تعاریف..مفاهیم...

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز

من احساس کردم بخشی از برخوردهایی که در تاپیک های مختلف بین بچه ها پیش میاد بخاطر اینه خیلی از دوستان نسبت به مفاهیم پایه بحث اشراف ندارن..که این وضعیت به وضوح در رابطه با مسائل مربوط به اسلام و قرآن میافته..خیلی خوب میشه تا هر بار تعدادی از دوستان لطف کنن معنی بعضی از لغات ..اصطلاحات را در این تاپیک قرار بدن تا دست کم چیزی به اطلاعات اسلامی مون هم اضافه بشه..

من برای شروع به صورت خلاصه ایمان و کفر را میزارم..خوشحال میشم دوستان تکمیلش کنن..
معني ((ايمان))
معني"ايمان" درعرف دين از دو جزء تشكيل مي شود:
جزء اول، عبارت است از: پيدا كردن معرفت و شناخت(در هر حد و اندازه ) درباره حقايق اساسي و بنادين عالم وجودعموماً،وانسان خصوصاً از قبيل اينكه:
شناخت ما،درباره ماده ، تا آنجا مي رسدكه:"جان ندارد"، "اراده ندارد"، و"آگاهي ندارد"(مجموعاً درباره مادّه ، هم ميتوانيم شناخت فلسفي پيدا كنيم، هم شناخت علمي. منتهي ، شناخت كامل علمي نسبت به آن هرگز حاصل نمي شود.، وآنچه حاصل ميشود، تنها معرفت اجزاء وخصوصيات و احوال گوناگون آن است)...بعداً"- متوجه ميشويم، كه در بعضي از پديدهاي تركيب شده از همين ماده بيجان و بي اراده وبي آگاهي،" جان "وجود دارد، يا " جان و اراده" ، ويا" جان و اراده و آگاهي" به طور يكجا... ما ، از يكطرف، به همين اندازه از تصور و شناخت درباره عالم ماده، و پديده ها مي رسيم، واز طرف ديگرمي دانيم كه : "الف" ، اگر ملياردها مليارد سال، و در بالاترين رقم قابل تصور، توالي فعل و انفعالات وعلت ومعلول ها برآن عارض شود، بالاخره، همان "الف" است،و هرگز" الف+ ب" نخواهد شد، مگر اينكه خارج از وجود الف، عاملي ، تاثيركند...و ميرسيم،به اين "حكم و تصديق" كه :غيراز عالم ماده، وجود ديگري نيزمطرح است،كه بعضي پديدها را ، بصورت"ماده +جان" و"ماده +جان "+اراده"و " ماده + جان + اراده+آگاهي " در مي آورد. يعني : "الف " را تبديل مي كند به " الف + ب" و " الف + ب + ج" و "الف +ب +ج + د" و به بسياري نتايج ديگرنيز مي رسيم، و.... ....
پس از اينكه در باره " عالم وجود" به همين اندزه معرفت،دست يافتيم ونتيجه گرفتيم كه : نه شعور انسان ، و نه ذوق و خاصّيّت تحقيق و شناخت علمي ، نمي تواند تأويلهاي پرتكلّف را درباره " تنها بودن عالم ماده" ، وبي احتياج بودن آن به آفريننده،بپذيرد،((توجه داشته باشيدكه دراينجا داريم درباره معاني بعضي از اصطلاحات مانند ايمان و.. بحث ميكنيم ، وكاري به اثبات اصول عقايد اسلامي نداريم واين مثالها، فقط براي روشن شدن موضوع بحث است. ))همين اندازه از شناخت( اگردرهمين حدهم باشد) ، جزء اول"ايمان" را تشكيل مي دهد.
اما جزء دوم از اجزاي تشكيل دهنده مفهوم" ايمان" ( درعرف دين) ، عبارت است ازاينكه:پس از رسيدن فهم و درك ما به اين واقعيت (يعني نياز هستي به آفريدگار)،آنچه را كه آفريننده ما وهستي ، به خاطر بهره گيري درست ما از نيروهايمان وامكاناتي كه دراختيارمان قرار داده، وبه خاطر درست پيمودن راه رشدوتكاملي كه هميشه پيمودن آن مقدوراست،برايمان تعيين كند، - صميمانه ، واز اعماق قلب ،وبا تمام وجود- بپذيريم. به اين معني كه تمام آمال و آرزوها، و عواطف و احساساتمان را، باآنچه شناخت و فهممان اقتضا ميكند، هماهنگ سازيم، وهمه را دريك جهت، توجيه كنيم...

معني (( اسلام))
"اسلام" براي پنج معني ، به كار برده ميشودكه دومعني از آنها ، از مقوله بحث ما خارج است( 1- همه اديان الهي 2- آخرين وكاملترين نظام ديني كه به وسيله محمد- صلي الله و عليه و سلم- تبليغ شده).اما سه معني ديگر، داخل دراين مقوله است: 1- درست، همان معني، كه درمورد اصطلاح" ايمان" ازآن بحث شد، يعني : شناخت + پذيرش قلبي 2- اين معني ، باضافه پذيرش ظاهري و عملي. 3- پذيرش ظاهري، بدون پذيرش قلبي، وخواه همراه شناخت باشد، يابدون آن.

معني((كفر- نفاق و فتره))
"كفر" درجزوء اول معني ايمان، با ايمان، شركت دارد، اما درجزوء دوم، ازآن جدا مي شود. يعني اينكه: شخص ، به همان واقعيتهاي اساسي و عالي، شناخت و معرفت پيدا ميكند. اما- به خاطر روابط گوناگون با تعلقات مادي و امتيازاتي كه به آنها، دل بسته است- نميخواهد خود را با آنچه شناخت او اقتضا دارد، تطبيق كند؛ و آمال و عواطف و... خود را باآن هماهنك و هم جهت سازد.
"نفاق" نيز- مانند كفر- در جزوء اول از از اجزاي تشكيل دهنده ايمان شركت دارد، ولي جزوء دوم آن ، منتفي است. منتهي تفاوت آن با كفر دراين است كه: معني سوم اسلام نيز( يعني : پذيرش علمي و ظاهري) ، درنفاق وجود دارد، اما دركفر وجود ندارد.
"فتره"، عبارت است از شرايطي كه اساساً " عامل و انگيزه اي ، براي دادن معرفتهاي اساسي مورد بحث در دين، به انسانهائي، وجود نداشته باشد، تا اينكه، عكس العمل آنها ، در برابر آن انگيزه و عامل به صورت ايمان يا اسلام يا كفر يا نفاق، ظاهر شود(اين شرايط فتره، هم در مورد كل دين، صادق است درزماني و در محيطي ، كه – مثلاً – "اسلام" به صورت واقعي آن، در معرض فكر و درك مردم، قرار نگيرد- ماننداكثرجاهاي دنيا- و هم درمورد اجزاي گوناگون دين، اعم از عقايد و غيرآن، كه به صورتي ديگر، به مسلمانان عرضه شده است؛و مسلمانان هم ، به ناچار، همين صورتهاي عوضي را پذيرفته اند؛و در نتيجه، به فرقه ها و گروهها تقسيم شده اند... و تبعاً درصورت عدم تعمد- گناهكار هم نيستند).

تكفير فرق اسلامي

... ازاين توضيح، به طور خلاصه واشاره وار، اين نتيجه را هم ميگيريم، كه: تكفير بعضي از فرقه هاي اسلامي پايبند و معتقد به اصول عقايد اسلامي ( هرچند به طور آشفته ) ، خلاف موازين اسلامي است، واگر مسلماني بدون عمد، حتي توحيدش هم، آلوده به انواع عقايد و طرز تفكرهاي شرك آميز باشد نه ميتوايم عقيده اش را كفر شماريم، و نه خود اورا كافر.زيرا متوجه شديم كه : كفر(يا نفاق و شرك وامثال اينها) عدم پذيرش قلبي وآگاهانه است، پس از حصول شناخت و معرفت . به هيمن ترتيب ، ميتوانيم اين نتيجه را هم بگيريم، كه : ارتكاب رفتار و عملهاي خلاف موزاين اسلام راستين، اكر آگاهانه و عمدي واز روي قصور نباشد؛ مرتكب نيز، گناهكار به حساب نمي آيد...

چه كسي را كافر ميخوانيم؟

2- تنها در صورتي ميتوانيم كسي را"كافر"بخوانيم كه دريابيم به نسبت او،حجت ، تمام شده؛يعني آن اندازه ، به اسلام و به مكتب ونظام مقابل آن آگاهي و شناخت يافته باشد،كه مجموعاً ،درستي اسلام و نادرستي نظام يا مكتب مخالف آن را درك كرده باشد، وبا اينحال، آگاهانه و با سوء نيّت، و به خاطر آمال و تعلّقات و روابطي كه دارد، به مقابله با اسلام برخيزد، تا اينكه نور روشنگر وبيدار كننده آنرا خاموش كند؛و در تاريكي و جهل و ناآگاهي مردم ، راه نادرست خود را ادامه دهد، اگر در شناساندن اسلام راستين به جامعه، و يا حصول شناخت خصوصي براي فرد، ترديد باشد، مخالفت اشخاص با اسلام- كه به علّت نشناختن اسلام راستين است- كفر، بحساب نميآيد.


********************

من نمیدونم چرا بدون هیچ آگاهی و شناختی نسبت به واژگان..لغاتی را به کار میبریم..من چهار سال تمام در دبیرستانی درس خوندم که شرط چادر داشته و اصول و فروع دین هر روز یادآوری میشده برامون.حدودا با 700 نفر که همگی سنگ اسلام را به سینه میزدن چهار سال تمام زندگی کردم..اما نتیجه این زندگی چهار ساله برای من این بود که فقط تعداد محدودی از انسانها اعم از مسلمان و غیر مسلمان ایمان دارن و بقیه یا مسلمان مکتبی هستند یا غیر مسلمان..قطعا 700 نفر ( کمی بیشتر یا کمتر ) نمونه کافی برای کل دنیا نیست.. اما برای باشگاه ما خواهد بود.
ما ( البت همه دوستان این باشگاه نه ) حضور خدا را هر جا بخوایم حس میکنیم هر جا بخوایم حس نمیکنیم..تو مسائل کوچک و پیش پا افتاده هم به حقوق هم تجاوز میکنیم ..در مسائل تئوریک نمیشه ایمان کسی را سنجید..اصلا ایمان قابل سنجیدن توسط ما نیست ..ما به وضوح در حوزه تشخیض خدا هم نظر میدیم..
دوستان لطف کنند بعد از اینکه به مباحث پایه در هر موضوعی آگاهی پیدا کردن..در تاپیک ها نظر بدن..
 
بالا