اين نامه پاراگراف اول واخر نامه سيد محجمد خاتمي كه در سال 1383 نوشته شده چند سال پيش نامه رو خونده بودم و چون ميدونم خوندن نامه كامل اون از حوصله بربچ گفتگو ازاد خارج اين شد كه اين دو پار گراف رو گذاشتم ...
نامه ای برای فردا اردیبهشت 1383
کویر، در نگاه اول، تجلی خشونت، خشکی، بی آبی و پژمردگی است. پهنه گسترده ای که ریگزارهای بیحدّ و مرز آن، زندگی را در کام خود فرو می برد. از آسمان کویر، باران آفتاب می بارد و از متن آن طوفانهای سهمگین شن بر می خیزد. اما کویر را من مظهر زندگی، تلاش، صبوری و سازندگی می دانم؛ که نومیدی در دل دریایی مردان و زنانش غرق و هضم می شود و از ناممکن ها امکان شگفت انگیز زندگی پویا برمی خیزد. مبارزه آرام با طبیعت سخت و خشن و ناآرام، مردان و زنان کویری را چنان پرورده، که لحظهای از زندگیشان تهی از آفرینندگی و امیدآفرینی نیست. روز کویر سوزان است؛ از آتش آفتاب در تابستان و سرمای استخوان سوز در زمستان. روز بی سایه و آتش زای کویر امّا، شبی را در پی دارد که همه لطافتها و زیباییها را درخود جای داده است. وقتی شب، حجاب خورشید از چهره بر می دارد، آسمان را در همسایگی خود می بینی! چه می گویم؟ در شب کویر، زمین و آسمان یکی می شوند. آسمان به زلالی و شفافی دریای آب شیرین است که فقط در وهم تو وجود دارد و ستارگان به تو نزدیکند، آنقدر که با دستانت می توانی آنها را صید کنی. شب کویر با زبان ستاره با تو شاعرانه ترین گفتگوها را دارد و چنان جانت را از امید و زیبایی پر می کند که سختی و سوز روز کویر نیز راحت و دلپذیر می شود.
...
..
.
.
.
در پایان باز براین نکته تأکید کنم که همه ما و شما جوانان عزیز باید این پندار غلط را که حاصل یک بیماری تاریخی است از ذهن خود بزداییم که: برای رهایی باید منتظر قهرمان بود. قهرمان شمایید و مسؤولانی شایسته شمایند که خواست شما را درک و در جهت آن حرکت کنند. کلام بلند خداوند جلّ وعلی را از یاد نبریم که : « خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد مگر که آن قوم، جان خود را دگرگون کند » صحنه شگفت انگیزی را که اندیشه و دست هنرمند آلمانی، "برشت" آفریده است همواره در نظر داشته باشید که : چون گالیله در برابر کلیسای متعصّب و سخت گیر مجبور شد از نظریه علمی خود توبه کند، پاره ای از شاگردان پرحرارت او پرخاشگرانه بر استاد نکته گرفتند که: «وای بر قومی که قهرمان آن تو باشی» و گالیله به کمال خونسردی پاسخ داد که : «وای به قومی که نیاز به قهرمان داشته باشد» نیاز جدّی امروز ما، تأمل و بازاندیشی همگانی در احوال خویش برای عبور از کلیشه ها و قالبهای استبدادزده ناکارآمد و گشودن راه گفتگوی همدلانه انتقادی در همه سطوح و لایه های اجتماعی است. ایمان به خداوند، امید به آینده و اعتماد به خویش هم مبنا و هم حاصل این کار است. به یاری خدا در این راه باز با شما سخن خواهم گفت و همچنان نیازمند نظرهای شما خواهم بود. ما در آغاز راه نو اصلاح گری و نه در پایان آن هستیم. تداوم آن با شما و آینده روشن آن ازآن شماست، شما سازندگان اصلی فردای روشن ایرانید، پس:
گمان مبر که به آخر رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است
نامه ای برای فردا اردیبهشت 1383
کویر، در نگاه اول، تجلی خشونت، خشکی، بی آبی و پژمردگی است. پهنه گسترده ای که ریگزارهای بیحدّ و مرز آن، زندگی را در کام خود فرو می برد. از آسمان کویر، باران آفتاب می بارد و از متن آن طوفانهای سهمگین شن بر می خیزد. اما کویر را من مظهر زندگی، تلاش، صبوری و سازندگی می دانم؛ که نومیدی در دل دریایی مردان و زنانش غرق و هضم می شود و از ناممکن ها امکان شگفت انگیز زندگی پویا برمی خیزد. مبارزه آرام با طبیعت سخت و خشن و ناآرام، مردان و زنان کویری را چنان پرورده، که لحظهای از زندگیشان تهی از آفرینندگی و امیدآفرینی نیست. روز کویر سوزان است؛ از آتش آفتاب در تابستان و سرمای استخوان سوز در زمستان. روز بی سایه و آتش زای کویر امّا، شبی را در پی دارد که همه لطافتها و زیباییها را درخود جای داده است. وقتی شب، حجاب خورشید از چهره بر می دارد، آسمان را در همسایگی خود می بینی! چه می گویم؟ در شب کویر، زمین و آسمان یکی می شوند. آسمان به زلالی و شفافی دریای آب شیرین است که فقط در وهم تو وجود دارد و ستارگان به تو نزدیکند، آنقدر که با دستانت می توانی آنها را صید کنی. شب کویر با زبان ستاره با تو شاعرانه ترین گفتگوها را دارد و چنان جانت را از امید و زیبایی پر می کند که سختی و سوز روز کویر نیز راحت و دلپذیر می شود.
...
..
.
.
.
در پایان باز براین نکته تأکید کنم که همه ما و شما جوانان عزیز باید این پندار غلط را که حاصل یک بیماری تاریخی است از ذهن خود بزداییم که: برای رهایی باید منتظر قهرمان بود. قهرمان شمایید و مسؤولانی شایسته شمایند که خواست شما را درک و در جهت آن حرکت کنند. کلام بلند خداوند جلّ وعلی را از یاد نبریم که : « خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد مگر که آن قوم، جان خود را دگرگون کند » صحنه شگفت انگیزی را که اندیشه و دست هنرمند آلمانی، "برشت" آفریده است همواره در نظر داشته باشید که : چون گالیله در برابر کلیسای متعصّب و سخت گیر مجبور شد از نظریه علمی خود توبه کند، پاره ای از شاگردان پرحرارت او پرخاشگرانه بر استاد نکته گرفتند که: «وای بر قومی که قهرمان آن تو باشی» و گالیله به کمال خونسردی پاسخ داد که : «وای به قومی که نیاز به قهرمان داشته باشد» نیاز جدّی امروز ما، تأمل و بازاندیشی همگانی در احوال خویش برای عبور از کلیشه ها و قالبهای استبدادزده ناکارآمد و گشودن راه گفتگوی همدلانه انتقادی در همه سطوح و لایه های اجتماعی است. ایمان به خداوند، امید به آینده و اعتماد به خویش هم مبنا و هم حاصل این کار است. به یاری خدا در این راه باز با شما سخن خواهم گفت و همچنان نیازمند نظرهای شما خواهم بود. ما در آغاز راه نو اصلاح گری و نه در پایان آن هستیم. تداوم آن با شما و آینده روشن آن ازآن شماست، شما سازندگان اصلی فردای روشن ایرانید، پس:
گمان مبر که به آخر رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است