اِسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ اَلْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ إِنَّ اَلزَّاهِدِينَ فِي اَلدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اِغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ اَلْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ اَلْآمَالِ فَصَارَتِ اَلدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ اَلْآخِرَةِ وَ اَلْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ اَلْآجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اَللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ اَلسَّرَائِرِ وَ سُوءُ اَلضَّمَائِرِ فَلاَ تَوَازَرُونَ وَ لاَ تَنَاصَحُونَ وَ لاَ تَبَاذَلُونَ وَ لاَ تَوَادُّونَ مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لاَ يَحْزُنُكُمُ اَلْكَثِيرُ مِنَ اَلْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ اَلْيَسِيرُ مِنَ اَلدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ اَلْآجِلِ وَ حُبِّ اَلْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ

شما را از دنيا برحذر مى‏دارم ، كه سرايى است ناپايدار ، نه جايى كه در آن بار توان گشود و دل در آن بست . به زيورهاى فريبنده خود را آراسته است و به آن آرايش فريبكارانه ديگران را مى‏فريبد . خداوند دنيا را خوار شمرد ، از اينرو ، حلالش را به حرام و خيرش را به شر و زندگيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى درآميخت . دنيا را به كام دوستانش گوارا نساخت و از اينكه به دشمنانش ارزانى دارد بخل نورزيد .
خيرش اندك است و شرش مهيّاست . جمعش فناپذير است و ملكش نه بر دوام و آباديش را خرابى در پى است .
چه خيرى است در سرايى كه چون بنايى شكسته فرو مى‏ريزد ؟ يا چه فايده در عمرى كه چون توشه‏اى پايان يافتنى به سر مى‏رسد ؟ چه سودى در روزگارى ، كه سرانجام چون راهى كه پيموده مى‏شود ، پايان مى‏يابد . در پى چيزى رويد كه خداوند بر شما فريضه ساخته و از او بخواهيد تا شما را در اداى آنچه از شما خواسته توفيق دهد . دعوت مرگ را به گوشهاى خود برسانيد ، پيش از آنكه شما را دعوت كنند .
پارسايان در اين دنيا ، اگر لبشان مى‏خندد ، دلشان مى‏گريد و اگر به ظاهر شادمان‏اند به باطن ، سخت ، محزون‏اند . اگر به سبب بهره‏مندى و نيكويى حال مورد رشك و غبطه‏اند خود با نفس خود در خشم و ستيزند .
ياد مرگ از دلهايتان رخت بر بسته و آرزوهاى دروغين شما را در برگرفته ، تا آنجا كه ، دنيا بيش از آخرت دلهايتان را تسخير كرده است . آرى ، دنياى زودگذر ، شما را از آخرت ، كه بى‏شك آمدنى است ، دور كرده است . هر آينه ، شما برادران دينى هستيد ،
چيزى جز ناپاكى درون و زشتى باطن ميان شما جدايى نيفكنده است . از اين روست كه يكديگر را در امور يارى نمى‏كنيد و خير يكديگر را نمى‏خواهيد و به يكديگر چيزى نمى‏بخشيد و با هم دوستى نمى‏ورزيد . چيست كه به اندك چيزى از دنيا ، كه به دست مى‏آوريد ، شادمان مى‏شويد و از آن همه ، كه از آخرت از دست مى‏دهيد ،
اندوهگين نمى‏گرديد ؟ به اندك متاعى دنيايى ، كه از دستتان مى‏رود ، مضطرب
مى‏شويد ، آنسان كه نشان آن بر چهره‏هايتان هويدا مى‏گردد و به سبب اندك مايه‏اى كه از كف مى‏نهيد ، صبر و قرار از دلتان رخت بر مى‏بندد . به گونه‏اى كه گويى دنيا جاى درنگ هميشگى شماست و نعمت دنيا برايتان ماندنى است . هيچ چيز شما را از گفتن عيب برادرتان ، كه از آن بيم دارد ، به هنگام ديدار او ، بازنمى‏دارد ، مگر آنكه بيم داريد كه او نيز عيب شما را رو در رويتان بر زبان آرد . در ترك آخرت و دوستى دنيا يكدله شده‏ايد . دين شما اقرار است به زبان نه به دل . در بى‏التفاتى و آسودگى خاطر نسبت به اوامر خدا ، همانند كارگرى هستيد كه كار خود به پايان رسانده و خشنودى سرور خويش حاصل كرده است .
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mohsen-gh خداي من.... گفتگوی آزاد 9
h_moraki آآآآآآي خداي حكيم! گفتگوی آزاد 10

Similar threads

بالا