تفكر استراتژيك، كاركردها وچالش ها

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
مهندس هومن مسگريان

چكيده
تفكر استراتژيك مدير را قادر مي‌سازد تا بفهمد چه عواملي در دستيابي به اهداف موردنظر موثر است و چگونه اين عوامل موثر براي مشتري ارزش مي‌آفريند؟ تفكراستراتژيك رامي توان به نوعي قدرت دروني وذهني درمدير تعبيرنمود كه بابهره گري ازآن ضمن درنظرداشتن شرايط محيط وتحولات محيط ناپايدار جهاني اقدام به اخذ تصميم وبرنامه ريزي نموده واستراتژي هاي سازمان خود را درمحيط كسب وكار ناپايدار ومتحول امروز طراحي مي نمايد .تفكر استراتژيك دردنياي كسب وكار امروز ازاهميت ويژه اي برخوردار است زيرا بدون اين تفکر، تلاشهاي سازمان براي دستيابي به استراتژي‌هاي تدوين شده اثربخش نخواهد بود.

واژه‌هاي كليدي تفكر استراتژيك ، تعريف استراتژي ، مفهوم تفكر استراتژيك ، چالشها و موانع

مقدمه
درقرن حاضر سازمانها،نهادها وبنگاه هاي ارائه كننده خدمات وتوليدات باتوجه به فشردگي ونزديكي بالاي رقابت ونوآوري كه برگرفته از جهاني شدن وتغييرات سريع درعرصه هاي بين المللي مي باشد بايد به صورتي عمل نمايندکه ضمن حفظ بقاء سازمانی ، مزیت رقابتی خود را نیز افزایش دهند و در واقع با پایبندی به تفكر استراتژیك از سمت و سوی مدیریت خرد (در کل سازمان ) فاصله گرفته و مدیریت کلان ( متناسب با فضای سازمان ) را به اجرا درآورند. روند تحولات پیچیده و سریع جهانی سبب شده است که اقتصاد از اتکاء بر دارایی های مشهود به سمت دارایی های نامشهود ( دانش ) سوق یابد ، اينجاست كه شبكه پيچيده روابط انساني درسازمان بر سلسله مراتب پايگاني پيشي مي گيرد و در واقع نگرش انسان مدارانه رو به فراز نهاده است .یعنی امروزه یک مدیر ورهبر باید بداند آنچه درسازمان او مهمتر است تعاملات وروابط پیچیده سازمانی میان افراد است وباید برای اداره امور سازمان ورهبری بینه ازاین روابط میان خود وکارکنان سازمان به بهترین شکل بهره گرفت واین یکی از ویژگیهای مهم هشت گانه رهبری است.
به بیان دیگر :
"اندیشه وتفکر مدیران و کارکنان“ به نوعی مزیت رقابتی برای سازمان تبدیل شده است : " People thinking” is competitive advantages "
امروزه تفکر استراتژیک به عنوان یک عنصر بسیار مهم وارزشمند در مدیریتهای کلان درسازمان ها وسیستمهای کسب وکار مطرح می باشد. از ديدگاه کلي، تفكر استراتژيك يك «بصيرت و فهم از وضعيت موجود و بهره‌برداري از فرصت‌ها» است. اين بصيرت كمك مي‌كند تا واقعيت‌هاي بازار و قواعد آن به درستي و به موقع شناخته شود؛ و براي پاسخگويي به اين شرايط راهكارهاي بديع و ارزش آفريني خلق شود.به بیان دیگر فرصت عبارت است از هرانچه تاکنون دربازار به آن پاسخ گفته نشده ویا نیاز برای پاسخگویی دربازار به آن وجود دارد واستراتژی داشتن طرح وبرنامه وتفکر ودیدمناسب است برای نیل به اهداف سازمان در برآورده ساختن آن نیاز باتوجه به تعاملات ونیز آشفتگی های موجود در روابط امروز کسب وکا وسازمانها تفكر استراتژيك مدير را قادر مي‌سازد تا بفهمد چه عواملي در دستيابي به اهداف موردنظر موثر است و چگونه اين عوامل موثر براي مشتري ارزش مي‌آفريند؟ اين تفكر از طريق فهم صحيح قواعد بازار و پاسخگويي خلاقانه به آن صورت مي‌پذيرد كه در محيط ناپايدار و متحول كسب و كار امروز بسيار حائز اهميت است. زيرا بدون اين تفکر، تلاشهاي سازمان براي دستيابي به استراتژي‌هاي تدوين شده اثربخش نخواهد بود.
اندیشه و تفکر کارکنان و مديران در حوزه مدیریت استراتژیک به تفکر استراتژیک شناخته می شود.از دیدگاه مینتزبرگ ، تقویت تفكر استراتژیك به تدوین استراتژیهای بهتر منجر می شود.او معتقد است مدیرانی که مجهز به قابلیت تفكر استراتژیك هستند قادرند،سایر کارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان ترغیب کنند.آنها سازمان را به گونه ای که باید باشد می نگرند و نه به گونه ای که هست. به این ترتیب می توان تفكر استراتژیك را پیش درآمدی بر طراحی آینده سازمان دانست. توانایی تفكر استراتژیك برای رقابتی ماندن در یک محیط متلاطم و جهانی ، حیاتی است.
در هر صورت تفکر استراتژیک می باید در دو سطح متفاوت ولی مرتبط یعنی سطح فردی و سازمانی مورد توجه قرار گیرد.سازمانهایی که بطور موفقیت آمیزی این دو سطح را ترکیب کنند ، قابلیتی حیاتی بدست می آوردند که سرچشمه همیشگی برای مزیت رقابتی آنها می شود.

تعاریف تفکر استراتژیک Strategic thinking
تعریف 1 : تفکر استراتژیک عبارتست از تلفیق فعالیت هایی که در کنار هم برای بازار ارزش و برای سازمان مزیت رقابتی می آفریند .
تعریف 2: تفکر استراتژیک عبارتست از معماری هنرمندانه استراتژی بر مبنای خلاقیت، کشف و فهم ناپیوستگی های کسب و کار
تعریف 3:تفکر استراتژیک طرح ریزی اقدامات براساس یادگیری های جدید است.
تعریف 4 : تفکر استراتژیک از ديدگاه مينتزبرگ ، یک فرآیند سنتز ذهنی است که از طریق خلاقیت و شهود، نمای یکپارچه از کسب و کار را در ذهن ایجاد می کند. تعریف 5 : تفکر استراتژیک یعنی هنر استفاده از موقعیتها وبحران ها برای خلق موقعیت برتر ومزیت رقابتی برای سازمان

مفهوم تفکر استراتژیک
تفكر استراتژيك يك قدرت دروني است براي ديدن فرصتها وكمبودهايبازار وبرنامه ريزي بهينه براي رسيدن به اهداف عاليه سازمان. ميتوان گفت تفكراستراتژيك ابزاری برای معرفی مفاهیم و رویکردهاست، ولی معرفی «تفکر استراتژیک» ازطریق تعریف آن کاری کم ثمر است. علت این امر در پیچیدگی مفهومی این رویکرد نهفته است. تعاریف متعددی که برای تفکر استراتژیک ارائه شده هریک به جنبه هایی از این رویکرد توجه داشته اند، هرچند هیچ یک تمامی ابعاد را در برندارند. در چنین شرایطی بهتر است برای معرفی به جای تعاریف، به ماهیت و ویژگیهای تفکر استراتژیک پرداخته و بدین ترتیب تلاش شود تا نمای صحیحی از این رویکرد تصویر گردد.از دیدگاه ماهوی تفکر استراتژیک یک «بصیـــرت و فهم» است. این بصیرت کمک می کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار:

1- واقعیتهای بازار و قواعد آن به درستی شناخته شود؛
2- ویژگیهای جدید بازار زودتر از دیگران کشف گردد؛
3- جهشهای (ناپیوستگیهای) کسب و کار درک شود؛
4- و برای پاسخگویی به این شرایط راهکارهای بدیع و ارزش آفرینی خلق شود.

تفکر استراتژیک مدیر را قادر می سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف موردنظر موثر است و کدامیک موثر نیست و چرا، و چگونه عوامل موثر برای مشتری ارزش می آفریند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تاثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند. بدون این تشخیص، صرف منابع (مادی و غیرمادی) سازمان برای دستیابی به موفقیت بی حاصل خواهدبود. کن ایچی اومی (K.OHMAE) درکتاب معتبر خود با عنوان «تفکر یک استراتژیست» چنین اظهار می دارد که: «اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هرقدر به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهدشد».(۸) تفکر استراتژیک «پیش بینی » آینده نیست. تفکر استراتژیک تشخیص به موقع خصوصیات میدان رقابت و دیدن فرصتهایی است که رقبا نسبت به آن غافل هستند. جف بزوس (J.BEZOS) بنیانگذار شرکت آمازون (AMAZON.COM) هنگامی که در سال ۱۹۹۵ قابلیت فروش کتاب بر روی شبکه اینترنت را کشف و آن را تبدیل به یک کسب و کار کرد، تشخیص داد که توزیع کتاب بر روی شبکه اینترنت نه تنها هزینه ها را کاهش می دهد بلکه قابلیتهــــایی برای مشتری می آفریند که به هیچ وجه با نظام توزیع سنتی قابل تامین نیست (خلق ارزش برای مشتری). امروز این شرکت با عمر کوتاه خود به فروش سالیانه ای بیش از ۳/۱ میلیارد دلار دست یافته است که این رقم در مقایسه با فروش ۰/۷ میلیارد دلاری شرکت بزرگی همچون جان وایلی (JOHN WILEY) با ۲۰۰ سال سابقه فعالیت در این زمینه، ارزشمنـــــدی بصیرت نسبت به عوامل ارزش آفرین بازار را نشان می دهد .
در تفکر استراتژیک ، مسائل پیچیده بی آنکه ساده تلقی شوند ، در ساده سازی آنها تلاش می شود و رمز و راز تحقق تفکر استراتژیک در امید به آینده ، مثبت اندیشی ، خوش بینی به دور از ساده انگاری و تلاش خستگی ناپذیر و مستمر خلاصه می شود. برای ایجاد تفکر استراتژی مدیران باید مستقیماً و آگاهانه در فرآیند این چرخه شرکت داشته باشند. (درگیر، متعهد ، هشیار انگیزه مند)

منابع و عناصر تفکر استراتژیک
ناپير و آلبرت سه جنبه برا ي تفكر استراتژيك قائل هستند:
الف )گسترد گي حوزه مورد توجه فرد به هنگام تفكر درخصوص مسائل سازماني،
ب) افق زماني در تصميمات،
پ) افراد كليدي كه در سازمان از قابليت تفكر استراتژيك بهره مند هستند و همچنين ميزان استفاده آنها از سيستمهاي رسمي برنامه ريزي
به عنوان مثال ليدكا، پنج عامل را به عنوان مشخصه هاي تفكر استراتژ يك بر مي شمارداين عوامل عبارتند از ديدگاه سيستمي، تمركز بر قصد و نيت استراتژ يك، فرصت طلبي هوشمندانه، تفكر در طول زمان و تفكر فرضيه محور

عناصر تفكر استراتژيك را مي توان به صورت جامع تر تقسيم بندي ومعرفي نمود:

الف ) تفکر سیستمیSystem thinking
1-کافمن: تغییر دیدگاه از تجزیه سازمان به عوامل خرد و کارمندان به مواجهه با سازمان به عنوان یک سیستم جامع که هر بخش آن با کل سیستم در تعامل است.
2-سنجه: ما باید نگاه فرا شخصیتی و فرا رویدادی داشته باشیم. ما باید به ساختارهایی که به رفتارهای فردی شکل می دهند و شرایطی که رویدادهای مطلوب را رقم می زنند توجه کنیم. چنین دیدگاهی نیازمند فهم کامل دینامیک های ضمنی داخلی و خارجی سازمان است.

ب) خلاقیت Creativity
استراتژی عبارت است از ایده ها و توسعه راه حل های نوین برای ساخت مزیت رقابتی، از این رو استراتژیست ها باید خلاق باشند. :
-Woodman: خلاقیت عبارت است از ساخت محصولات، خدمات، ایده ها و فرایندهای کاربردی و ارزشمند توسط افرادی که با یکدیگر در یک سیستم اجتماعی پیچیده کار می کنند.
_عنصر مشترک همه تعاریف: نو بودن و مرتبط بودن به فعالیت های سازمان
_ مهارت تفکر خلاقانه: توانایی تولید راه حل های فراوان برای حل یک مشکل و توسعه و شناسایی الگوها و روش های نا معمول.
_ توسعه استراتژی های منحصر به فرد و برنامه های عمل منحصر به فرد.
- De Bono:بدون خلاقیت نمی توانیم به طور کامل از اطلاعات و تجربه ها که در دسترس ماست استفاده کنیم و در ساختارهای قدیمی، الگوهای قدیمی و مفاهیم قدیمی باقی می مانیم.

ج)داشتن چشم انداز Having vision تحقیقات Collins نشان می دهد که شرکت هایی با شم قوی نسبت به چشم انداز و هدف در بازار سهام بسیار موفق تر بوده اند. رهبران در این شرکت ها تاکید زیادی بر ساخت سازمان هایی داشته اند که درک عمیقی از دلایل وجودی شان و ارزش های بنیادینشان دارند.

کارکردهای تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک برای مدیران :
1- چشم انداز می آفریند
2- چشم انداز از سنتز عوامل موثر در کسب و کار و خلق راهکارهای پاسخگویی به آن شکل می گیرد. که در صورت اثر بخش بودن منجر به موارد زیر می گردد : الف )شناخت واقعیت های بازار (زودتر از رقیب)
ب) درک جهت ها و ناپیوستگی ها (زودتر از رقیب
ج) خلق راهکار (موثرتر از رقیب)

2-ارزش های کلیدي سازمان را شکل می دهد.
3-الگوی ذهنی می سازد.

تفکر استراتژیک سبب می شود تا :
1-منابع سازمان بر فعالیت های ارزش آفرین متمرکز شود.
2-از پرداختن به همه امور اجتناب می شود.
3-سازمان با داشتن استراتژی خاص ومنحصر به فرد خود متمایز گردد.

تفکر استراتژیک - برنامه ریزی استراتژیک
به بیان کلی می توان گفت این تفکر استراتژیک است که برنامه ریزی استراتژیک راخلق می نماید وبنای برنامه ریزی استراتژیک داشتن تفکر استراتژیک مبتنی بر ارزشهای سازمان ونیازهای دنیای کسب وکار است تا درکنار یکدیگر موجبات تعالی سازمان وایجاد رشد ودریک کلام مزیت رقابتی نمایند.
امروزه در بسياري از سازمان‌ها تفكر استراتژيك جاي خود را به برنامه ريزي استراتژيك غير منطبق و گاه رويايي نسبت به واقعيت‌هاي کنوني بازار سپرده است. در حالي كه تفكر استراتژي و برنامه‌ريزي استراتژيك بايستي در كنار هم نقش مكمل داشته باشند. در اين رويكرد، تفكر استراتژيك چشم انداز متناسب با واقعيت‌هاي کنوني بازار و تحولات آينده آن را مي‌آفريند كه براي تبيين و پياده سازي آن از ابزار برنامه ريزي استراتژيك استفاده مي‌شود. هنري مينتزبرگ نقش متفاوتي براي «متفكران استراتژيك و برنامه ريزان استراتژيك قائل است. وي مسوليت برنامه ريزان استراتژيك را در انجام نقشهاي اثربخشي همچون گردآوري داده، همراهي متفكر استراتژيك در خلق استراتژي و نهايتا مشاركت در پياده سازي چشم اندازهاي استراتژيك مي‌داند ولي خلق چشم انداز و معماري استراتژي را حاصل تفكر استراتژيك قلمداد مي‌کند. او معتقد است در تفكر استراتژيك يك تصوير بزرگ و يكپارچه از محيط كسب و كار شكل مي‌گيرد (تصوير كلي بدون ورود به جزئيات)
اين رويكرد در نگرش لازمه كشف قواعد اثربخش و به‌كارگيري آنها در راستاي پاسخ به نيازهاي آشكار و پنهان مشتري و ايجاد توقع در او مي‌باشد. درحالي كه برنامه ريزي استراتژيك با تمركـز بر روي چشم انداز و جزئيات استراتژي خلق شده، تلاش در پياده سازي مناسب آن بر اساس داده‌هاي دقيق دارد.لذا تفكر استراتژيك جهت گيري مناسب سازمان را با خلق روشهاي نوآورانه نسبت به نيازهاي بازار فراهم مي‌سازد و برنامه ريزي استراتژيك سازمان را درجهت مشخص شده به پيش مي‌برد. به عبارت ديگر، ابعاد تحليلي و عقلايي استراتژي با ابعاد خلاقانه و نوآورانه تفكر استراتژي پيوند مي‌خورد و يك رويكرد قوي براي مديريت در بازار كاملا" رقابتي و ناسالمي که امروز با آن روبرو هستيم را فراهم مي‌سازد.به طور کلی تفکر استراتژیک وساخته وپرداختن یک استراتژی نیازمند نوعی توانایی وقدرت درونی در رهبران ومدیران کلان است تا با درنظرگرفتن تعاملات وشرایط ویژه موجود دربازار ومعیارهای رقابتی،با پیش بینی های لازم اقدام به تعریف استراتژی وبه تبع آن برنامه ریزی استراتژیک نموده واستراتژی وهدف سازمان را با توانایی های مدیریتی وبهره گیری از قوانین رهبری ومدیریت تا آخرین سطوح سازمان خود به صورت شفاف ومفهومی انتقال دهند.

سه فرمان براي تفكر استراتژي در ايجاد مزيت رقابتي
در شكل گيري تفكر استراتژيك پنج محور اساسي وجود دارد که شامل موارد زير مي‌گردند:
فرمان اول:
همواره باید یادگیری و آموزش را سرلوحه امور قرار داد ودر آن پیش قدم بود.
فرمان دوم:
بيش از پاسخگويي به نيازهاي كشف شده، به دنبال كشف نيازهاي بي پاسخ بازار باشيد. (فيليپ کاتلر از آن به عنوان The unmet needs ياد مي‌نمايد)
فرمان سوم:
در جریان نیل به هدف واستراتژی تعیین شده سازمان خود همواره بیش از اینکه به دنبال سرعت بخشیدن به طی نمودن راه ومسیر تعیین شده باشید بهتر است به دنبال راه میان بر ودسترسی سریع به اهداف ازپیش تعیین شده باشید. (همكاري با برند‌هاي معتبر)
با اين نگرش، استراتژي‌هاي بسياري از سازمانها بايستي مورد بازنگري قرارگيرد و رابطه سازمان با محيط بازار مجدداً تعريف شود.

جين ليدكا براي تفكر استراتژيك 5 ويژگي قائل است:
1-نگرش سيستميك: تفكر استراتژيك بر مبناي اين نوع نگرش شكل مي‌گيرد.
2-تمركز بر هدف: تفكر استراتژيك، جهت گيري سازمان را مشخص مي‌سازد.
3-فرصت جويي هوشمندانه: در تفكر استراتژيك، كشف فرصت‌ها و بهره‌گيري از آنها يك اصل مهم است.
4-تفكر در زمان: تفكر استراتژيك، تفكري در طول زمان است كه گذشته، حال و آينده را به هم پيوند مي‌دهد.
5-فرضيه‌سازي: حلقة وصل كننده بين خصوصيات خلاقانه و تحليلي، تفكر استراتژيك است. اين تلفيق از طريق فرضيه سازي (خلاقيت) و آزمون فرضيه (تحليل) صورت ميگيرد.

چالشها و موانع تفکر استراتژیکChallenges and barriers to strategic thinking

1-عدم داشتن دیدگاه سیستمی Vision system
معمولا مدیران یا جزء نگرند یا کل نگر این دو لازم و ملزوم هم هستند و نباید در تفکر استراتژیک این دو را از هم جدا نمود بلکه باید هوشمندانه با ترکیب این دو سیستمی بودن را تجربه کنیم. در واقع بدون داشتن دیدگاه سیستمی ،تفکر استراتژیک معنا نمی یابد.

2-عدم استفاده از مدیریت مشارکتی Management Partnership
همانگونه که اشاره شد از نظر مینتزبرگ ، مدیرانی که مجهز به قابلیت تفکر استراتژیک هستند قادرند سایرکارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان تشویق کنند.با تکیه بر این نظر و با توجه به اینکه ایران در زمره کشورهای در حال توسعه ( با شتاب کم البته با توجه به تحریم های خارجی) می باشد که به تازگی نیز به طور جدی پا به عرصه خصوصی سازی گذاشته ،می توان گفت سیستم مدیریت مشارکتی و اساساً روحیه مشارکتی در سطح پایینی قراردارد و در نتیجه گزینه ترغیب و تشویق کارکنان به یافتن راه حلهای خلاقانه (به عنوان یکی از موارد اصلی مدیریت مشارکتی) بسیار کم رنگ می باشد زیرا مدیران هنوز برای بقاء شخص خود ( توجه به اهداف فردی ) می جنگند و رشد و بالندگی سازمانی در مرتبه دوم اهمیت قرار دارد،در نتیجه روحیه اطاعات پذیری و تفکر تقلیدی بدون خلاقیت حرف اول را می زند زیرا ایشان سازمان را آنگونه که باید باشد نمی بینند بلکه آنگونه که هست و یا مدیریت عالی می خواهد می بینند

ويژگي‌ غازها ((از نظر جين‌بلاسكو))
-هر غاز به هنگام پرواز دسته جمعي، احساس مسئوليت مي‌كند.
- هر غاز فقط پيروي محض نمي‌كند و وضع خود را در راه مي‌سنجد و به تصميمي كه بايد بگيرد فكر مي‌كند.
- هر غاز مسير پرواز گروه را مي‌داند.
- رهبري جلودار بودن نوبتي است.
- هر غاز در زمان جلوتر بودن، در نوك پرواز قرار گرفته و هدايت گروه را خود انتخاب مي‌كند.
- همه غازها تمايل به پذيرش مسئوليت و جلودار بودن و رهبري دارند.
- غازها در طول پرواز مراقب يكديگر هستند.

3-عدم دسترسی به اطلاعات صحیح و بهنگام And correct information to
در دنیای امروز که لحظه ها سرنوشت سازند ، دسترسی به اطلاعات درست و بهنگام همانند یافتن یک مروارید در اعماق دریاها است و بی اغراق می توان گفت شاهرگ حیاتی بقای سازمانها است . درزمانهای دور دسترسی به ابزار و آلات رمز کسب موفقیت سازمانهای بزرگ بود ،اندکی جولوتر تکنولوژی و بعد نیروی انسانی و .... تا امروز که قدرتی وجود دارد بنام دسترسی به اطلاعات ( البته صحیحتر و زودتر از رقبا ) ارزش این اطلاعات ( بسته به حرفه و کار ) تا حدی است که می توان آن را در مراحل نخست و بدون انجام کار خاصی بفروش رساند ( البته به سازمانها و موسساتی که بدنبال آن اطلاعات هستند مانند اطلاعات پزشکی و دارویی – نظامی و سیاسی ...) و اما در ایران بدلایل گوناگون اقتصادی ،سیاسی و اجتماعی مدیران اکثراً برای حفظ مقام و موقعیت و یا ... ریسک پذیری کمی بخرج می دهند و سعی می کنند شرایط خود را ثابت نگهدارند و از اطلاعات دسته دوم که توسط سازمانها و یا افراد دیگر امتحان شده ، استفاده نمایند تا احیاناً متحمل هزینه شکست نشوند و یا در حالت منفی تمایل فراوانی به سوء استفاده از اطلاعات ( رانت ) برای دست یافتن به سودهای هنگفت را دارند که هر دو حالت مانعی بر سر راه ایجاد و بکارگیری تفکر استراتژیک می باشد.

4-موانع رفتاری و درونی مدیران
برخی مدیران هنوز فقط با تکیه بر تجربه همانند یک کاپتان قدیمی کشتی (در سالهای دور ) با حدس و گمان (شم اقتصادی ،اجتماعی،سیاسی)و نیز شاید با تکیه بر اندکی خرافات می خواهند سازمان خود را به سرمنزل مقصود برسانند.آنها هنوز به ضرورت استفاده از برنامه ریزی استراتژیک و در مرتبه تخصصی تر ، تفکر استراتژیک پی نبرده اند و دنباله روی از سیستم های سنتی را بیشتر ترجیح می دهند که ناگفته پیداست تنها برخی از افراد که از تجارب بالایی بر خوردارند شاید توانایی لازم در این زمینه، آنهم در سازمانها و موسسات کوچک را دارا باشندکه البته با تعویض مدیریت دنباله روی روشهای (گمانه زنی ها ) ایشان نیز به مشکل برمی خورد.

5-کمبود و فقدان مدیران کلیدی Key Managers
متاسفانه در ایران کمبود شدیدی از ناحیه مدیران شایسته و کلیدی که توان برقراری تفکر استراتژیک را داشته باشند ، احساس می شوند . به قولی میتوان گفت که کمبود مدیران ششدانگ کاملاً مشخص است. گذشته از آن خصیصه ذاتی (که برخی دانشمندان علم مدیریت قائل شده اند ) ،در کشور ما تربیت مدیران کاملاً در حاشیه قرار گرفته است و به توانمدسازی ایشان بهایی داده نمی شود در صورتی که این یک اصل است .البته با تأکیدات مسئولان روند شایسته سالاری در حال شکل گرفتن می باشد.مدیران ششدانگ Managers soprano دارای خلاقیت و قوه ریسک پذیری بالایی هستند، به کارتیمی علاقه مند و روحیه مشارکت را در امور خود جاری می کنند و علارقم تمـامی این موارد ،دارای هـوشمندی تجاری
(Business Intelligence) یعنی ابزاری قدرتمند برای تصمیم گیری استراتژیک مسلح می باشند.

6-مشکل در همسو کردن اعضاء سازمان( عدم اعتماد سازمانی)Institutional trust
مدیران همواره در یکی و همسو کردن اعضاء سازمان به مشکل بر می خورند که این مشکل می تواند ناشی از بروز عوامل گوناگونی باشد که از جمله آنها پایین بودن اعتماد کارکنان به مدیریت را می توان اشاره کرد(بسیاری از کارشناسان براین باورند که تقویت روحیه اعتماد در میان کارمندان یکی از مهمترین عوامل ایجاد یکپارچگی، پویایی و تحرک در محیط کار به شمار می آید) که ناشی از عدم برقراری عواملی مانند عوامل زیر می باشد :
الف= یکپارچگی Integration (صداقت در قول و عمل – عدالت – توجه به منافع جمع)
ب= شایستگی competence (مهارتهای انجام کار – وظیفه شناسی)
ج= وفاداری Loyalty (حفظ آبروی کارکنان)
د= سازگاری Compatibility (توانایی پیش بینی وقایع – اخذ تصمیم درست در موقعیتهای گوناگون – رفتار خودمانی)
و=گشودگی Unwinding (به اشتراک گذاشتن اطلاعات - کنجکاوی نسبت به ایده کارکنان - پذیرش عقاید و نظارت کارکنان)
هـ = توانمند سازی Empowerment (استقلال کاری – تشویق کارکنان به فراگیری دانش کاری – همدلی و صمیمیت – مهارتهای حل مسئله – مشارکت کارکنان – کار تیمی... )

7-عدم فرهنگ سازمانی مشوق Organizational culture encourages
فرهنگ سازمانی نیرویی پیشبرنده و سلب کننده می تواند باشد ، فرهنگ سازمانی مشوق می تواند بستری باشد برای شکوفاسازی عناصر فردی و گروهی تا در پناه آن تفکر استراتژیک به عمل آید اگر فرهنگ با تغییرات همراه نباشد مشکلات بزرگی ایجاد می شود و مدیریت بناچار باید در مرحله نخست به تغییر آن فرهنگ بپردازد ، پس نقش بزرگی بر عهده آن می باشد و لزوم توجه بیشتر و بیشتر را می طلبد.
در خاتمه کلام می توان گفت تفکر استراتژیک اهم بر مدیریت استراتژیک است و در سالهای پیش روی اهمیتش دوچندان خواهد شد ، آنچه به عنوان موانع و چالشها آورده شده با توجه به مطالعه و بررسی مقالات فراوان در این زمینه و نیز ملاحظات خویش می باشد که اگر چه کامل نیست اما کم از واقعیت نمی باشد. باشد که روزی هر ایرانی با کمک از خلاقیت که از خصیصه های بارز این قوم است ، خالق تفکرات استراتژیک و اساسی بیشماری باشد.

نتيجه گيري
مسلما در دنياي روبه رشد امروز كه در آن زمان تغييرات مهم وتاثير گذار بين المللي گاهي به چند دقيقه نيز مي رسد برای یک مدیر، هیچ ادراکی مهمتر از فهم کسب و کار نیست. این بصیرت تنها به درک عوامل موثر و روابط بین آنها محدود نمی شود، بلکه کشف شهودی زوایای ناشناخته این فضا و خلق ایده هایی برای بهره برداری از آنها، تجلی ارزش آفرینی از این بصیرت است. تفکر استـــــراتژیک رویکردی است که زمینه شکل گیــری و توسعه این بصیرت را فراهم می سازد. تفکر استراتژیک مدیران را به سوی یادگیری سریع از محیط کسب و کار و بکارگیری خلاقیت برای خلق ارزشهای جدید فرا می خواند. این شیوه تفکر، چشم اندازهایی متمایز از رقبا را به همراه دارد. چشم اندازهایی که می تواند استراتـژی های نوآورانه و مزیت بخشی را سبب شود.

اگر کارکرد استراتژی خلق مزیت رقابتی دانسته شود، تفکر استراتژیک برای بقا و رشد سازمان در محیط پـررقابت امروز امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. مزیت رقابتی مستلزم تمایز جهت گیری نسبت به رقیب است و تمایز درجهت گیری به دیدگاههای متفاوت و تازه ای نیاز دارد. برای دستیابی به چنین دیدگاهی الگوهای متعددی پیشنهاد شده است. یک الگو که در این مقاله معرفی گردید، یادگیری مستمـــر از محیط، کشف نیازهای بی پاسخ بــــازار و خلق راهکارهای بدیع و ارزش آفرین را به عنوان سه فرمان تفکر استراتژیک ذکر می کند. این الگو یک دستورالعمل اجرایی گام به گام نیست. آنچه پیام اصلی این الگوست، شیوه متفاوتی از نگرش به محیط کسب و کار است. با این نگرش، می بایستی رابطه مدیران با محیط بازار را مجدداً تعریف کرد و سازوکارهای مدیریتی سازمان را مورد بازنگری قرار داد. آنچه در اینجا مطرح می شود ماهیتاً یک نوع دانش مدیریتی نیست، منظور از این تعریف مجدد، تغییر باورهای بنیادین مدیران است. باورهایی که سوالات اساسی محیط کسب و کار را پیشرانه تلاش (فکری و اجرایی) برای متحول ساختن سازمانها قرار دهد. پاسخ مدیران برای دستیابی به موفقیت چندان دور نیست، ولی پاسخ از آن کسی است که سوالی دارد .
مهندس هومن مسگريان

منابع:
[1]طراحی مدل عناصر تفکر استراتژیک در سازمانهای ایرانی نوشته اصغر مشبکی ،آناهیتا خزاعی /نشریه مدیریت بازرگانی پاییز و زمستان 87
[ 2 ]ضرورت برنامه ریزی استراتژیک، تعاریف و تفاوت با دیگر برنامه ها نوشته حسن امامی
[ 3 ]تفکر استراتژیک دکتر وفا عارفیان دکتر علیرضا احمدی تدبیر 173
[ 4 ]مدیریت استراتژیک = فردآر ترجمه دکتر پارسائیان و دکتر اعرابی
[5 ]آشنایی با برنامه ریزی استراتژیک = حامد صداقت گویان سایت راهکار مدیریت
[ 6] خلاصه ای از برنامه ریزی استراتژیک و مدل برایسون = مجید امیدوار – پایگاه جامع اطلاع رسانی مدیران ایران
[ 7] پیاده سازی تفکر استراتژیک در مدیریت زنجیره تامین = علیرضا علی احمدی – میثم جعفری اسکندری – دانشگاه علم صنعت ایران
[ 8] توسعه تفکر استراتژیک : قابلیت اصلی – مترجم هاشم زاده –
[ 9 ]تفکر استراتژیک نوشته شده توسط مهرداد رکنی نژاد
[ 10] بکارگیری الگوی تفکر استراتژیک در ترسیم چشم انداز 5 ساله و مدیریت تفکر استراتژیک خوارزمی – سید محمد رضا سکاکی – علیرضا شعبانی راوری
[ 11]وب نوشت 360 نکته (کاربردی) در تفکر

[1] O’Shannassy,T.Lessons from Evolution of the Strategy Paradigm, RMIT Business, School of Management
[2] Managementdoc.com
[3] world wide sience
 
بالا