حسین وارث آدم

Saman_88

عضو جدید
چه بگویم ؟
مفتی اعظم اسلام او را به عنوان یک "خارحی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد" محکوم کرده و به مرگش فتوا داده است ؛
در پیرامونش اجساد گرمی که در خون خود خفته اند ، کسی از او دفاع نمیکند؛
همچون تندیس غربت و تنهایی ورنج ،از موج خون ،در صحرا ، قامت کشیده و همچنان،بر رهگذر تاریخ ایستاده است .
نه بازمیگردد ،
که : به کجا ؟
نه پیش میرود ،
که : چگونه ؟
نه میجنگد،
که : با چه ؟
نه سخن میگوید ،
که : با که ؟
و نه می نشیند ،که....
هرگز !
ایستاده است و تمامی جهادش اینکه :
نیفتد.
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست ، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین ، در طول تاریخ ، از آدم تا .....خودش !
به سیمای شگفتش دوباره چشم میدوزم ،در نگاه این بنده خویش مینگرد ، خاموش و آشنا، با نگاهی که جز غم نیست ، همچنان ساکن می ماند ؛
نمی توانم تحمل کنم ،
سنگین است ؛
تمامی «بودن» م را در خود میشکند و خرد میکند ؛
می گریزم ؛
اما میترسم تنها بمانم ،تنها با خودم ، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است ؛
به کوچه می گریزم ، تا در سیاهی جمعیت گم شوم ؛
در هیاهوی شهر ، صدای سرزنش خویش را نشنوم .
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر ، آشفته و پر خروش میگرید ، عربده ها و ضجه ها و علم و عماری و "صلیب جریده " و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر روی و پشت و پهلوی خود میزنند ، و مردانی با رداهای بلند و ...
عمامه ی پیغمبر بر سر و ....
آه !.... باز همان چهره های تکراری تاریخ ! غمگین و سیه پوش ، پیشاپیش خلایق !
تنها و آواره به هر سو می دوم ، گوشه ی آستین این را می گیرم ، دامن ردای او را میچسبم ، می پرسم ، با تمام نیازم می پرسم – غرقه در اشک و درد - :
"این مرد کیست " ؟
" دردش چیست " ؟
این تنها وارث انسان ، وارث پرچم سرخ زمان تنها چرا ؟
چه کرده است ؟
چه کشیده است ؟
به من بگویید :
نامش چیست ؟
هیچکس پاسخم را نمی گوید !
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است...

گزیده ای از کتاب " حسین وارث آدم"
از معلم شهید " دکتر علی شریعتی "


 
بالا