ح ر ف د ل م ن

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگن زندگی همیشه سخت‌ترین جنگ‌هاش رو
تقدیمِ قوی‌ترین سربازهاش می‌کنه
ولی من دلم نمی‌خواست
یک سرباز قوی باشم!

دلم می‌خواست
یک گل‌فروشِ عاشق باشم
سر کوچه‌ای که تو
توش زندگی می‌کنی...
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
گاهی شدیدا دلم میخواد اون آدمی باشم که همه رو ناراحت میکنه و بخاطر همین همه مراقبن که یه وقت بهش برنخوره و ناراحت نشه.
ولی متاسفانه اون آدمی هستم که همه فکر میکنن که اوضاع رو درک میکنه و از چیزی دلگیر و ناراحت نمیشه و پس نیازی به مراقبت نداره.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
‏بپذیریم یا نپذیریم
آدمی که دوستمون داشته باشه
نمیتونه ازمون بی‌خبر باشه
نمیتونه پیام نده
نمیتونه زنگ نزنه
نمیتونه توجه نکنه
حتی اگه بتونه
بعد از یه تایمی نمیتونه دووم بیاره
اگه دووم آورد
یعنی هیچوقت دوستمون نداشته...
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش هربار که از خودم نااُمید، خسته و آزرده می‌شم، هربار که جوری تو غم‌ فرو می‌رم که هر دفعه بعدش می‌مونم چطوری زنده ازش بیرون اومدم، یک چیزی برای تکیه دادن، ادامه دادن و مطمئن شدن از اینکه واقعا روزهای بهتری تو راهه می‌داشتم. از تنها بودن در برابر این حـجم از احساسات بـد زیادی خسته‌ام...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یه توصیه
وقتی رابطه‌تون با کسی تموم می‌شه کامل تمومش کنید، از همه جا طرف رو ریمو کنید، نذارید جلوی چشم‌تون باشه، نه به عنوان دوست، نه رفیق، نه حتی به عنوان یک فالوور.
آدم‌ها توی ضعیف‌ترین حالت‌شون به آدم‌های قبلی زندگی‌شون پناه می‌برن و با این سوءتفاهم که ممکنه باهاش حالم خوب بشه اشتباهات بدی می‌کنن.


پ.ن: این توصیه خوبیه، مخصوصا وقتایی که پر از حرفی و اون آدم کسی بود که بهش همه حرفهات میگفتی بدون سانسور....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخوام بدونی من میمونم.
وقتی بالایی، وقتی پایینی، وقتی خسته‌ای، وقتی دورت شلوغه، وقتی حالت بده، وقتی رو ابرایی، وقتی تنهایی؛ وقتی طرد شدی، من میمونم. رفیق نیمه راهت نمیشم، هستم کنارت، هرچیم که شد ما باهم درستش میکنیم.
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظرم همه آدم ها ی بار باید تا تهش برن؛
تا ته اون چیزی که خیلی بهش اصرار دارن
برن و تا جون دارن براش بجنگن!
اونقدر که خسته و زخمی برگردن
مهم نیست که ته ش برنده شن یا بازنده
مهم اینه که تهشو دیدن.
کسی که تهشو دیده دیگه از هیچی نمیترسه.
مدیون دلش نیست که شاید میشد.
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
گاهی دل، بی‌خبر

به سمت سکوتی کشیده می‌شه
که انگار خودش، زبانِ هزار واژه‌ست.

مثل وقتی که درونم آرام می‌گیره
بی‌آن‌که چیزی گفته باشی،
بی‌آن‌که چیزی شنیده باشم...

انگار بعضی حضورها
فقط با روح آدم گفت‌وگو می‌کنن.
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ولی من یه روز باید بشینم پیش خدا فیلم زندگیمو ببینم بعد یهو از جام بپرم با انگشت به تلوزیون اشاره کنم با سرعت برم سمت تلوزیون بگم ایناها همینجاس نگهش دار
همینه ، خودشه.....
اینجا خیلی اذیت شدم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی حرف از ارتباط احساسی میشد، مادرم همیشه می‌گفت اگر ازش خوشم نیاد، نمی‌ذارم ادامه بدید. این جمله همیشه دهه بیست سالگیم بهم میگفت. یادم دهه بیستم اکثرا تو زندگیم صریحا دخالت داشتن، هیچ وقت اجازه نداشتم خودم تصمیم بگیرم حتی دانشگاه رفتنم هم همونی شد که اونها میخواستن.
دهه بیستم بیشتر مجبور بودم بجنگم، با کلی آدم که نمی‌خواستن بپذیرند که من میتونم خودم انتخاب کنم. همیشه سایه یکیشون بود و هر روز از اینکه مبادا مسیر اشتباه باشه وحشت زده میشدم سر همین عملا بیست سالگیم با روش همونها زندگی کردم. هیچ وقت کاری نکردم که مخالف با خواستشون باشه فقط همین نوشتن تنها مقاومتی که جراتش کردم.

از وقتی وارد دهه سی زندگیم شدم، دیگه دخالت‌ها کم شد، اجازه میدن خودم زندگی کنم. حتی در مورد روابط احساسی هم دخالت نمی‌کنند. هر چند این آزادی بیشتر میپسندم،اما میخواستم این آزادی مال دهه بیستم بود.
الان حتی به روابط احساسی زیاد علاقه ندارم چون روش بازی تغییر کرده، منم که روش بازی جدید زیاد بلد نیستم. برای همین ترجیح میدم با کسی وارد ارتباط بشم که دنبال بازی نیست، دنبال زندگی هستش. هر چند در دهه بیست زندگیم عملا پر از اشتباه شناختی نسبت به رابطه احساسی بودم. هر چند الان تغییر کردم. این تغییر اون اضطرابی که همیشه درونم بود کم کرد و بهم آرامش داد.
 
بالا