داستان تداوم غلبه بهار بر زمستان حکايت زيبائيست. چراکه قرنهاست نه زمستان و زمستانيان را عبرتی است و نه بهار و بهاريان را تزلزلی. زمستان تنها آموخته که بلرزاند و بميراند و برای صحنه آرايی سيطره ابدی و نمايش پيروزی بلامنازع زودهنگام خود، شروعی غرش آسا در شبهايی طولانی و روزهايی کوتاه شده به اجرا می گذارد و در اين راه رنگ سفيدی و صلح را دستاويز خود می سازد. اين صحنه آرايی آنچنان نيز بی تاثير نيست، تا جايی که تعدادی از موجودات می ميرند و تعدادی نيز تنها راه علاج را در گوشه ای خزيدن و خوابيدن جستجو می کنند تا نبينند سختی هايی را که در راه است. و اما عده زيادی اميدوارانه صبر می کنند و زيرکانه خود را با شرايط بحران سازگار می سازند چرا که می دانند آنچه را زمستان نمی داند.
زمستان اين بازيگر نقش جاودانگی، آنچنان غرق در صحنه آرايی خود می شود که سنت الهی را فراموش کرده و فريب می خورد که: "پيروز شده و ضرب آهنگ زندگی را متوقف نموده". غافل از اينکه عطر و روح زندگی و شکوفايی جاری است و عجيب آنکه اينهمه تلاش نافرجام، و علی الخصوص مرگ عده ای، خود مقدمه حياتی است شکوفاتر. حياتی که با رويش اولين جوانه سبز به زندگی و جهانيان سلام می کند.
باور داشته باشيم که "مهر سبزمان" لاجرم بر "خشم سياهشان" پيروز است. به شرط آنکه وظايف خود را به درستی بشناسيم و عمل نمائيم و فريفته صحنه سازيها و گرفتار دامهايشان نشويم. زمين بازی و قواعد آنرا ما می بايست تبيين و حراست نمائيم.
زمستان اين بازيگر نقش جاودانگی، آنچنان غرق در صحنه آرايی خود می شود که سنت الهی را فراموش کرده و فريب می خورد که: "پيروز شده و ضرب آهنگ زندگی را متوقف نموده". غافل از اينکه عطر و روح زندگی و شکوفايی جاری است و عجيب آنکه اينهمه تلاش نافرجام، و علی الخصوص مرگ عده ای، خود مقدمه حياتی است شکوفاتر. حياتی که با رويش اولين جوانه سبز به زندگی و جهانيان سلام می کند.
باور داشته باشيم که "مهر سبزمان" لاجرم بر "خشم سياهشان" پيروز است. به شرط آنکه وظايف خود را به درستی بشناسيم و عمل نمائيم و فريفته صحنه سازيها و گرفتار دامهايشان نشويم. زمين بازی و قواعد آنرا ما می بايست تبيين و حراست نمائيم.