«ما ساختمانهایمان را میسازیم و ساختمانهایمان متقابلا، به ما شكل میدهند.»
اگر با تامل به این گفته بنگریم و نیز نگاهی با تامل به چهره پر هیاهو و مملو از كار و زندگی و فعالیت شهرهایمان بیندازیم پی میبریم كه معماری و ساختمان در شكل دادن به شهر و روابط مردم و دیگر مسائل اساسی در شهر نقش والا و پر اهمیتی را دارا هستند و اصولا، شكل ساختمانها رابطه تنگی با نحوه تفكر، فرهنگ، اقلیم و مسائل اجتماعی، اقتصادی اقوام و ملیتها دارد و به زبان دیگر از طریق معماری و ساختمان هویت فرهنگی و قومی هر ملت قابل تشخیص و تفكیك است. بر همین اساس معماری یك پدیده اجتماعی و فرهنگی است كه نشانگر نحوه تفكر و نوع زیست یك ملت است به عنوان مثال، معماری شهرهای حاشیه كویر ایران تحت تاثیر حداقل دو عامل عمده، یكی شرایط اقلیمی و دیگری تفكر مذهبی، شكل خاص خود را دارد. بدین معنا كه ساختمانها تظاهر به بیرون نداشته و شكل ساختمان در داخل و در حیاط مركزی شكوفا میشود كه این مساله در عرصه نخست به دلیل شرایط اقلیمی است كه كلا یك حجم بسته را طلب میكند و از سوی دیگر مذهب اسلام بر حفظ حریمها و درونگرا بودن واحد مسكونی تاكید دارد. در حالی كه در معماری قرون هفدهم و هجدهم اروپای غربی به ویژه در ایتالیا و اسپانیا ( معماری دوره بارك) تحت یك شرایط خاص مذهبی، سیاسی كه معروف به دوره ضد رفرم است ساختمانها، خاصه بناهای مذهبی به شدت و به شكل اغراقآمیزی تظاهر به بیرون دارند و اصولا نمای ساختمانی در این دوره به عنوان یك المان تزیینی در بافت شهری مطرح میشود.
در حال علاوه بر تاثیرپذیری معماری از مسائل محیط خود به این نكته نیز باید اشاره كرد كه ما در هر دوره تاریخی ساختمانها را تنابع قانونمندهای خاص آن دوره میبینیم و اعمال سلیقههای شخصی در شكل دادن به ساختمان تاثیر تعیین كنندهای نداشته است و ساختمان مطابق تعاریف و تئوریهای شناخته شده و تجربه شده شكل میگرفته است.
قرینهسازی، توازن، نظام، آهنگ و ریتم و هارمونی، تضاد و ابهام و كشش، نمادگرایی و تركییب خطوط و سطوح و احجام همه و همه از اصولی بودند كه بنابر مقتضیات و به عنوان ابزار هنرمند معمار، خلق یك اثر زیبا ممكن میشد و شكل نمای ساختمانها نمونه مشخص دوره، سبك، منطقه و جغرافیا، اقلیم و فرهنگ مردم مختلف بوده كه به طور كلی میتوان گفت مقوله معماری یك مقوله فرهنگی، اجتماعی است كه ریشه در فرهنگ گذشته هر سرزمین دارد و طبیعتا فرهنگ هر ملت مسالهای نیست كه بتوان در محدوده زمانی مشخص تغییرات عمده در آن اعمال كرد و فقط تحت شرایط خاص اجتماعی سیاسی و اقتصادی و در طی مرور زمان رفتارهای جدید فرهنگی قابل تشخیص است و به همین دلیل نیز در معماری ادوار گذشته این نكته بارز است كه هر دوره معماری به طور عموم مشخصات خاص آن دوره را داراست و تغییرات سبكهای معماری به تدریج و در طی یك دوره انتقالی انجام میگرفته كه به هر حال سبك جدید نیز ریشه در سبك گذشته داشته و به هیچ وجه تابع تغییرات ناگهانی نبوده است.
حال چنانچه بخواهیم معماری امروز ایران و یا به طور مشخصتر شهر تهران به عنوان مركز اشاعه و منبع تقلید معماری سایر نقاط كشور را مورد بررسی قرار داد، بدون شك باید نگاهی به روند شكلگیری شیوههای جدید ساختمان سازی دراین شهر داشت.
تا زمان حكومت سلسله قاجاریه معماری ایرانی یك روند مشخص و منطقی مطابق تعاریفی كه ارایه شد را دارا بوده است. اما از اواسط این دوره و از زمانی كه تماس و ارتباط رجال و اشراف قاجار با اروپا بیشتر میشود رفته رفته تاثیر تقلید كور كورانه معماری اروپایی در معماری ایران ظاهر میشود كه البته در آغاز این مساله به كندی و به شكل تقلید عناصری از معماری غربی به خصوص در نمای ساختمانها ظهور كرده و سپس در دوره رضاخان با عنوان مبارزه با عقب ماندگی و مدرنیزه كردن كشور، حضور معماری اروپایی نخست در ساختمانهای اداری و رسمی و بعد از ورود اولین تحصیل كردههای فرنگی در سایر بناها به سرعت جانشین معماری سنتی شد.
باید به این نكته اشاره كرد كه برخی از تیپولوژیهای ساختمانی مانند ایستگاههای راهآهن و كارخانههای بزرگ، تا قبل از این در كشور وجود نداشته و طبیعتا این ساختمانها كه محصول صنعت و صنعتی شدن بودند ناچار به تقلید از محل تولد صنعت یعنی كشورهای اروپایی در كشور ما شكل گرفتهاند و زمینهای برای ترویج نوع جدید اروپایی ساختمانسازی شدند. تقلید از معماری غربی به دو شیوه در ایران رایج شد. یكی شیوه معماری آكادمیك كه منبع آن كشور فرانسه و مدرسه معماری «پوزار» پاریس بود كه به معماری نئوكلاسیك یا نئوكلاسیسزم معروف است. در این شیوه معماران به دنبال تبعیت از اصول معماری گذشته اروپا یعنی معماری كلاسیك یونان و رم باستان بودند كه در اروپا این معماری بطور عموم نشانگر روحیه اشرافیت قدیمی و پایبندی به سنتهاست و در نهایت به دلیل وقار، عظمت و ایستائی آن، در دوران نظامهای دیكتاتوری آلمان هیتلری، فاشیسم ایتالیایی و استالینسم روسی مبدل به معماری رسمی و دولتی میشود در ایران نیز به خصوص در دوره رضاخان كه تبلیغ روحیه ملیگرایی همراه با دیكتاتوری فردی حاكم بود، معماری نئوكلاسیك در ساختمانهای رسمی به شكل ساده شدهای آغاز میشود.
ساختمانهای حجیم كه به خصوص در نما تاثیر ایستایی را القا میكند به عنوان مراكز رسمی و اداری كشور ساخته میشوند (كاخ دادگستری، ایستگاه راهآهن، دانشگاه تهران) و سپس متاثر از روحیه ملیگرایی در نمای ساختمانهای دولتی و رسمی تلفیقی از معماری نئوكلاسیك غربی و معماری دوران پیش از اسلام ایران با الهام از معماری تخت جمشید و معماری ساسانی ظاهر میشود. نمای ساختمان شركت فرش ایران در خیابان فردوسی و عمارت شهربانی كه به طور مشخص در نمای آنها ستونهای یونانی و رمی جای خود را به ستونهای ایرانی با سرستونهای تقلیدی تخت جمشید دادهاند، نمونههای بارز این معماریاند حتی اولین دانشكده معماری ایران نیز با روش معماری آكادمیك و شیوه مدرسه بوزار پاریس شروع به كار كرد. شیوه دیگر كه به معماری مدرن موسوم است با ورود نخستین مهندسان ایرانی فارغ التحصیل دانشكدههای اروپایی متداول شد. این مهندسان جوان كه به شدت متاثر از شیوههای معماری مدرن اروپا بودند روشهای مدرن را در تهران تجربه و ترویج كردند. آنها با كارهای معماران كلاسیك و آكادمیك به شدت مخالف بودند و با ساختن تك بناها جلوه جدیدی از نمای معماری شهری را به نمایش گذاشتند.
اولین نمونههای این معماری در تهران با عنوان هنرستان دختران و باشگاه افسران شروع و به تدریج با ساختن منازل مسكونی جدید در نقاط مختلف شهر، رشد یافت.
نمای این ساختمانها به كلی تازه و متفاوت با شیوههای معماری رایج ایرانی و حتی معماری نئوكلاسیك هستند.
این ساختمانها كم و بیش دارای ارزشهای مشابه در تركیب نما و روشهای زیباییشناسی و به شدت متاثر از معماری موسوم به «راسیونالیسم» (معماری منطقی) اروپا هستند. جنبش «راسیونالیسم» اروپا جنبشی است در معماری كه جهت مبارزه با تفكرات قدیمی و كلاسیك و به دنبال سادهسازی و عملكردگرایی و پاسخ به نیازهای جدید در رابطه با تحولات جدید ناشی از صنعتی شدن شكل گرفت. این معماری از لحاظ تناسبات برخلاف معماری نئوكلاسیك تابع مقیاسهای انسانی است و این امر به خصوص در نمای ساختمان تابع مقیاسهای موجود شهری است. در این معماری از تكنولوژی و مصالح جدید استفاده میشد. بسیاری از ساختمانها در محلات مركزی تهران امروزی مانند خیابانهای سعدی، حافظ، صبا، انقلاب، استاد نجاتالهی (ویلا) و كوچهها و خیابانهای اطراف آنها به این شیوه ساخته شدهاند. نمای این ساختمانها اگر چه با معماری سنتی ایران غرابتی ندارد ولی به طور كلی حكایت از یك معماری منطقی و در عین حال ساده دارد كه به دلیل استفاده از روشهای جدید ساختمانی و گریز از تجملات و تزیینات معمول، به سرعت مقبول میافتد اما در اثر استفاده از تكنیك اسكلت فلزی و سادهسازی، در سالهای بعد كه رشد شهرها سرعت یافته و نیاز به مسكن و تیپولوژیهای مختلف ساختمانی افزایش مییابد، عاملی در جهت تخریب سیمای شهر تهران به وسیله سازندگان غیر حرفهای میشود.
در روشهای معماری غیر مدرن، ساختمان از عناصر نسبتا پیچیدهای تشكیل میشد كه برای ارتباط و اتصال عناصر آن نیاز به آشنایی با ؟؟ و جزییات نسبتا پیچیدهای بود كه این كار فقط از عهده متخصصان فن كه تعداد آنها زیاد هم نبود، بر میآمد، در حالیكه اصولا یكی از اهداف معماری مدرن در رابطه با نیاز روز افزون ساختمانسازی در شهرها، استفاده از روشهای ساده و فرآوردههای صنعتی است كه بتوان با استفاده از این روشها سرعت ساخت را افزایش داد. معماری مدرن اگرچه در این كار موفق به ارایه راه حلهای مناسب شد ولی از طرف دیگر باعث شد كه استفاده از روشهای سادهسازی هنر معماری را در اختیار افراد غیر متخصص قرار داده و در نتیجه با افزایش نیاز ساختمان، حضور افراد غیر متخصص در این حرفه افزایش یافته و هدف معماری مدرن كه ترویج هنر معماری به وسیله شیوهها و تكنیكهای صنعتی و جدید بود، در عمل به دست افراد غیر متخصص، به استفاده صرف از تكنیك مبدل شود. در حقیقت هنر معماری تبدیل به تكنیك ساختمان سازی و مفهوم هنر عملا از معماری حذف شد.
معمار معروف و معاصر فرانسوی «لوكور بوزیه» میگوید: «معماری از تركیب یكسری احجام خالص هندسی تشكیل میشود و برای رسیدن به حقیقت در معماری باید به تركیب این احجام پرداخت.» وی اضافه میكند چنانچه در تركیب این احجام نگرش هنرمندانه وجود نداشته باشد این احجام به جعبههای خالی و بیتناسب تبدیل میشوند. در دوره پهلوی دوم شهرها به طور بیسابقهای گسترش مییابند و تقریبا قریب به 80 تا 90 درصد از بناهای مسكونی در تهران توسط افراد غیر متخصص بنام بساز و بفروش طراحی و ساخته میشوند و هنر معماری مبدل به حرفهای سودآور میشود كه نهایتا فرآیند این دوره در سطح فاجعهآمیزی سیمای شهری است خالی از هرگونه مفهوم معمارانه كه با رشد بیرویهاش یكی از زشتترین مراكز جمعیتی را به معرض نمایش میگذارد.
سالهای 1340 تا 1357 را میتوان اوج سقوط معماری در ایران به حساب آورد كه در این سالها ساختمانهای بساز و بفروش در ابعاد وسیعی بدون هیچگونه معیار و ضابطهای چه در زمینه طراحی (پلان و نما) و چه در زمینه فنی و ایستایی ساخته میشوند و دامنه این وضعیت تاسفبار حتی به روستاها نیز كشیده شد. در این سالها در دانشكدههای معماری، معماری مدرن غربی به سرعت جایگزین معماری كلاسیك شده و دانشجویان از طریق مجلات معماری با شیوههای معماری مدرن آشنا شدند. جالب اینكه در این سالها همزمان و در كنار هم دو شیوه از معماری در شهر تهران مشاهده میشود. یكی شیوه ساخت و سازهای بیرویه معروف به بنائی ساز و دیگر ساختمانهای معروف به مهندسی ساز، ساختمانهای بنایی ساز اغلب در حاشیه شهر و مناطق در حال توسعه ساخته میشوند به علاوه با تخریب خانههای قدیمی به سرعت چهره محلات قدیمی تهران دگرگون میشود در این نوع بناها نمای ساختمان فاقد هر گونه نگرش هنری و زیبایی است. مواد و مصالح به كار رفته در بنا بسته به سلیقه شخصی از آجر و یا سنگ ساخته شده و در نمای ساختمان سادگی ابتذال گونهای تركیب هجومی را به وجود میآورد. به خصوص در حاشیه رو به رشد شهر كه جمعیت مهاجر و تهی كیسه با تملك قطعه زمینی و با زحمت زیاد صاحب خانه میشدند، این وضعیت حزن آورتر بود. در بسیاری موارد نما بدون روكار رها میشد، پنجرهها در ابعاد و اندازههای بیتناسب و زمخت در هر كجا كه اقتضا میكرد همچون حفرههای زشتی چشم را میآزردند.
در مقابل این ساختمانها معماران فارغالتحصیل دانشكدههای داخلی و خارجی با بینش جدید، ساختمان را به صورت تركیب احجام طراحی كردند. هر مهندس معمار با دیدگاه خود احجام را تركیب كرده و نمای ساختمان نیز در حقیقت متاثر از تركیب همین احجام شكل میگرفتند. خانههای طبقات مرفه شهری و حتی ساختمانهای عمومی مانند سینماها، جولانگاه آرشیتكتهای مدرن بود كه در اكثر كارهای ایشان كه به تقلید معماری سالهای 1920 تا 1960 اروپا و آمریكا ساخته میشدند، هیچگونه انسجام و تسلسل معماری وجود نداشت. بعد از انقلاب اسلامی روحیه ضد غربزدگی و مبارزه با مظاهر فرهنگ غرب جو جدیدی را در فضای معماری مملكت به وجود میآورد كه گرایش به روشهای سنتی معماری از نتایج این وضعیت جدید است. از طرف دیگر رشد جمعیت و هجوم مهاجرت همه جانبه به شهرهای بزرگ و حاكم شدن مناسبات جدید اجتماعی، اقتصادی، عملا حركت جدید در جهت حفظ ارزشهای معماری سنتی را با عدم موفقیت روبهرو كرد و در دانشكدههای معماری نیز برخورد با معماری غربی بسیار سطحی و در خلاصه كلام در تقلید شیوههای مدرن معماری غرب خلاصه میشد؛ در حالیكه از مدتها پیش كارشناسان معماری و شهرسازی در غربی پیامدهای فاجعه بار معماری صرفا عملكرد گرای خود را دریافته و به سرعت در صدد احیای ارزشهای معماری و شهرسازی گذشته خود برآمدند.
از طرف دیگر گرایش به سمت معماری سنتی در میان معماران بعد از انقلاب در كشور بیشتر به صورت تقلید از معماری گذشته و تكرار فضاهای معماری سنتی انجام گرفت در حالیكه روابط شهرنشینی جدید، مناسبات اجتماعی و اقتصادی حاكم بر شهرهای سنتی را به كلی دگرگون كرده و عملا استفاده از فضاهای معماری سنتی در شرایط جدید بیمفهوم بود. زیرا اصولا معماری تابع شرایط محیط خود شكل میگیرد و نیازهای اقتصادی، اجتماعی، اقلیمی و غیره است كه بر شكل معماری تاثیر میگذارد و طبیعتا بدون در نظر گرفتن نیازهای جدید شهرنشینی و روابط زاییده از صنعتی شدن نخواهیم توانست فضاهای معماری و شهری خود را صرفا مطابق الگوهای ذهنی سازماندهی كرد. و در عمل نیز این شیوه ناموفق و در موارد بسیاری منجر به یك حركت ضد ارزشی شد. به این معنا كه در سالهای اخیر با شیوههای جدیدی كه از معماری به خصوص در سطح شهر تهران مواجه هستیم كه این شیوهها اغلب متاثر از جنبشی است كه در جهت مقابله با معماری مدرن در اروپا آغاز شده و به «پست مدرنیزم» مشهور است. عدهای از معماران تحصیل كرده ما نیز در جهت احیای معماری سنتی، ناآگاهانه به دنبالهروی از این شیوه جدید كشیده شدند.
معماری «پست مدرنیزم در حقیقت زاییده سیستم اقتصادی اجتماعی بعد از جنگ در اروپاست كه در آن بورژوازی به قدرت رسیده و تنوعپرست رویای بازگشت به دوران شكوهمند اشرافیت را در معماری دنبال میكند از این رو با دیدگاههای ساده و سریسازی معماری مدرن كه خروج دیدگاههای سوسیالیستی است به مقابله برمیخیزد.
عدم شناخت جریانات معماری غربی مقابله با جو غربزدگی در دانشكدههای معماری بعد از انقلاب در كشور را بدامان تقلید از پست مدرنیزم میاندازد و این معماری جدید كه بیشتر در نمای ساختمانها متجلی میشود، به مذاق عدهای نوكیسه خوش مینشیند و هرج و مرج حاكم بر معماری و مسكن در سالهای اخیر نیز بر این روند دامن زده و نتیجه آن فرمالیزم، تنوعپرستی، بیهویتی و فرهنگ مدپرستی است كه رفته رفته بر معماری كشور سایه میافكند.
یك بررسی اجمالی از روند ساختمانسازی در تهران با توجه به بناهای ساخته شده طی 35 سال گذشته تا امروز حاكی از جانشینی فرهنگی مد در معماری این شهر است. از حدود 35 سال پیش تاكنون كاربرد انواع سنگنما از مشخصات مرغوبیت در بنا قلمداد میشد. اما به یك باره مد استفاده از آجرنما و به خصوص آجر سه سانتی همهگیر شد كه نوع مهندسیساز این نوع بناها در یك دوره تقلید مشخصی از پست مدرنیزم است كه در مواردی نیز عناصری از نماهای معماری سنتی در آنها به چشم میخورد. در این گیر و دار استفاده كسالتبار از آجر سه سانتی در نما از یك طرف و شیوع تب گرایشات به تاریخ در معماری غرب از طرف دیگر، در آرشیتكتهای ایرانی بالا گرفت و تهران شاهد ظهور معماری جدید شد كه در آن سیمان ابزار خورده به سبك و سیاق كلاسیسیرم اروپایی به كار گرفته میشد. در این شیوه كه اوج ابتذال پست مدرنیزم میباشد معماران ایرانی به صورتهای هجوآمیزی معماری كلاسیك اروپا را تقلید كردند. عناصری از قبیل ستونها یونانی و طاقها و قرنیزهای كار شده رومی كه نشانههای تقلید ناآگاهانه از كارهای معمار معروف دوران رنسانس ایتالیا «آندره پلادیو» میباشد. سیمای معماری مد را به عرصه نمایش میگذارد. در این میان همزمان با رونق كسب و كار بازار ساختمان و مسكن، سودجویان و بساز و بفروشها هم از معركه عقب نمانده و آنها نیز به نوبه خود فرآوردههای جدید مهندسان معمار را با حذف و اضافات بازارپسندانه به عرصه نمایش میگذارند و سپس در هر كوچه و پس كوچه هر جا كه ساختمان جدیدی ساخته میشد نامنمای «لندنی» یا به عبارتی نمای «رمی» نشانه مرغوبیت كالاست و تازه این آغاز راه بود. چرا كه فرهنگ مد عمیقا ارزشهای جامعه را تسخیر كرده و طبیعی است راهآورد آن مدهای جدید دیگری خواهد بود. اخیرا چندی است كه ما در سطح شهر تهران با شیوههای جدید دیگری مواجه میشویم كه شاید نام مناسبی هنوز برای آن وارد نشده، «نئومدرنیزم» و «دی كانستر اكتیویزم» شروع حركتهای جدیدی است كه حاكی از شیوع بیدغدغه فرهنگ مد و بیماری تنوعپرستی است. در اینجا اشاره به این مطلب ضروری است كه اصولا كلمه مد خود به خود در اذهان موضوع تظاهر و آراستن و به نمایش گذاردن ظاهر را تداعی مینماید و اتفاقا تمام شیوههای نام برده شده نیز بر این مساله یعنی آرایش ظاهری ساختمان تاكید دارند
در گفتار خود ما همیشه روی این موضوع تاكید داشتیم كه معماری یك مقوله فرهنگی اجتماعی است كه ریشههای عمیق در گذشته هر ملت دارد و اصولا معماری،بدون گذشتهاش بیمفهوم خواهد بود. فرهنگ غربی بعد از رنسانس با گذار از تفكرات فلاسفه طرفدار لیبرالیسم و كاپیتالیسم و ماركسیسم و اومانیسم كه ریشههای اجتماعی ما دیگری را در غرب قوت بخشیدهاند. امروز فلسفه نیهیلیسم یا پوچگرای را تجربه میكند و تجلی این شیوه تفكر در معماری غربی به صورت رد ارزشها و آزادی بیقید و شرط معمار در به كارگیری عناصر معماری است. شیوه جدید معماری غرب پوچ پنداشتن تمامی اصول حاكم بر معماری است و فضای این معماری فضای پرورش نسل «هیپی»، «پانگ» و «رپ» است.
امروزه در جوامع غربی ما شاهد تغییرات دایمی در تمامی اركان اجتماعی هستیم و تلاطم بیوقفه در تمامی مناسبات اجتماعی، بیاطمینانی را در جامعه غربی به دنبال آورده، همه مناسبات ثابت با سلسله ایدهها و نظرات خدشهناپذیرشان به دور ریخته میشوند و هر چیز مقدسی بیتقدس میشود و نهایتا پوچگرایی بر همه چیز حاكم شده جدیدترین كارهای معماران معروف غربی نمونه آخرین تحولات معماری غربی یعنی پوچگرایی است كه متأسفانه امروز ما شاهد جرقههایی از تقلید صرف از كارهای آنها كه حاكی از عدم شناخت زمینههای علمی موضوع است نزد دانشجویان جوان در دانشكدههای معماری هستیم.
در اینجا طرح یك سئوال اهمیت موضوع را روشنتر خواهد نمود. سئوال این است: فرهنگ اجتماعی فلسفی در مملكت ما تفكرات لیبرالیسم و كاپیتالیسم و ماركسیسم و اومانیسم را تا چه میزان تجربه كرده است كه امروزه باید شاهد نتایج تجربیات آنها در عمیقترین اركان فرهنگی كشورمان یعنی معماری و شهرسازی و به دنبال آن در سایر اركان فرهنگی كشور باشیم؟یادآور میشود كه اصولا هنر باید مفهوم عمیق فرهنگی داشته باشد، تغییرات پی در پی هنر را به مد مبدل مینماید و هنر مد خالی از محتوای فرهنگی است و هر جامعه با بحران فرهنگی به سرعت دچار از خود بیگانگی میشود كه پیامدهای آن تغییر در مناسبات اجتماعی و بیاطمینانی در سطح جامعه خواهد بود و در این صورت داعیه مبارزه با تهاجم فرهنگی چه معنایی میتواند داشته باشد؟
امروز معماری به عنوان كالبد فرهنگ جامعه دستخوش شدیدترین تهاجمات بیگانه شده و متاسفانه ما از درك آن عاجز هستیم و تا زمانی كه ما نقش و اهمیت فضای معماری را در شكل دادن به فرهنگ و تربیت نسلهای جامعه عمیقا درك نكنیم قادر به احیا فرهنگی جامعه نخواهیم بود. نگاهی به ساخت و سازها در سطح تهران حكایت از سقوط غمانگیز هویت فرهنگ معماری پربارمان را دارد. ریشهیابی این جریانات نیاز به بررسیهای بس عمیق دارد. كارشناسی و شناخت آنها چندان هم ساده نیست. با این وجود متأسفانه در هیچ یك از سلسله مراتب، علمی (دانشكدههای معماری) سیاستگذاری (وزارت مسكن و شهرسازی) و دستگاههای اجرایی، شاهد برنامهریزی و برخورد صحیح برای مقابله با این مساله نیستیم. در دانشكدههای معماری، دانشجویان در زمینههای شناخت علمی معماریهای گذشته و معاصر در جهان آموزش نمیبینند و بدون داشتن شرایط ذهنی لازم، مجلات معماری خارجی در اختیار ایشان قرار میگیرد و نتیجه آن تقلید بصری دانشجویان از معماری غربی بدون آشنایی با زمینههای فرهنگی و اجتماعی لازم از آنهاست، حال آنكه از نقطهنظر علمی اگر ما به معماری به عنوان یك پدیده اجتماعی بنگریم لازم خواهد بود كه برای شناخت این پدیده روند تكاملیاش مورد بررسی و شناخت قرار گیرد. یعنی دانشجویان باید شكل علمی و با تحلیل همهجانبه در روند شكلگیری و شناخت قرار گیرد. یعنی دانشجویان باید به شكل علمی و با تحلیل همهجانبه در روند شكلگیری و شناخت ریشههای اجتماعی و فرهنگی معماری غربی قرار گیرند. همچنین باید در دانشكدههای ما تاریخ معماری این سرزمین به دقت مورد ارزیابی و موشكافی قرار گیرد.
اینها نخستین و مهمترین قدم در زمینه شناخت ارزشهای واقعی در معماری است. در این صورت دانشجویان با درك و آگاهی و شناخت از این پدیده با نگرشی واقعبینانه در اجتماع حرفهای حضور خواهد یافت و مسلما، بسیارند از ایشان كه با تعهد حرفهای در شغل خود، دست كم بر این آشفته بازار دامن نخواهند زد.
وزارت مسكن و شهرسازی نیز به عنوان ركن سیاستگذار معماری و شهرسازی غرق در بحران مسكن و جو ناشی از آن است. مشكلات اقتصادی و شرایط ناشی از آن در زمینه تامین مسكن باعث شده كه برنامهریزی این سازمان عملا، فقط در زمینههای سیاستگذاری اقتصادی مسكن محدود شود شهرداریها نیز به عنوان بزرگترین دستگاههای ناظر بر اجرای معماری متاسفانه خود آتش بیار معركه هستند. نتیجه كار چیزی است كه ما امروز در سطح شهر تهران ناظر آن هستیم و رفته رفته شاهد شیوع آن در سایر نقاط كشور خواهیم بود.
در خاتمه اشاره به این موضوع ضروری است كه امروز مشكلات اقتصادی و اجتماعی باعث غفلت از فرهنگ معماری و بیاعتنا شدن به این مقوله پرارزش فرهنگی شده است و زمانی به این غفلت پی خواهیم برد. كه جبران آن بسیار مشكل است. مشكل ما در این زمینه نیز تكرار همان مشكل عقدههای عقبماندگی تكنولوژیكی از كشورهای غربی است كه در نزد عدهای از متخصصان باعث به وجود آمدن این تفكر شده است كه تنها راه رشد و توسعه همانا پیروی از الگوهای كشورهای توسعه یافته غربی است این عده اعتقاد دارند كه كشورهای جهان سوم مجبورند روند مدرنسازی را با نقاب غربیسازی طی كنند كه در این صورت ما متحمل آسیب دوگانهای خواهیم بود زیرا بیهویتی قومی در مواجه با خردگرایی اقتصادی و تكنولوژیكی غرب نتیجه امواج زلزلهای است كه بدون شك خودكشی فرهنگی را به دنبال خواهد داشت.
توضیحات: 1- معماری پست مدرنیزم به معنای معماری بعد از مدرنیزم است و فلسفه آن به ظاهر بر مبنای ارزش دادن به فضای زندگی انسان در معماری و شهرسازی است. چیزی كه در معماری و شهرسازی مدرن فراموش شده و به قول برخی از طرفداران این جنبش، معماری مدرن ماشین را به انسان اولویت داده كه شروع این حركت جدید عملا در دهه پنجاه و آغاز سالهای 1960 در اروپا و آمریكاست. در حقیقت معماری مدرن كه با شروع قرن بیستم در اروپا نسج میگیرد به دنبال صنعتی شدن كشورهای غربی و برای پاسخ به نیازهای روزافزون ساختمانسازی روشهایی را پیشنهاد میكند كه در آنها سرعت ساخت، استفاده از تكنولوژی مدرن و حذف تزیینات دست و پاگیر و از همه مهمتر عملكردگرایی در اولویت قرار میگیرند و بر این اساس معماران مدرن به مبارزه با شیوههای معماری سنتی اروپا برخواسته و ارزشهای تاریخی را در معماری نفی میكنند. پیدایش جنبش پست مدرنیزم در دهه پنجاه نتیجه بحران اجتماعی و فرهنگیای است كه معماری مدرن به دنبال دارد. طرفداران پست مدرنیزم نفی ارزشهای انسانی را در معماری و شهرسازی مدرن به شدت مورد انتقاد قرار داده و نهایتا بر این باورند كه معماری باید صرفا به نیازهای فیزیكی انسان نیاندیشد. بلكه نیازهای روحی و معنوی انسان میبایست در معماری و شهرسازی مورد توجه قرار بگیرد. بر این اساس بسیاری از معماران پست مدرنیزم الگوبرداری از معماریهای گذشته را در كارهای خود به شدت مورد استفاده قرار میدهند. از طرف دیگر روند جریانات سیاسی، اقتصادی در غرب این شیوه جدید را به سرعت جهت داده و عملا این سبك ابزاری در جهت شكل دادن به ساختمانهای مجلل و كاخهای سرمایهداران غربی میشود. در حقیقت ادعای سردمداران این جنبش در جهت ارایه راهحل بحران معماری مدرن به دنبال خود بحران دیگری به وجود میآورد كه همانا تنوعپرستی و بحران مد معماری است. چنانچه در چند دهه اخیر جنبشهای جدیدی یكی پس از دیگری با عمر كوتاه در صحنه معماری كشورهای غربی ظاهر شدهاند.
2- نمای لندنی: نام اشتباه روی اینگونه نماها كه صرفا از طریق تقلید بصری رواج پیدا نموده و به نمای لندنی و یا نمای رمی موسوم گردیده، در حقیقت مربوط به شیوهای از معماری است كه معمار معروف دوره رنسانس ایتالیا «آندره پا لادیو» با استفاده از عناصر معماری یونان و رم باستان پایهگذاری نموده و به كلاسی سیزم معروف است. این معمار ایتالیایی یا به طور دقیقتر معمار «ونیزی»، بیشتر در ساخت بنای قصرها و ویلاهای اشراف ایتالیایی این روش را مورد استفاده قرار میداد. دیدگاههای خاص او در بازگشت به معماری پرشكوه یونان و به خصوص رم باستان، بعدها به شیوه «پالادیانیزم» معروف شد. از طرفی سبك معماری رنسانس در كشورهای اروپای شمالی به خصوص انگلیس با تاخیر نسبتا زیادی اشاعه پیدا كرد و این كشورها بیشتر ترجیح میدادند با سنت معماری خودشان یعنی سبك گوتیك بناهای خود را بسازند بعد از نفوذ معماری رنسانس در انگلیس رفته رفته معماران انگلیسی گرایش به روش پالادیورا انتخاب و این شیوه در انگلستان بسیار متداول شد و سپس در مستعمرات انگلستان نیز صاحب منصبان انگلیسی قصرهای خود را به این شیوه بنا میكردند و از آنجایی كه شهر لندن مركز انگلستان بیشترین محل این نوع بناهاست. لذا در نزد عدهای كه از این شهر دیدن كردهاند. این شیوه نمای لندنی لقب گرفته است و عده دیگری كه كم و بیش با معماری رم باستان آشنایی دارند این شیوه را نمای رمی لقب دادهاند. توضیح: سبك رنسانس در دومین دهه قرن پانزدهم میلادی در ایتالیا آغاز شد و كارهای «پادلایو» معمار ونیزی مربوط به قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم مربوط میشود و شیوع سبك پالادیود در انگلیس به قرن هجدهم مربوط است.
منبع:m-d64.mihanblog.com
اگر با تامل به این گفته بنگریم و نیز نگاهی با تامل به چهره پر هیاهو و مملو از كار و زندگی و فعالیت شهرهایمان بیندازیم پی میبریم كه معماری و ساختمان در شكل دادن به شهر و روابط مردم و دیگر مسائل اساسی در شهر نقش والا و پر اهمیتی را دارا هستند و اصولا، شكل ساختمانها رابطه تنگی با نحوه تفكر، فرهنگ، اقلیم و مسائل اجتماعی، اقتصادی اقوام و ملیتها دارد و به زبان دیگر از طریق معماری و ساختمان هویت فرهنگی و قومی هر ملت قابل تشخیص و تفكیك است. بر همین اساس معماری یك پدیده اجتماعی و فرهنگی است كه نشانگر نحوه تفكر و نوع زیست یك ملت است به عنوان مثال، معماری شهرهای حاشیه كویر ایران تحت تاثیر حداقل دو عامل عمده، یكی شرایط اقلیمی و دیگری تفكر مذهبی، شكل خاص خود را دارد. بدین معنا كه ساختمانها تظاهر به بیرون نداشته و شكل ساختمان در داخل و در حیاط مركزی شكوفا میشود كه این مساله در عرصه نخست به دلیل شرایط اقلیمی است كه كلا یك حجم بسته را طلب میكند و از سوی دیگر مذهب اسلام بر حفظ حریمها و درونگرا بودن واحد مسكونی تاكید دارد. در حالی كه در معماری قرون هفدهم و هجدهم اروپای غربی به ویژه در ایتالیا و اسپانیا ( معماری دوره بارك) تحت یك شرایط خاص مذهبی، سیاسی كه معروف به دوره ضد رفرم است ساختمانها، خاصه بناهای مذهبی به شدت و به شكل اغراقآمیزی تظاهر به بیرون دارند و اصولا نمای ساختمانی در این دوره به عنوان یك المان تزیینی در بافت شهری مطرح میشود.
در حال علاوه بر تاثیرپذیری معماری از مسائل محیط خود به این نكته نیز باید اشاره كرد كه ما در هر دوره تاریخی ساختمانها را تنابع قانونمندهای خاص آن دوره میبینیم و اعمال سلیقههای شخصی در شكل دادن به ساختمان تاثیر تعیین كنندهای نداشته است و ساختمان مطابق تعاریف و تئوریهای شناخته شده و تجربه شده شكل میگرفته است.
قرینهسازی، توازن، نظام، آهنگ و ریتم و هارمونی، تضاد و ابهام و كشش، نمادگرایی و تركییب خطوط و سطوح و احجام همه و همه از اصولی بودند كه بنابر مقتضیات و به عنوان ابزار هنرمند معمار، خلق یك اثر زیبا ممكن میشد و شكل نمای ساختمانها نمونه مشخص دوره، سبك، منطقه و جغرافیا، اقلیم و فرهنگ مردم مختلف بوده كه به طور كلی میتوان گفت مقوله معماری یك مقوله فرهنگی، اجتماعی است كه ریشه در فرهنگ گذشته هر سرزمین دارد و طبیعتا فرهنگ هر ملت مسالهای نیست كه بتوان در محدوده زمانی مشخص تغییرات عمده در آن اعمال كرد و فقط تحت شرایط خاص اجتماعی سیاسی و اقتصادی و در طی مرور زمان رفتارهای جدید فرهنگی قابل تشخیص است و به همین دلیل نیز در معماری ادوار گذشته این نكته بارز است كه هر دوره معماری به طور عموم مشخصات خاص آن دوره را داراست و تغییرات سبكهای معماری به تدریج و در طی یك دوره انتقالی انجام میگرفته كه به هر حال سبك جدید نیز ریشه در سبك گذشته داشته و به هیچ وجه تابع تغییرات ناگهانی نبوده است.
حال چنانچه بخواهیم معماری امروز ایران و یا به طور مشخصتر شهر تهران به عنوان مركز اشاعه و منبع تقلید معماری سایر نقاط كشور را مورد بررسی قرار داد، بدون شك باید نگاهی به روند شكلگیری شیوههای جدید ساختمان سازی دراین شهر داشت.
تا زمان حكومت سلسله قاجاریه معماری ایرانی یك روند مشخص و منطقی مطابق تعاریفی كه ارایه شد را دارا بوده است. اما از اواسط این دوره و از زمانی كه تماس و ارتباط رجال و اشراف قاجار با اروپا بیشتر میشود رفته رفته تاثیر تقلید كور كورانه معماری اروپایی در معماری ایران ظاهر میشود كه البته در آغاز این مساله به كندی و به شكل تقلید عناصری از معماری غربی به خصوص در نمای ساختمانها ظهور كرده و سپس در دوره رضاخان با عنوان مبارزه با عقب ماندگی و مدرنیزه كردن كشور، حضور معماری اروپایی نخست در ساختمانهای اداری و رسمی و بعد از ورود اولین تحصیل كردههای فرنگی در سایر بناها به سرعت جانشین معماری سنتی شد.
باید به این نكته اشاره كرد كه برخی از تیپولوژیهای ساختمانی مانند ایستگاههای راهآهن و كارخانههای بزرگ، تا قبل از این در كشور وجود نداشته و طبیعتا این ساختمانها كه محصول صنعت و صنعتی شدن بودند ناچار به تقلید از محل تولد صنعت یعنی كشورهای اروپایی در كشور ما شكل گرفتهاند و زمینهای برای ترویج نوع جدید اروپایی ساختمانسازی شدند. تقلید از معماری غربی به دو شیوه در ایران رایج شد. یكی شیوه معماری آكادمیك كه منبع آن كشور فرانسه و مدرسه معماری «پوزار» پاریس بود كه به معماری نئوكلاسیك یا نئوكلاسیسزم معروف است. در این شیوه معماران به دنبال تبعیت از اصول معماری گذشته اروپا یعنی معماری كلاسیك یونان و رم باستان بودند كه در اروپا این معماری بطور عموم نشانگر روحیه اشرافیت قدیمی و پایبندی به سنتهاست و در نهایت به دلیل وقار، عظمت و ایستائی آن، در دوران نظامهای دیكتاتوری آلمان هیتلری، فاشیسم ایتالیایی و استالینسم روسی مبدل به معماری رسمی و دولتی میشود در ایران نیز به خصوص در دوره رضاخان كه تبلیغ روحیه ملیگرایی همراه با دیكتاتوری فردی حاكم بود، معماری نئوكلاسیك در ساختمانهای رسمی به شكل ساده شدهای آغاز میشود.
ساختمانهای حجیم كه به خصوص در نما تاثیر ایستایی را القا میكند به عنوان مراكز رسمی و اداری كشور ساخته میشوند (كاخ دادگستری، ایستگاه راهآهن، دانشگاه تهران) و سپس متاثر از روحیه ملیگرایی در نمای ساختمانهای دولتی و رسمی تلفیقی از معماری نئوكلاسیك غربی و معماری دوران پیش از اسلام ایران با الهام از معماری تخت جمشید و معماری ساسانی ظاهر میشود. نمای ساختمان شركت فرش ایران در خیابان فردوسی و عمارت شهربانی كه به طور مشخص در نمای آنها ستونهای یونانی و رمی جای خود را به ستونهای ایرانی با سرستونهای تقلیدی تخت جمشید دادهاند، نمونههای بارز این معماریاند حتی اولین دانشكده معماری ایران نیز با روش معماری آكادمیك و شیوه مدرسه بوزار پاریس شروع به كار كرد. شیوه دیگر كه به معماری مدرن موسوم است با ورود نخستین مهندسان ایرانی فارغ التحصیل دانشكدههای اروپایی متداول شد. این مهندسان جوان كه به شدت متاثر از شیوههای معماری مدرن اروپا بودند روشهای مدرن را در تهران تجربه و ترویج كردند. آنها با كارهای معماران كلاسیك و آكادمیك به شدت مخالف بودند و با ساختن تك بناها جلوه جدیدی از نمای معماری شهری را به نمایش گذاشتند.
اولین نمونههای این معماری در تهران با عنوان هنرستان دختران و باشگاه افسران شروع و به تدریج با ساختن منازل مسكونی جدید در نقاط مختلف شهر، رشد یافت.
نمای این ساختمانها به كلی تازه و متفاوت با شیوههای معماری رایج ایرانی و حتی معماری نئوكلاسیك هستند.
این ساختمانها كم و بیش دارای ارزشهای مشابه در تركیب نما و روشهای زیباییشناسی و به شدت متاثر از معماری موسوم به «راسیونالیسم» (معماری منطقی) اروپا هستند. جنبش «راسیونالیسم» اروپا جنبشی است در معماری كه جهت مبارزه با تفكرات قدیمی و كلاسیك و به دنبال سادهسازی و عملكردگرایی و پاسخ به نیازهای جدید در رابطه با تحولات جدید ناشی از صنعتی شدن شكل گرفت. این معماری از لحاظ تناسبات برخلاف معماری نئوكلاسیك تابع مقیاسهای انسانی است و این امر به خصوص در نمای ساختمان تابع مقیاسهای موجود شهری است. در این معماری از تكنولوژی و مصالح جدید استفاده میشد. بسیاری از ساختمانها در محلات مركزی تهران امروزی مانند خیابانهای سعدی، حافظ، صبا، انقلاب، استاد نجاتالهی (ویلا) و كوچهها و خیابانهای اطراف آنها به این شیوه ساخته شدهاند. نمای این ساختمانها اگر چه با معماری سنتی ایران غرابتی ندارد ولی به طور كلی حكایت از یك معماری منطقی و در عین حال ساده دارد كه به دلیل استفاده از روشهای جدید ساختمانی و گریز از تجملات و تزیینات معمول، به سرعت مقبول میافتد اما در اثر استفاده از تكنیك اسكلت فلزی و سادهسازی، در سالهای بعد كه رشد شهرها سرعت یافته و نیاز به مسكن و تیپولوژیهای مختلف ساختمانی افزایش مییابد، عاملی در جهت تخریب سیمای شهر تهران به وسیله سازندگان غیر حرفهای میشود.
در روشهای معماری غیر مدرن، ساختمان از عناصر نسبتا پیچیدهای تشكیل میشد كه برای ارتباط و اتصال عناصر آن نیاز به آشنایی با ؟؟ و جزییات نسبتا پیچیدهای بود كه این كار فقط از عهده متخصصان فن كه تعداد آنها زیاد هم نبود، بر میآمد، در حالیكه اصولا یكی از اهداف معماری مدرن در رابطه با نیاز روز افزون ساختمانسازی در شهرها، استفاده از روشهای ساده و فرآوردههای صنعتی است كه بتوان با استفاده از این روشها سرعت ساخت را افزایش داد. معماری مدرن اگرچه در این كار موفق به ارایه راه حلهای مناسب شد ولی از طرف دیگر باعث شد كه استفاده از روشهای سادهسازی هنر معماری را در اختیار افراد غیر متخصص قرار داده و در نتیجه با افزایش نیاز ساختمان، حضور افراد غیر متخصص در این حرفه افزایش یافته و هدف معماری مدرن كه ترویج هنر معماری به وسیله شیوهها و تكنیكهای صنعتی و جدید بود، در عمل به دست افراد غیر متخصص، به استفاده صرف از تكنیك مبدل شود. در حقیقت هنر معماری تبدیل به تكنیك ساختمان سازی و مفهوم هنر عملا از معماری حذف شد.
معمار معروف و معاصر فرانسوی «لوكور بوزیه» میگوید: «معماری از تركیب یكسری احجام خالص هندسی تشكیل میشود و برای رسیدن به حقیقت در معماری باید به تركیب این احجام پرداخت.» وی اضافه میكند چنانچه در تركیب این احجام نگرش هنرمندانه وجود نداشته باشد این احجام به جعبههای خالی و بیتناسب تبدیل میشوند. در دوره پهلوی دوم شهرها به طور بیسابقهای گسترش مییابند و تقریبا قریب به 80 تا 90 درصد از بناهای مسكونی در تهران توسط افراد غیر متخصص بنام بساز و بفروش طراحی و ساخته میشوند و هنر معماری مبدل به حرفهای سودآور میشود كه نهایتا فرآیند این دوره در سطح فاجعهآمیزی سیمای شهری است خالی از هرگونه مفهوم معمارانه كه با رشد بیرویهاش یكی از زشتترین مراكز جمعیتی را به معرض نمایش میگذارد.
سالهای 1340 تا 1357 را میتوان اوج سقوط معماری در ایران به حساب آورد كه در این سالها ساختمانهای بساز و بفروش در ابعاد وسیعی بدون هیچگونه معیار و ضابطهای چه در زمینه طراحی (پلان و نما) و چه در زمینه فنی و ایستایی ساخته میشوند و دامنه این وضعیت تاسفبار حتی به روستاها نیز كشیده شد. در این سالها در دانشكدههای معماری، معماری مدرن غربی به سرعت جایگزین معماری كلاسیك شده و دانشجویان از طریق مجلات معماری با شیوههای معماری مدرن آشنا شدند. جالب اینكه در این سالها همزمان و در كنار هم دو شیوه از معماری در شهر تهران مشاهده میشود. یكی شیوه ساخت و سازهای بیرویه معروف به بنائی ساز و دیگر ساختمانهای معروف به مهندسی ساز، ساختمانهای بنایی ساز اغلب در حاشیه شهر و مناطق در حال توسعه ساخته میشوند به علاوه با تخریب خانههای قدیمی به سرعت چهره محلات قدیمی تهران دگرگون میشود در این نوع بناها نمای ساختمان فاقد هر گونه نگرش هنری و زیبایی است. مواد و مصالح به كار رفته در بنا بسته به سلیقه شخصی از آجر و یا سنگ ساخته شده و در نمای ساختمان سادگی ابتذال گونهای تركیب هجومی را به وجود میآورد. به خصوص در حاشیه رو به رشد شهر كه جمعیت مهاجر و تهی كیسه با تملك قطعه زمینی و با زحمت زیاد صاحب خانه میشدند، این وضعیت حزن آورتر بود. در بسیاری موارد نما بدون روكار رها میشد، پنجرهها در ابعاد و اندازههای بیتناسب و زمخت در هر كجا كه اقتضا میكرد همچون حفرههای زشتی چشم را میآزردند.
در مقابل این ساختمانها معماران فارغالتحصیل دانشكدههای داخلی و خارجی با بینش جدید، ساختمان را به صورت تركیب احجام طراحی كردند. هر مهندس معمار با دیدگاه خود احجام را تركیب كرده و نمای ساختمان نیز در حقیقت متاثر از تركیب همین احجام شكل میگرفتند. خانههای طبقات مرفه شهری و حتی ساختمانهای عمومی مانند سینماها، جولانگاه آرشیتكتهای مدرن بود كه در اكثر كارهای ایشان كه به تقلید معماری سالهای 1920 تا 1960 اروپا و آمریكا ساخته میشدند، هیچگونه انسجام و تسلسل معماری وجود نداشت. بعد از انقلاب اسلامی روحیه ضد غربزدگی و مبارزه با مظاهر فرهنگ غرب جو جدیدی را در فضای معماری مملكت به وجود میآورد كه گرایش به روشهای سنتی معماری از نتایج این وضعیت جدید است. از طرف دیگر رشد جمعیت و هجوم مهاجرت همه جانبه به شهرهای بزرگ و حاكم شدن مناسبات جدید اجتماعی، اقتصادی، عملا حركت جدید در جهت حفظ ارزشهای معماری سنتی را با عدم موفقیت روبهرو كرد و در دانشكدههای معماری نیز برخورد با معماری غربی بسیار سطحی و در خلاصه كلام در تقلید شیوههای مدرن معماری غرب خلاصه میشد؛ در حالیكه از مدتها پیش كارشناسان معماری و شهرسازی در غربی پیامدهای فاجعه بار معماری صرفا عملكرد گرای خود را دریافته و به سرعت در صدد احیای ارزشهای معماری و شهرسازی گذشته خود برآمدند.
از طرف دیگر گرایش به سمت معماری سنتی در میان معماران بعد از انقلاب در كشور بیشتر به صورت تقلید از معماری گذشته و تكرار فضاهای معماری سنتی انجام گرفت در حالیكه روابط شهرنشینی جدید، مناسبات اجتماعی و اقتصادی حاكم بر شهرهای سنتی را به كلی دگرگون كرده و عملا استفاده از فضاهای معماری سنتی در شرایط جدید بیمفهوم بود. زیرا اصولا معماری تابع شرایط محیط خود شكل میگیرد و نیازهای اقتصادی، اجتماعی، اقلیمی و غیره است كه بر شكل معماری تاثیر میگذارد و طبیعتا بدون در نظر گرفتن نیازهای جدید شهرنشینی و روابط زاییده از صنعتی شدن نخواهیم توانست فضاهای معماری و شهری خود را صرفا مطابق الگوهای ذهنی سازماندهی كرد. و در عمل نیز این شیوه ناموفق و در موارد بسیاری منجر به یك حركت ضد ارزشی شد. به این معنا كه در سالهای اخیر با شیوههای جدیدی كه از معماری به خصوص در سطح شهر تهران مواجه هستیم كه این شیوهها اغلب متاثر از جنبشی است كه در جهت مقابله با معماری مدرن در اروپا آغاز شده و به «پست مدرنیزم» مشهور است. عدهای از معماران تحصیل كرده ما نیز در جهت احیای معماری سنتی، ناآگاهانه به دنبالهروی از این شیوه جدید كشیده شدند.
معماری «پست مدرنیزم در حقیقت زاییده سیستم اقتصادی اجتماعی بعد از جنگ در اروپاست كه در آن بورژوازی به قدرت رسیده و تنوعپرست رویای بازگشت به دوران شكوهمند اشرافیت را در معماری دنبال میكند از این رو با دیدگاههای ساده و سریسازی معماری مدرن كه خروج دیدگاههای سوسیالیستی است به مقابله برمیخیزد.
عدم شناخت جریانات معماری غربی مقابله با جو غربزدگی در دانشكدههای معماری بعد از انقلاب در كشور را بدامان تقلید از پست مدرنیزم میاندازد و این معماری جدید كه بیشتر در نمای ساختمانها متجلی میشود، به مذاق عدهای نوكیسه خوش مینشیند و هرج و مرج حاكم بر معماری و مسكن در سالهای اخیر نیز بر این روند دامن زده و نتیجه آن فرمالیزم، تنوعپرستی، بیهویتی و فرهنگ مدپرستی است كه رفته رفته بر معماری كشور سایه میافكند.
یك بررسی اجمالی از روند ساختمانسازی در تهران با توجه به بناهای ساخته شده طی 35 سال گذشته تا امروز حاكی از جانشینی فرهنگی مد در معماری این شهر است. از حدود 35 سال پیش تاكنون كاربرد انواع سنگنما از مشخصات مرغوبیت در بنا قلمداد میشد. اما به یك باره مد استفاده از آجرنما و به خصوص آجر سه سانتی همهگیر شد كه نوع مهندسیساز این نوع بناها در یك دوره تقلید مشخصی از پست مدرنیزم است كه در مواردی نیز عناصری از نماهای معماری سنتی در آنها به چشم میخورد. در این گیر و دار استفاده كسالتبار از آجر سه سانتی در نما از یك طرف و شیوع تب گرایشات به تاریخ در معماری غرب از طرف دیگر، در آرشیتكتهای ایرانی بالا گرفت و تهران شاهد ظهور معماری جدید شد كه در آن سیمان ابزار خورده به سبك و سیاق كلاسیسیرم اروپایی به كار گرفته میشد. در این شیوه كه اوج ابتذال پست مدرنیزم میباشد معماران ایرانی به صورتهای هجوآمیزی معماری كلاسیك اروپا را تقلید كردند. عناصری از قبیل ستونها یونانی و طاقها و قرنیزهای كار شده رومی كه نشانههای تقلید ناآگاهانه از كارهای معمار معروف دوران رنسانس ایتالیا «آندره پلادیو» میباشد. سیمای معماری مد را به عرصه نمایش میگذارد. در این میان همزمان با رونق كسب و كار بازار ساختمان و مسكن، سودجویان و بساز و بفروشها هم از معركه عقب نمانده و آنها نیز به نوبه خود فرآوردههای جدید مهندسان معمار را با حذف و اضافات بازارپسندانه به عرصه نمایش میگذارند و سپس در هر كوچه و پس كوچه هر جا كه ساختمان جدیدی ساخته میشد نامنمای «لندنی» یا به عبارتی نمای «رمی» نشانه مرغوبیت كالاست و تازه این آغاز راه بود. چرا كه فرهنگ مد عمیقا ارزشهای جامعه را تسخیر كرده و طبیعی است راهآورد آن مدهای جدید دیگری خواهد بود. اخیرا چندی است كه ما در سطح شهر تهران با شیوههای جدید دیگری مواجه میشویم كه شاید نام مناسبی هنوز برای آن وارد نشده، «نئومدرنیزم» و «دی كانستر اكتیویزم» شروع حركتهای جدیدی است كه حاكی از شیوع بیدغدغه فرهنگ مد و بیماری تنوعپرستی است. در اینجا اشاره به این مطلب ضروری است كه اصولا كلمه مد خود به خود در اذهان موضوع تظاهر و آراستن و به نمایش گذاردن ظاهر را تداعی مینماید و اتفاقا تمام شیوههای نام برده شده نیز بر این مساله یعنی آرایش ظاهری ساختمان تاكید دارند
در گفتار خود ما همیشه روی این موضوع تاكید داشتیم كه معماری یك مقوله فرهنگی اجتماعی است كه ریشههای عمیق در گذشته هر ملت دارد و اصولا معماری،بدون گذشتهاش بیمفهوم خواهد بود. فرهنگ غربی بعد از رنسانس با گذار از تفكرات فلاسفه طرفدار لیبرالیسم و كاپیتالیسم و ماركسیسم و اومانیسم كه ریشههای اجتماعی ما دیگری را در غرب قوت بخشیدهاند. امروز فلسفه نیهیلیسم یا پوچگرای را تجربه میكند و تجلی این شیوه تفكر در معماری غربی به صورت رد ارزشها و آزادی بیقید و شرط معمار در به كارگیری عناصر معماری است. شیوه جدید معماری غرب پوچ پنداشتن تمامی اصول حاكم بر معماری است و فضای این معماری فضای پرورش نسل «هیپی»، «پانگ» و «رپ» است.
امروزه در جوامع غربی ما شاهد تغییرات دایمی در تمامی اركان اجتماعی هستیم و تلاطم بیوقفه در تمامی مناسبات اجتماعی، بیاطمینانی را در جامعه غربی به دنبال آورده، همه مناسبات ثابت با سلسله ایدهها و نظرات خدشهناپذیرشان به دور ریخته میشوند و هر چیز مقدسی بیتقدس میشود و نهایتا پوچگرایی بر همه چیز حاكم شده جدیدترین كارهای معماران معروف غربی نمونه آخرین تحولات معماری غربی یعنی پوچگرایی است كه متأسفانه امروز ما شاهد جرقههایی از تقلید صرف از كارهای آنها كه حاكی از عدم شناخت زمینههای علمی موضوع است نزد دانشجویان جوان در دانشكدههای معماری هستیم.
در اینجا طرح یك سئوال اهمیت موضوع را روشنتر خواهد نمود. سئوال این است: فرهنگ اجتماعی فلسفی در مملكت ما تفكرات لیبرالیسم و كاپیتالیسم و ماركسیسم و اومانیسم را تا چه میزان تجربه كرده است كه امروزه باید شاهد نتایج تجربیات آنها در عمیقترین اركان فرهنگی كشورمان یعنی معماری و شهرسازی و به دنبال آن در سایر اركان فرهنگی كشور باشیم؟یادآور میشود كه اصولا هنر باید مفهوم عمیق فرهنگی داشته باشد، تغییرات پی در پی هنر را به مد مبدل مینماید و هنر مد خالی از محتوای فرهنگی است و هر جامعه با بحران فرهنگی به سرعت دچار از خود بیگانگی میشود كه پیامدهای آن تغییر در مناسبات اجتماعی و بیاطمینانی در سطح جامعه خواهد بود و در این صورت داعیه مبارزه با تهاجم فرهنگی چه معنایی میتواند داشته باشد؟
امروز معماری به عنوان كالبد فرهنگ جامعه دستخوش شدیدترین تهاجمات بیگانه شده و متاسفانه ما از درك آن عاجز هستیم و تا زمانی كه ما نقش و اهمیت فضای معماری را در شكل دادن به فرهنگ و تربیت نسلهای جامعه عمیقا درك نكنیم قادر به احیا فرهنگی جامعه نخواهیم بود. نگاهی به ساخت و سازها در سطح تهران حكایت از سقوط غمانگیز هویت فرهنگ معماری پربارمان را دارد. ریشهیابی این جریانات نیاز به بررسیهای بس عمیق دارد. كارشناسی و شناخت آنها چندان هم ساده نیست. با این وجود متأسفانه در هیچ یك از سلسله مراتب، علمی (دانشكدههای معماری) سیاستگذاری (وزارت مسكن و شهرسازی) و دستگاههای اجرایی، شاهد برنامهریزی و برخورد صحیح برای مقابله با این مساله نیستیم. در دانشكدههای معماری، دانشجویان در زمینههای شناخت علمی معماریهای گذشته و معاصر در جهان آموزش نمیبینند و بدون داشتن شرایط ذهنی لازم، مجلات معماری خارجی در اختیار ایشان قرار میگیرد و نتیجه آن تقلید بصری دانشجویان از معماری غربی بدون آشنایی با زمینههای فرهنگی و اجتماعی لازم از آنهاست، حال آنكه از نقطهنظر علمی اگر ما به معماری به عنوان یك پدیده اجتماعی بنگریم لازم خواهد بود كه برای شناخت این پدیده روند تكاملیاش مورد بررسی و شناخت قرار گیرد. یعنی دانشجویان باید شكل علمی و با تحلیل همهجانبه در روند شكلگیری و شناخت قرار گیرد. یعنی دانشجویان باید به شكل علمی و با تحلیل همهجانبه در روند شكلگیری و شناخت ریشههای اجتماعی و فرهنگی معماری غربی قرار گیرند. همچنین باید در دانشكدههای ما تاریخ معماری این سرزمین به دقت مورد ارزیابی و موشكافی قرار گیرد.
اینها نخستین و مهمترین قدم در زمینه شناخت ارزشهای واقعی در معماری است. در این صورت دانشجویان با درك و آگاهی و شناخت از این پدیده با نگرشی واقعبینانه در اجتماع حرفهای حضور خواهد یافت و مسلما، بسیارند از ایشان كه با تعهد حرفهای در شغل خود، دست كم بر این آشفته بازار دامن نخواهند زد.
وزارت مسكن و شهرسازی نیز به عنوان ركن سیاستگذار معماری و شهرسازی غرق در بحران مسكن و جو ناشی از آن است. مشكلات اقتصادی و شرایط ناشی از آن در زمینه تامین مسكن باعث شده كه برنامهریزی این سازمان عملا، فقط در زمینههای سیاستگذاری اقتصادی مسكن محدود شود شهرداریها نیز به عنوان بزرگترین دستگاههای ناظر بر اجرای معماری متاسفانه خود آتش بیار معركه هستند. نتیجه كار چیزی است كه ما امروز در سطح شهر تهران ناظر آن هستیم و رفته رفته شاهد شیوع آن در سایر نقاط كشور خواهیم بود.
در خاتمه اشاره به این موضوع ضروری است كه امروز مشكلات اقتصادی و اجتماعی باعث غفلت از فرهنگ معماری و بیاعتنا شدن به این مقوله پرارزش فرهنگی شده است و زمانی به این غفلت پی خواهیم برد. كه جبران آن بسیار مشكل است. مشكل ما در این زمینه نیز تكرار همان مشكل عقدههای عقبماندگی تكنولوژیكی از كشورهای غربی است كه در نزد عدهای از متخصصان باعث به وجود آمدن این تفكر شده است كه تنها راه رشد و توسعه همانا پیروی از الگوهای كشورهای توسعه یافته غربی است این عده اعتقاد دارند كه كشورهای جهان سوم مجبورند روند مدرنسازی را با نقاب غربیسازی طی كنند كه در این صورت ما متحمل آسیب دوگانهای خواهیم بود زیرا بیهویتی قومی در مواجه با خردگرایی اقتصادی و تكنولوژیكی غرب نتیجه امواج زلزلهای است كه بدون شك خودكشی فرهنگی را به دنبال خواهد داشت.
توضیحات: 1- معماری پست مدرنیزم به معنای معماری بعد از مدرنیزم است و فلسفه آن به ظاهر بر مبنای ارزش دادن به فضای زندگی انسان در معماری و شهرسازی است. چیزی كه در معماری و شهرسازی مدرن فراموش شده و به قول برخی از طرفداران این جنبش، معماری مدرن ماشین را به انسان اولویت داده كه شروع این حركت جدید عملا در دهه پنجاه و آغاز سالهای 1960 در اروپا و آمریكاست. در حقیقت معماری مدرن كه با شروع قرن بیستم در اروپا نسج میگیرد به دنبال صنعتی شدن كشورهای غربی و برای پاسخ به نیازهای روزافزون ساختمانسازی روشهایی را پیشنهاد میكند كه در آنها سرعت ساخت، استفاده از تكنولوژی مدرن و حذف تزیینات دست و پاگیر و از همه مهمتر عملكردگرایی در اولویت قرار میگیرند و بر این اساس معماران مدرن به مبارزه با شیوههای معماری سنتی اروپا برخواسته و ارزشهای تاریخی را در معماری نفی میكنند. پیدایش جنبش پست مدرنیزم در دهه پنجاه نتیجه بحران اجتماعی و فرهنگیای است كه معماری مدرن به دنبال دارد. طرفداران پست مدرنیزم نفی ارزشهای انسانی را در معماری و شهرسازی مدرن به شدت مورد انتقاد قرار داده و نهایتا بر این باورند كه معماری باید صرفا به نیازهای فیزیكی انسان نیاندیشد. بلكه نیازهای روحی و معنوی انسان میبایست در معماری و شهرسازی مورد توجه قرار بگیرد. بر این اساس بسیاری از معماران پست مدرنیزم الگوبرداری از معماریهای گذشته را در كارهای خود به شدت مورد استفاده قرار میدهند. از طرف دیگر روند جریانات سیاسی، اقتصادی در غرب این شیوه جدید را به سرعت جهت داده و عملا این سبك ابزاری در جهت شكل دادن به ساختمانهای مجلل و كاخهای سرمایهداران غربی میشود. در حقیقت ادعای سردمداران این جنبش در جهت ارایه راهحل بحران معماری مدرن به دنبال خود بحران دیگری به وجود میآورد كه همانا تنوعپرستی و بحران مد معماری است. چنانچه در چند دهه اخیر جنبشهای جدیدی یكی پس از دیگری با عمر كوتاه در صحنه معماری كشورهای غربی ظاهر شدهاند.
2- نمای لندنی: نام اشتباه روی اینگونه نماها كه صرفا از طریق تقلید بصری رواج پیدا نموده و به نمای لندنی و یا نمای رمی موسوم گردیده، در حقیقت مربوط به شیوهای از معماری است كه معمار معروف دوره رنسانس ایتالیا «آندره پا لادیو» با استفاده از عناصر معماری یونان و رم باستان پایهگذاری نموده و به كلاسی سیزم معروف است. این معمار ایتالیایی یا به طور دقیقتر معمار «ونیزی»، بیشتر در ساخت بنای قصرها و ویلاهای اشراف ایتالیایی این روش را مورد استفاده قرار میداد. دیدگاههای خاص او در بازگشت به معماری پرشكوه یونان و به خصوص رم باستان، بعدها به شیوه «پالادیانیزم» معروف شد. از طرفی سبك معماری رنسانس در كشورهای اروپای شمالی به خصوص انگلیس با تاخیر نسبتا زیادی اشاعه پیدا كرد و این كشورها بیشتر ترجیح میدادند با سنت معماری خودشان یعنی سبك گوتیك بناهای خود را بسازند بعد از نفوذ معماری رنسانس در انگلیس رفته رفته معماران انگلیسی گرایش به روش پالادیورا انتخاب و این شیوه در انگلستان بسیار متداول شد و سپس در مستعمرات انگلستان نیز صاحب منصبان انگلیسی قصرهای خود را به این شیوه بنا میكردند و از آنجایی كه شهر لندن مركز انگلستان بیشترین محل این نوع بناهاست. لذا در نزد عدهای كه از این شهر دیدن كردهاند. این شیوه نمای لندنی لقب گرفته است و عده دیگری كه كم و بیش با معماری رم باستان آشنایی دارند این شیوه را نمای رمی لقب دادهاند. توضیح: سبك رنسانس در دومین دهه قرن پانزدهم میلادی در ایتالیا آغاز شد و كارهای «پادلایو» معمار ونیزی مربوط به قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم مربوط میشود و شیوع سبك پالادیود در انگلیس به قرن هجدهم مربوط است.
منبع:m-d64.mihanblog.com
آخرین ویرایش: