
با كدام قانون عليت ميتوان خدا را اثبات كرد؟
نسبت به قانون عليت چهار ديدگاه وجود دارد. هر ديدگاه نيز بنا بر خاصيتي كه بر آن استوار ميشود، نتيجه مخصوص به خود را دارد. ديدگاه اول: براساس ديدگاه نخست، «قانون عليت» يك «قانون تجربي» است. در اين ديدگاه قانون عليت را نتيجه استقراء ميدانند؛ مثل اينكه از کودکي ديدهايم آب روان است، يا آتش گرم است؛ لذا آن را پذيرفتهايم فيلسوفاني همچون ارسطو، هيوم و شهيد صدر در پي اثبات اين ديدگاه هستند.
1ـ ارسطو در منطق خود ميگويد: تمام كبريات قياسها از استقراء گرفته شده است . حتي قانون عليت هم از استقراء بهدست آمده است.
نتيجه اين كه: بنا بر اين مبني كه ما قانون عليت را قانوني تجربي و حسي بدانيم، اثبات خدا مشكل ميشود.
2ـ هيوم ميگويد: ما نميتوانيم براي اثبات خدا، از قانون عليت استفاده كنيم؛ زيرا قانون عليت را از تجربه و استقرا گرفتهايم؛ مثلاً مكرر ديديم که خانه را بنّاء ميسازد، يا آب خنك ميكند. ما به اين تصديق حسي در ذهن خود عادت كردهايم كه خانه سازنده دارد و آب خنك ميكند؛ اما حتي يك بار هم نديدهايم كه خدا جهان را خلق كند. پس هيچ استقرائي از او نداريم. بنابراين تجربه نكردهايم. ما تا به حال نديدهايم، شايد جهان به گونهاي ديگر، پديدار شده است. ما تا محدودهاي كه عليت حسي را تجربه كردهايم، ميتوانيم از قانون عليت، استفاده كنيم؛ ولي بيش از آن، مجاز نيستيم. هيوم قانون عليت را تجربي، استقرائي ميداند. او ميگويد: تكرار در يك تجربه، عادتي را در انسان ايجاد ميكند كه آن عادت «قانون عليت» خوانده ميشود.
3 - سومين كسي كه قانون عليت را بر اساس استقراء ميداند، مرحوم شهيد صدر است . ايشان در كتاب الاستقراء اين نظريه را مطرح مينمايد. و شهيد صدر مينويسد: مرحوم ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبائي و. .. در قانون عليت به مصادره به مطلوب، دچار شدهاند . لذا شهيد صدر كه چنين ميبيند، از راه استقراء وارد ميشود تا قانون عليت را از طريق استقراء ثابت نموده تا منجر به اثبات خدا شود. ايشان از راه حساب احتمالات پيش ميرود. ميگويد: هر چه ساختمان چيزي پيچيدهتر باشد، احتمال تصادفي بودن آن، كمتر ميشود و انسان، آن احتمال خيلي كم را ناديده ميگيرد و به آن عمل نمينمايد. انسان به آن طرفي كه بيشترين احتمال را دارد يقين، اطمينان و عمل ميكند. البته اين يقين، يقيني كه احتمال خلاف آن، صفر باشد، نيست؛ اما احتمال خلاف آن، نزديك به صفر است.
آقاي سروش در مكتوبات و سخنرانيها، اين را رد نموده است. و ميگويد: «ازآنجا که عقلاً احتمال خلاف در واقع هست، پس احتمال تصادف صفر نيست؛ لذا هنوز احتمال خلقت تصادفي وجود دارد. و اين شيوة مرحوم صدر از حيث روانشناسي خوب است، اما از نظر فلسفي پذيرفته نيست. چون باز عقلاً احتمال تصادف وجود دارد».
شهيد صدر ميخواهد بگويد: هر چه تجربه، تكرار شود، ميزان احتمال و گمان افزايش مييابد تا به مرز يقين عرفي برسد.
پس ارسطو، هيوم و مرحوم شهيد صدر، مبناي عليت را استقرار ميدانند؛ ولي هر كدام به گونهاي مخصوص بهخود استدلال ميکنند. به طور کلي، تجربي بودن قانوني عليت، موجب درست شدن امر اثبات «خدايناديده»، نميشود. زيرا در نهايت آن طوريجكه هيوم و... ميگويند ما در علوم تجربي تكرار را ميبينيم، و استقراء داريم ولي در مورد «خلقت جهان توسط خدا»، يك بار هم اين خلقت را نديديم.
ديدگاه دوم: ديدگاه دوم قانون عليت را فطري ميداند؛ مانند زنبورعسل که فطرتاً خانه شش ضلعي ميسازد همچنين قانون عليت و قانون اجتماع نقيضين، فطرتاً محال است، چون علم ما باين قانونها فطري است يعني اين قوانين علمي خدادادي هستند؛ چنانكه دكارت ميگفت تصور خدا، فطري و علمي خدادادي، است. فلاسفهايجكه قانون عليت را يك قانون فطري ميدانند: 1ـ كانت: ميگويد «قانون عليت»، قانون ماقبل تجربي است، گرچه کانت در بقيه موضوعات تحت تأثير شديد هيوم بود، اما در قانون عليت از او پيروي نكرد. وي شناخت قانون عليت را، شناختي ماقبل تجربي دانست. با اين حال کانت ميگويد: شناخت ما قبل تجربي عليت، تنها در مورد محسوسات جاري است؛ زيرا در غير محسوسات به تناقض ميانجامد؛ مثلاً شرط سنخيت علت با معلول كه در هر علت و معلولي (نزد كانت و ارسطوئيان) لازم است، درباره خدا هم لازم ميشود، كه ارسطو هم بدان قائل بود. بنابر اين، خدا اگر علت خلقت است، بايد با اولين مخلوقاتش هم سنخ و شبيه باشد. اگر خداوند، قديم و ثابت و بسيط است، در نتيجه جهان هم كه معلول اوست، بايد قديم و ثابت و بسيط باشد؛ نه آنكه جهان آن گونه که ميبينيم، حادث، متغير و كثير باشد. پس خدا با جهان سنخيت ندارد. اين تناقض در مكتب ارسطوئي هم وجود دارد. كانت لزوم اين تناقض را، در قانون عليت ميان قديم و حادث در مورد خدا و ماوراء الطبيعه، دليل اين به حساب ميآورد. كه از «قانون ماقبل تجربي عليت»، نميتوان در ماوراء الطبيعه و آنچه فوق زمان و مكان است، مثل خدا، استفاده كرد. وجود خدا را از آنجا که فوق زمان و مكان است، نميتوان با اين قانون اثبات كرد.
2. مرحوم ملاصدرا در بعضي از قسمتهاي كتاب اسفارش قانون عليت را فطري ميداند. او ميگويد: «كسي كه قانون عليت را كه قانوني فطري است انكار كند، خبيث است».
در هر حال، مشكل طرفداران فطري بودن قانون عليت (علاوه بر آنكه خود اين مكتب چنانچه بعد ميآيد، باطل است) در اثبات خدا، اين است كه سنخيت را در تمام عليتها، لازم ميدانند. لذا اين شرط سنخيت، در مورد فاعل مختار و خدا به تناقض ميانجامد.
- ديدگاه سوم: چنان كه كلارك مطرح كرده و هيوم پاسخ ميدهد، استدلال عقلي ارسطوئيان، براساس ترجّح بلامرجح است. مرحوم ملاصدرا، و مرحوم علامه طباطبائي و شهيد مطهري هم اين بحث را همانجگونه كه ارسطوئيان مطرح كردهاند، مطرح نمودهاند، در حالي كه مرحوم ملاصدرا و شهيد مطهري به قول مرحوم صدر، مصادره به مطلوب كردهاند. اين ها استدلال مزبور را براي اثبات «قانون عليت»، به اينكه «ترجّح بلا مرجح، محال است»، برميگردانند وقتي ميپرسي چرا «ترجّح بلا مرجح»، محال است، ميگويند: چون «وجود ممكن بدون وجود علت، محال است». باز وقتي ميپرسيد چرا «وجود ممكن بدون وجود علت، محال است». ميگويند: چون «ترجّح بلا مرجح»، محال است.
نقد: اين نظريه، دوري و باطل است و نميتوان با مصادره به مطلوب، قانون عليت را اثبات نمود.
اينك عين عبارت شهيد صدر:
«ما با هيوم در اينكه قانون عليت را از قانون عدم تناقض نميتوان استنباط كرد، هم عقيدهايم؛ زيرا وقتي ما پديده (وجود ممكن) را بدون علت فرض ميكنيم، هيچ تناقض منطقي در چنين فرضي ديده نميشود.»
ظاهراً كلام شهيد صدر، ناظر به گفته آناني است كه ميگويند معني ممكن آن است كه نسبت به وجود و عدم مساوي باشد؛ لذا اگر ممکن بدون علت وجود پيدا كرد، خلف فرض ميشود، در حاليكه تفسير اينها از ممكن، به تساوي ماهيت ممكن به وجود و عدم، بيدليل است همانگونه که عدم تساوي هم دليل ندارد. آنچه در معني «ممكن» است. اين است كه وجود يا عدم براي ممکن، ضرورت ذاتي ندارد. وجود داشتن در خارج بدون علت هم، منافاتي با سلب ضرورت ذاتي ندارد. لذا همچنانکه ادعاي «لزوم ضرورت بالقياس بر فرض وجود ممكن»، خود مبني بر قبول قانون عليت است و استدلال با آن هم، مصادره به مطلوب ميشود.
ديدگاه چهارم: ديدگاه چهارم «شهود عقلي» است که اثبات خدا با آن ممكن است؛ زيرا عقل وجود حادثة بيعلت را نميپذيرد. قرآن هم همين را ميگويد: أمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَي. ..) ؛ اما اين گفتة ارسطوئي، كه آن علت هم خود بايد معلول باشد، يا با معلولش سنخيت داشته باشد، هرگز در فاعل مختار و خدا لازم نيست؛ گرچه در علت و معلولهاي اضطراري و غير فاعل مختار همچون علت و معلولهاي مادي، چنين است، كه توضيحش و دليل آن در بحث فاعل مختار، گذشت.
تنها اينكه عقل، پديده بدون علت را نميپذيرد و معقول نميداند كه پديدهاي بدون علت رخ دهد و در فاعل مختار، علت همان فاعل مختار است كه اراده ايجاد آن شئ را ميكند گرچه فاعل مختار همچون فردي از انسان از سنخ جوهر و واحد بسيط است و افعال او از سنخ عرض و متعدد است و يا خدا هر خيري را ميخواهد و اراده ميكند با آنكه خود واحد بسيط است ايجاد ميكند و تعدد اراده، بستگي به تعدد مراد دارد نه بستگي به تعدد مريد.
نقد و بررسي
ما بايد قانون عليت را از ريشه و اساس بررسي كنيم. چهار ديدگاه را مطرح كرديم 1 - ديدگاه استقراء كه ارسطو در كتاب منطقش، همه كبريات قياس را، نتيجه استقراء ميدانست. شهيد صدر هم درباره استقراء و قانون عليت، كتابي نوشته است. از غربيها، هيوم، قانون عليت را استقرائي ميداند.
حال اگر مبني و اساس قانون عليت، تجربه و استقراء باشد اثبات خدا، مشكل است.
اکنون با توجه به اين ديدگاه، آيا اين ديدگاه ميتواند صحيح باشد يا نه؟