اقتصاد و دولت تدبیر و امید

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ضرورت مباحثه دولت با كارشناسان

[h=1]سياست‌هاي پولي مخرب گريبانگير تدبير و اميد[/h]


طهماسب مظاهري
یکی از زیباترین جلوه‌های نظام‌های مردمسالار؛ تحویل مسوولیت و اختیارات از دولت قبلی به منتخب جدید مردم با آرامش و از مسیر قانونی است. اتفاقی که در اين‌ماه مردم ایران انتظار دیدن آن را دارند. این پدیده مبارک، ویژگی و الزاماتی دارد که فراهم کردن و رعایت آن، جلوه و شکوه این دوران را دو چندان می‌کند. یکی از ویژگی‌های این دوران؛ شوق و امید در مردم ناشی از قول‌ها و برنامه‌های دولت جدید است که مورد پسند ملت قرار گرفته و به آن رای داده‌اند.
دو الزام هم وجود دارد؛ یکی اینکه دولت قبلی در روزهای پایانی اش از ایجاد تعهدات سنگین برای دولت بعدی خودداری کند و تصمیمات و تعهدات روزهای پایانی خود را همان طور انجام دهد که انگار۴ سال دیگر می‌خواهد خودش بار مسوولیت را برعهده داشته باشد. الزام دیگر این دوران؛ تهیه صورت وضعیت و تبیین شرایط کشور در قالب یک گزارش واقع بینانه و صادقانه برای تحویل دادن به دولت بعدی است. اگرچه بخش‌هایی از این گزارش ممکن است حاوی اطلاعات و مطالبی باشد که برای رعایت مصالح ملی باید جزو اطلاعات محرمانه کشور باشد و فقط بین دو رییس‌جمهور مطرح شود. متاسفانه در چند هفته اخیر، این دو الزام رعایت نشده است. از یک طرف شاهد تصمیمات شتابزده و تعهدات مالی سنگین برای دولت بودیم که بار مالی و عواقب اقتصادی آن چند ماه بعد خود را نشان می‌دهد. از طرف دیگر گزارش‌هایی درخصوص عملکرد و وضعیت اقتصادی که در خوش‌بینانه‌ترین فرض؛ ناقص و یک‌جانبه تنظیم شده بود و حاوی همه واقعیت‌ها نبود.
این روش معهود دولت برای جلوگیری از نگرانی عمومی از وقایع تلخ بوده است، اما اکنون شرایط متفاوتی وجود دارد و این گزارش‌ها مبنای شرایط تحویل دولت به دولت جديد و مبنای ارزیابی عملکرد دولت‌ها خواهد بود و باید محتوای آن جامع، صحیح و از روی صدق باشد. تلفیقی از تصمیمات شتابزده و توضیحات ناقص، شیرینی انتقال مسوولیت بین دولت‌ها را در نظام مردمسالار از کام مردم دور می‌کند. این حق مردم است که در زمان خاتمه کار دولت؛ تصویری واقعی و کامل از عملکرد دولت داشته باشند و وضعیت اقتصادی موجود را بدانند.
ملت ایران نشان داده که قدرت تشخیص و قضاوت صحیح را دارد و دولت می‌تواند با اطمینان از بلوغ فکری و رفتاری ملت، گزارش کامل و صحیح از دوران مسوولیت خود را ارائه دهد و زشت و زیبا را در معرض دید مردم قرار دهد، به قضاوت مردم اعتماد کند و در صورت انجام این کار، مطمئن باشد رفتار صادقانه دولت در ارائه زشت و زیبای عملکرد خود، به عنوان یکی از کارهای زیبای دولت در ذهن مردم نقش می‌بندد. در مقابل، درصورتی که بخشی از واقعیات در کارنامه دولت که حاوی مطالب ناخوشایند است حذف یا وارونه جلوه داده شود یا فرافکنی شود؛ مدتی بعد واقعیات جلوه گر می‌شود.
از طرف دیگر، این حق دولت جدید است که تصویری صحیح و کامل از شرایط کشور در زمان شروع مسوولیت خود در دست داشته باشد و آن را در تاریخ ثبت کند و بتواند برای رفع مشکلات و مسائل موجود و تحقق قول‌ها و برنامه‌های خود برنامه‌ریزی لازم را انجام دهد.
موضوع تسعیر نرخ ارز و تسویه حساب بدهی‌های دولت یکی از مصادیق بارزی است که هر دو ویژگی را دارد: هم تصمیم‌گیری تعهدآور درهفته‌های پایانی دولت و به جای گذاشتن مشکل بغرنج برای دولت جدید و هم ارائه گزارش ناکامل و ناقص به مردم. با توجه به اهمیت این موضوع، در این فرصت برخی نکات فنی و کارشناسی می‌تواند فاصله آنچه از دیدگاه دولت روایت شده با آنچه را در عالم واقع وجود دارد به تصویر بکشد.
این موضوع به روایت دولت چنین بیان شده که در اوایل سال ۱۳۹۲ یک رقم درآمد بزرگ برای دولت پیدا شد و بانک مرکزی به دولت اعلام کرد که رقمی حدود ۷۴۰۰۰ میلیارد تومان درآمد به صورت یکجا و دفعتا واحده برای دولت کسب شده است. دولت به‌رغم اینکه با وصول این درآمد می‌توانست اقدامات اجرایی زیادی انجام دهد، لیکن به لحاظ رعایت قانون پولی و بانکی و برای جلوگیری از گرانی و بالا نرفتن پایه پولی، از وصول این رقم و واریز آن به خزانه دولت خودداری کرد و آن را صرف بازپرداخت بدهی دولت نمود! حسن تصادف اینکه رقم درآمد مکشوفه بسیار نزدیک به جمع رقم بدهی دولت به بانک‌ها و بانک مرکزی بود و با یک تصمیم‌گیری؛ دولت توانست کلیه بدهی خودش را یکجا تسویه کند. توضیحات و توجیهات مختلفی هم توسط رییس‌جمهور و وزیر اقتصاد مطرح شد. در این بیانات اشاره شد که تغییر نرخ ارز؛ تصمیمی بوده که توسط بانک مرکزی اتخاذ شده و دولت هیچ دخالتی در این تصمیم نداشته است و بانک مرکزی بعد از این تصمیم متوجه شده که این اقدام منجر به کسب درآمد زیادی برای دولت شده است.
رییس‌جمهور هم در گفت‌وگوی تلویزیونی این کار را اقدامی در جهت مقابله با تورم دانست و تحلیل كرد که وقتی نرخ ارز را بالا می‌بریم؛ به جای اینکه بابت هر دلار ۱۲۰۰ تومان از مشتریان بگیریم؛ ۲۵۰۰ تومان می‌گیریم و این موجب می‌شود که نقدینگی در جامعه کاهش یابد و تورم و گرانی مهار شود. و در انتها با همان لحن همیشگی خود سوال کردند «این کجاش تورم‌زا است؟»
معمولا در مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهای زنده و مستقیم این فرض در نظر گرفته می‌شود که به طور قطع در تمامی حوزهای مورد بحث متخصصان و منتقدان تیزبین آن حوزه نیزبخشی از مخاطبان را تشکیل می‌دهند. عاقلانه آن است که وقتی تریبون ملی در اختیارفردی قرارداده شد با این دید که کلیه مردم و آحاد جامعه نظاره گر و شنونده هستند. عموم مردم باید بتوانند به گزارش اعتماد کنند و صاحب نظران و نخبگان نیز باید اصول و مبانی علمی و صادقانه را در آن بیابند.
توضیح و توجیه رییس‌جمهور در خصوص تصمیم به تغییر نرخ ارز و
تورم‌زا نبودن آن، یک جزء از موضوع بود. دو جزء مهم دیگر در بیان و توضیح ایشان مطرح نشد. یکی اینکه بانک مرکزی به ازای هر دلار به جای 1226 تومان، معادل ۲۵۰۰ تومان به دولت پرداخت می‌کند. دیگر اینکه این اقدام موجب گران شدن همه کالاها مثل کالاهای اساسی و دارو است که قبلا ارز 1226 تومانی دریافت می‌کردند. با افزایش شدید قیمت کالاهای عمومی و معیشتی مردم؛ یک افزایش مجدد در این زمینه باید با دقت و وسواس زیاد مورد بررسی و تصمیم‌گیری قرار گیرد. نفی اثر تورمی این اقدام و غفلت از آثار آن به شوق تسویه بدهی‌های قبلی؛ اثر آن را از بین نمی برد وچنین رفتاری زیبنده دولت و اقتصاد عقلانی نیست.
یاد باد روزگاری که ایشان و وزارت اقتصاد؛ تاکید بر کاهش نرخ ارز به ۴۵۰ تومان را داشتند و ارز ۹۰۰ تومانی را عامل تورم می‌دانستند.
در تشریح و تحلیل این امر؛ موضوع را از ۳ جنبه می‌توان بررسی کرد:
• قانونی و مصلحت بودن تغییر نرخ ارز
• صحیح بودن تهاتر عواید حاصل از مابه‌التفاوت تغییر نرخ ارز با بدهی‌های دولتی و دولت
• آثار و نتایج این تصمیمات
۱- بانک مرکزی حق و اختیار قانونی تعیین نرخ ارز و همچنین حق و اختیار افزایش پایه پولی را دارد. البته این حق و اختیار از مسیر مشخصی که در قانون پولی و بانکی تعیین شده باید انجام پذیرد. این مسیر به گونه‌ای است که استفاده از این حق و اختیار به مصلحت کشور باشد. رعایت مصلحت کشور از دید بانک مرکزی؛ در سه موضوع خلاصه می‌شود: حفظ ارزش پول ملی؛ ثبات قیمت‌ها و جلوگیری از افزایش سطح عمومی قیمت‌ها؛ و ایجاد فرصت‌های شغلی. بنابراین اگر امروز بانک مرکزی ۱۰۰ هزار میلیارد تومان دیگر به صورت خط اعتباری به بانک‌ها و موسسات مالی و حتی دولت بدهد یا اوراق خزانه دولت را خریداری کند، کاری غیرقانونی انجام نداده است، اما مصلحت‌های کلیدی که در حیطه وظایفش است را نادیده گرفته است.
چنین اختیار بی‌حد وحصر برای بانک مرکزی؛ نباید بدون ملاحظه و بی‌قیدوشرط مورد استفاده قرار گیرد. به همین دلیل است که بانک مرکزی مسوول شده این اختیار خود را برای انجام سه وظیفه و هدف اصلی بانک (حفظ اشتغال، حفظ ارزش پول ملی و رشد اقتصادی کشور) به کار گیرد و در استفاده از اختیار خود برای تعیین نرخ ارز یا افزایش پایه پولی استقلال عمل داشته باشد و مجری تصمیمات دولت نباشد. تصمیم‌گیری در بانک مرکزی بدون در نظر گرفتن و مراقبت از حفظ ارزش پول؛ کنترل تورم و حفظ اشتغال همان قدر ایراد دارد که غیرقانونی بودن آن.
اصلا به دلیل همین اختیارات وسیع و مسوولیت سنگین است که همواره تاکید می‌شود که بانک مرکزی در انجام وظایف خود باید استقلال رای داشته باشد و بالاخص در خصوص اعطای اعتبار برای رفع نیازهای دولت، مجری تصمیمات و درخواست‌های دولت نباشد. نیاز دولت؛ - همه دولت‌ها- در همه جای دنیا؛ بی‌حد و حصر است. اختیار بانک مرکزی هم در انتشار و چاپ پول چنین است. استفاده از این اختیار در حد متناسبی که اقتصاد کشور ایجاب کند و کارشناسان خبره پولی آن را تعیین کنند، ضروری و مفید است. واگذاری این اختیار وسیع توسط دولت که نیازمندی فراوان دارد و عوایدش کفایت درآمدهایش را نمی‌کند، فاجعه‌آفرین است. به جرات می‌توان گفت که بخش بزرگی از مشکلات ناشی از رشد بی‌رویه نقدینگی و تورم بالای ۳۰ درصدی که امروز دچار آن هستیم، حاصل عملکرد بانک مرکزی در واگذاری اختیار تصمیم‌گیری بانک به دولت و تبدیل کردن بانک مرکزی به مجری بی‌چون و چرای دستورات کتبی و شفاهی دولت است. نرخ ارز در طول سال‌های گذشته به همراه سیاست‌های تورم‌زای دولت، افزایش بالقوه یافته بود. لیکن دولت با استفاده غیراصولی از ذخایر ارزی و عواید حاصل از فروش نفت خام، اجازه بروز و ظهور قیمت واقعی را نداد و به ناچار پدیده چند نرخی را حاکم کرد.
اکنون نیز دولت نه به عنوان یک اقدام واقع بینانه و قبول واقعیات اقتصادی؛ بلکه به انگیزه و شوق تسویه بدهی‌های خود به یکباره نسبت به چنین تغییری اقدام كرده است. نکته تاسف‌آور این است که روشی که دولت برای این کار انتخاب کرده است، موجب می‌شود که منابع و وجوه حاصل از این تصمیم که باید برای جبران آثار تورمی و سختی‌های معیشتی مردم به کار گرفته شود از دست دولت خارج شود و دولت بعدی با دست خالی باید مابه‌التفاوت‌های مربوط به سیاست‌های جبرانی را دوباره از بانک قرض کند یا اینکه به افزایش‌های مجدد قیمت کالا و خدمات مردم تن در دهد.
بدیهی است که عموما به دلیل غلبه همزمانی به علیت، مردم دولت جدید را مسوول آن گرانی بدانند. مابه‌التفاوت حاصل از اختصاص ارز به نرخ 2477 تومان از 1226 تومان در هریک از سرفصل‌های ارزی که در این گزارش توضیح خواهم داد، باید در قالبی مدون که به تایید مجلس نیز رسیده باشد، صرف سیاست‌های جبرانی شود. دولت باید برای افزایش قیمتی که از محل بالا رفتن قیمت ارز اختصاص یافته به کالاهای اساسی به وجود می‌آید، تدبیر عاجلی داشته باشد، چرا که اگر در قالب یک سیاست جبرانی این افزایش قیمت برای مصرف‌کنندگان به نوعی تعدیل نشود، جهش دو برابری قیمت این کالاها به تورم موجود در جامعه اضافه خواهد شد و مردم بیش از پیش تحت فشار قرار می‌گیرند. و این شأن مجلس است که با همکاری و همدلی دولت جدید هر چه سریع‌تر و برای تجمیع و هزینه مابه‌التفاوت افزایش قیمت ارز، ساز و کاری بیندیشد که این مابه‌التفاوت در فرآیندی روشن و شفاف در اختیار سیاست‌های جبرانی قرار بگیرد. نباید شیوه فعلی را دنبال کرد و به دولت اجازه داد بدون رعایت شرایط خاص و غیرشفاف از این زاویه به کشور لطمات سنگینی وارد کند.
۲- در مورد تسویه بدهی‌های دولت با بانک مرکزی که با تغییر نرخ تسعیر دلار و ریال انجام گرفته است، به نظر می‌رسد بانک مرکزی و دولت هر کدام مسوولیت این اقدام را به دیگری احاله می‌کنند. بانک مرکزی مدعی است این تصمیم در مجمع گرفته شده و اعضای دولتی مجمع آن را تصویب کرده‌اند و وزیر اقتصاد می‌گوید کارشناسان بانک مرکزی نرخ افزایش یافته را وارد محاسبات ترازنامه بانک کرده‌اند. بانک مرکزی در این تصمیم ملاحظه سایر وظایف قانونی خود شامل حفظ ارزش پول ملی، مهار تورم و حفظ اشتغال را نكرده و صرفا به صورت مجری دستورات دولت اقدام كرده است. نقش بانک مرکزی به عنوان مجری دستورات دولت، موجب شد که مقدمات این کار فراهم شود و فشار نقدینگی آثار خود را به منصه ظهور برساند.
۳- درماده ۲۶ قانون پولی و بانکی اجازه تهاتر بدهی‌های دولتی و دولت با سود حاصل از تسعیر نرخ درج شده است. لیکن مواد دیگر قانون از جمله ماده ۱ قانون تکالیف و روش‌های لازم برای انجام این کار را پیش‌بینی کرده است. استفاده از یک قانون باید با مراعات همه جوانب آن قانون انجام شود. به علاوه در همان ماده ۲۶ اجازه تهاتر از محل سود ناشی از تسعیر داده شده است. در ادبیات مالی، مفهوم عایدی با سود تفاوت اساسی دارد. هیچ تاجر و بنگاه اقتصادی فروش روزانه محصول خود را سود نمی‌داند. بلکه پس از کسر کردن هزینه‌های خود از عایدی حاصل از فروش، مانده را به حساب سود منظور می‌کند. سود یک موسسه از جمله بانک مرکزی معادل عواید حاصله منهای هزینه‌های مترتبه است.
در تنظیم سیاست‌ها و مدیریت نرخ ارز یکی از نکات مهم این است که پیچیدگی ناشی از تعدد منابع ارزی و همچنین انواع روش‌های تخصیص و مصرف ارز را بشناسیم و محاسبه مابه‌التفاوت هر کدام را متناسب با الزامات و تعهدات موجود در آن انجام دهیم و برای محاسبه مابه‌التفاوت ناشی از تغییر نرخ ارز باید متناسب با ماهیت و منشا ارز و همچنین تعهدات موجود روی آن تصمیم گرفت. اگر بخواهیم بخشی از این تقسیم‌بندی‌ها را بیان کنیم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
• ارز تخصیص داده شده و هزینه شده سال قبل.
• ارز تخصیص داده شده و بلوکه شده برای اعتبارات اسنادی (تعهدات بالقوه).
• ارز تخصیص داده شده و فروخته شده برای اعتبارات اسنادی که هنوز به مرحله پرداخت نرسیده (تعهدات به مشتریانی که ۱۰۰ درصد ریال را پرداخت کرده‌اند).
• ارز تخصیص داده شده برای اعتبارات اسنادی مدت دار و نسیه (یوزانس) که هنوز مهلت پرداخت آن نرسیده است و مشتری هم ریال آن را پرداخت نکرده است.
• عینا مشابه بند فوق با این تفاوت که مشتری ریال آن را پرداخت کرده است.
• ارز پشتوانه تعهدات دولت به سرمایه‌گذاران خارجی (تعهد به اجازه خروج اصل و سود سرمایه).
•ارز موجود در سرمایه‌گذاری‌های دولت در خارج کشور که در ترازنامه بانک مرکزی منعکس می‌یابد.
• ارز متعلق به دولت و صندوق توسعه ملی که در بانک مرکزی سپرده شده و به عنوان موجودی حساب بانک مرکزی ثبت می‌شود و تعهدات مربوطه در قبال بانک‌های عامل برای اعطای تسهیلات به مشتریان منتخب.
• ارز مربوط به سهم بانک مرکزی در موسسات بین‌المللی.
• سپرده‌های بانک مرکزی نزد بانک‌های مرکزی کشورهای دیگر که بنا بر تصمیم دولت یا توافقات دیگر با شرایط ویژه سپرده‌گذاری شده.
• به لحاظ نوع ارز؛ ارز‌های جهانروا و سهل البیع (دلار- یورو- درهم و...) در بانک‌های معتبر.
• مشابه بند فوق در بانک‌های غیرمعتبر و درجه ۲ و ۳ یا ودیعه در دست اشخاص و موسسات
• ارز بانک مرکزی به ارزهای غیرجهانروا (یوآن چین- وون کره- لیرترکیه- روپیه هند یا پاکستان و ...)
این تقسیم‌بندی منحصر به موارد فوق نیست و برای جلوگیری از اطاله کلام؛ فقط به تعدادی از سرفصل‌های مطرح در این وادی اشاره شد تا نشان‌دهنده پیچیدگی موجود باشد. هر زمان که قرار باشد تغییر نرخ ارز انجام شود، عواید حاصل برای هر یک از سرفصل‌های فوق به همراه تعهدات و هزینه‌های آن باید به طور جداگانه محاسبه شود، در نهایت سود حاصله در انتهای سال در ترازنامه بانک مرکزی ارائه شود. آنگاه مجلس شورای اسلامی و دولت در مورد آن سود احتمالی تصمیم خواهند گرفت. اصلا این‌طور نیست که بگوییم ۵۸ میلیارد دلار ارز بانک مرکزی ضربدر ۱۲۷۰ تومان هر دلار می‌شود ۷۴۰۰۰ میلیارد تومان و این رقم را بتوانیم با بدهی‌ها و اضافه برداشت‌ها و اعتبارات شرکت‌های دولتی پا به پا نمود.
۴- نکته جالب این است در زمان استفاده از اعتبارات بانک مرکزی؛ به دلیل اینکه دولت نمی‌تواند بدون مجوز قانونی وام بگیرد؛ شرکت‌های دولتی و موسسات وابسته به خود را به بانک مرکزی معرفی می‌كنند و با این استدلال که شخصیت حقوقی آن شرکت‌ها و موسسات متفاوت و مستقل از دولت است؛ بانک مرکزی را مجبور به اعطای وام به آنها نموده و می‌نماید. اما در زمان تهاتر غیرقانونی این عواید؛ همه آنها را در یک لیست واحد منظور و همه بدهی‌ها را در دفاتر پاک نموده است. این از مصادیق مثال مشهور یک بام و دو هوا است.
اگر قرار شود بانک مرکزی به دولت خط اعتباری یا وام بدهد یا اوراق مشارکت دولت را بخرد؛ دولت باید برای اخذ اعتبار یا وام یا صدور اوراق مشارکت از مجلس شورای اسلامی مجوز بگیرد.
در کشورهایی که روابط بین دولت و بانک مرکزی درست تنظیم شده و بانک مرکزی به وظیفه حراست از دارایی مردم در بانک‌ها توجه دارد؛ حتی در مواقعی که دولت مجوز اخذ وام یا صدور اوراق مشارکت را از قوه مقننه می‌گیرد؛ بانک مرکزی تنها در صورتی که این عمل را به مصلحت اقتصاد کشور وموید آن سه وظیفه اصلی خود تشخیص دهد به دولت وام می‌دهد. در غیر این‌صورت دولت با اجازه قانونی که از قوه مقننه گرفته است به بازارهای دیگر؛ از جمله بازار سرمایه داخل کشور یا مراجعه مستقیم به مردم یا بازارهای پولی بین‌المللی مراجعه و نسبت به تامین کسری بودجه خود اقدام می‌نماید.
۵- مشکل اصلی؛ سیاست و جهت‌گیری دولت برای استفاده مستمر از منابع بانکی و بانک مرکزی برای تامین، نیازمندی‌های خود است. این روش تامین منابع برای دولت؛ روشی سهل و آسان است. تنها زحمت برای دولت این است که یک رییس کل بانک مرکزی حرف گوش کن را به این سمت منصوب نماید. اما عواقب سوء جدی دارد. این پدیده مشابه دوپینگ است. در لحظه استفاده؛ انرژی و توان زیاد اما کاذب به استفاده کننده می‌دهد؛ اما پس از مدتی کوتاه؛ آثار مخرب خود را نشان می‌دهد و استفاده‌کننده را از درون تخریب می‌کند و آثار مثبت ناشی از انرژی کاذب اولیه را هم از بین می‌برد. کسی که به این پدیده مبتلا می‌شود معمولا نصیحت خیرخواهان و کارشناسانی که وی را از این کار منع می‌کنند قبول نمی‌کند و شیرینی انرژی کاذب دوپینگ برای او جذاب‌تر از ملال ناشی از پند کارشناسان است و البته بعدها پشیمان می‌شود که سودی ندارد. این پدیده تمثیل خوبی برای استفاده بی‌رویه و اتکای بیش از حد دولت به منابع بانکی و بانک مرکزی است و شرایط امروز اقتصاد حاصل یک دور کامل از این حلقه علت و معلولی است.
یقینا گزارش ارائه شده به مردم در این خصوص ناقص بوده و گویای تمام واقعیت نبوده است. مطرح کردن یک بخش از موضوع و مغفول گذاشتن بخش دیگر؛ با خوش‌بینانه‌ترین فرض؛ ناشی از کمبود وقت یا بی‌اطلاعی است و می‌توان فرض کرد که دستگاه‌های مسوول وزارت اقتصاد و بانک مرکزی گزارش ناقص به رییس‌جمهور داده‌اند و وی نیز به اتکای گزارش‌هاي رسمی آن دستگاه‌ها عینا آن را تکرار کرده است. فارغ از اینکه چنین فرض خوش‌بینانه‌ای واقعیت داشته باشد یا اینکه ارائه گزارش ناقص به مردم دلیل دیگری داشته باشد در نتیجه امر تغییری ایجاد نمی‌کند و اطلاعات ارائه شده به مردم ناکامل و اشتباه بوده و اصلاح و تکمیل آن توسط دولت و رییس‌جمهور توصیه‌ای مشفقانه به دولت است. به نظر می‌رسد یک راه مناسب برای نیل به این مقصود؛ این است که در انتهای دوره مسوولیت دولت فعلی یک برنامه مباحثه دوطرفه بین رییس‌جمهور و یک یا چند نفر از صاحبنظران و کارشناسان مسلط به این حوزه به صورت زنده انجام و در معرض قضاوت مردم قرار گیرد. ویژگی بارز این برنامه؛ داشتن موضوع مشخص برای مباحثه و برخوردار بودن کارشناسان از وقت مساوی و متعادل با مقام
شرکت کننده در مباحثه است. چنین اقدامی می‌تواند بسیاری از نکات مبهم را روشن کند و تصویر واقع‌بینانه‌تری از وضعیت کشور به افکار عمومی منتقل کند.
تنظيم صورت وضعيت شرايط اقتصادى كشور براى تحويل و تحول با دولت جديد، علاوه‌بر وضعيت بانك مركزى و نظام بانكى، در خصوص ساير بخش‌ها شامل وضعيت بودجه عمومى دولت، سهام عدالت، بازار سرمايه نيز مفيد و قابل توصيه است و مى‌تواند آمارهاى ارائه شده را مورد بررسي قرار دهد و به نياز امروز كه داشتن تصوير شفاف از وضعيت كشور است كمك كند و با رفع ابهام زمينه‌ساز افزايش اعتماد عمومي به گزارش‌هاى رسمى شود. مردم و دولت جديد از برقرارى مجدد چنين اعتمادى بهره‌مند خواهند شد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ضرورت به‌روزرساني فرآيندهاي برنامه‌ريزي در دولت يازدهم

ضرورت به‌روزرساني فرآيندهاي برنامه‌ريزي در دولت يازدهم

[h=1]ضرورت به‌روزرساني فرآيندهاي برنامه‌ريزي در دولت يازدهم[/h]

سيدتوحيد صدرنژاد*
اگر به دنبال يافتن نيمه‌اي پر در ظرف مديريت اقتصادي هشت ساله مديريت دولت‌هاي نهم و دهم باشيم، معتقدم يكي از معدود موارد مثبت اين دوران عبور از برخي خطوط قرمزي بود كه ساختار ديوان‌سالار و متمركز برنامه‌ريزي در دولت‌هاي اصلاحات و سازندگي امكان‌پذيري چنين اقداماتي را متصور نمي‌دانست.
هر‌چند اقداماتي نظير حذف يارانه حامل‌هاي سوختي، جمع‌آوري اطلاعات بنگاه‌هاي توليدي و تجاري، كاهش بهره‌هاي بانكي و آزادسازي تدريجي نرخ ارز كه به نوعي خاتمه دوران حفظ مصنوعي ارزش ريال بود با تدابير نادرست، كج‌سليقگي‌هاي فراوان و نارسايي‌هاي بي‌شمار به بيراهه رفته و اوضاع نابسامان اقتصاد ملي بزرگ‌ترين گواه اين ادعا است، ليكن در اين درياي طوفاني مهيب، سدها پشت سرمان قرار دارند.
هرچند هدايت درآمدهاي هدفمندي يارانه‌ها به سمت اصلاح زيرساخت‌هاي اقتصادي كشور و به‌روزرساني و تجديد ساختار نظامات برنامه‌ريزي، مالياتي، بانكي و بازرگاني كهنه و ناكارآي مورد اشاره در طرح تحول اقتصادي مي‌توانست و مي‌تواند نقشه‌اي براي نيل هر چه سريع‌تر به اقتصاد رقابتي كنوني حاكم بر دهكده جهاني باشد؛ هرچند طرح جمع‌آوري اطلاعات بنگاه‌هاي توليدي و تجاري با محروميت‌ها و جرايمي كه براي عدم همكاري تدارك ديده بود، در صورت مشاركت فعالانه تشكل‌هاي توليدي و تجاري مي‌توانست محملي براي تعيين ظرفيت‌هاي واقعي كشور در تامين، توليد و توزيع كالا و خدمات باشد؛ هرچند كاهش نرخ بهره‌هاي بانكي اگر با رويكرد افزايش رقابت‌پذيري خدمات بانكي كشور در ميان بانك‌هاي بين‌المللي جهان صورت مي‌گرفت، جاي به هدر دادن منابع ملي كشور در طرح‌هاي زودبازده راه را براي هدايت سرمايه‌ها به توليد ارزش افزوده بيشتر و كاهش نرخ وحشتناك بهره‌ها و كارمزدهاي بانكي ايران مي‌گشود؛ و هر چند آزادسازي نرخ ارز مي‌توانست به جاي اينكه محلي براي تامين يارانه‌هاي تورم‌زاي ماهانه باشد، منبعي براي تدارك و پرداخت موجه و به هنگام جوايز صادركنندگان غيرنفتي باشد، امروز بيش از هر زماني ضرورت دارد كه باور كنيم در سال 1392 هستيم نه در سال 1368 يا 1376.
اين باور كه تمام فجايع فوق در اثر عدم وجود سازمان عريض و طويل مديريت و برنامه‌ريزي رخ داده، صادق و ليكن ناكافي است. هرچند وجود يك نظام برنامه‌ريزي شايد اگر نمي‌توانست از وقوع فاجعه جلوگيري كند، مانع رشد و سرايت آن به تمام اركان كشور مي‌شد؛ اما استناد به بخش عظيمي از آمار، اطلاعات و پيش‌بيني‌هاي اين سازمان خصوصا در دولت نهم نشان مي‌داد كه همان‌ها نيز بناي درست و متقن و قابل اتكايي نداشته‌اند. ريشه اين پديده كه كمابيش تمام كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه جهان روزگاري درگير آن بوده‌اند، در عدم اعتماد بنگاه‌هاي توليدي و تجاري به ساختارهاي متورم و عريض و طويل دولتي خلاصه مي‌شود. هرچند دولت‌ها با تدارك ساختارهايي وسيع‌تر مانع بروز آسيب‌هاي ناشي از انتشار اطلاعات بنگاه‌ها مي‌شدند؛ ولي بروز سوءاستفاده در همان ساختارها زيان‌هايي به مراتب وسيع‌تر را به حاكميت و بخش خصوصي تحميل نموده‌اند.
آزمودن پي در پي تمام اين راهكارها و مقايسه مواهب و مضرات هر كدام در كنار يكديگر امروز دولت‌هاي پيشرو در اقتصاد جهاني را به اتكاي روزافزون به تشكل‌هاي حرفه‌اي در حوزه‌هاي مختلف واداشته است؛ به‌نحوي‌كه شاكله برنامه‌ريزي‌هاي كلان اقتصادي كشورها چيزي به جز كنار هم قرار گرفتن قطعات پازل برنامه‌هاي اقتصادي خرد هر تشكل نيست. در اين ميان تعريف فرآيندهاي استانداردي كه بر اساس آنها تمامي اجزاي نظام برنامه‌ريزي و مديريت راهبردي كشورها، توسط سازمان‌هاي حرفه‌اي و تخصصي ثالث، رتبه‌بندي و اعتبارسنجي گردند، مبدل به كارآمدترين روش پايش و نظارت برعملكرد نظامات اقتصادي ملت‌ها شده است. در اين همنوايي چشم‌نواز دولت‌ها و بخش خصوصي در اداره كشورها، نقش سازمان ملل متحد به عنوان مرجع تلفيق و يكپارچه‌سازي نظام برنامه‌ريزي اقتصادي و بازتعريف زنجيره‌هاي توليد ارزش‌افزوده به شكلي جهانشمول و تعريف سازوكارهاي رتبه‌بندي و اعتبارسنجي استاندارد غيرقابل كتمان است.
با تمام اين اوصاف به نظر مي‌رسد در شرايط فعلي كه كليه قطعات ماشين برنامه‌ريزي كشور از يكديگر گسيخته و به نوعي دمونتاژ شده است، آغاز به كار دولت يازدهم مي‌تواند نقطه شروع مناسبي براي دگرگوني و به‌روزرساني نظام برنامه‌ريزي اقتصادي كشور همپاي تحولات جهاني و بالطبع، افزايش رقابت‌پذيري اقتصاد كشور و خصوصا اقتصاد خصوصي كشور در مسابقه جهاني توليد ارزش افزوده باشد.
* مدير فني كانون انجمن‌هاي صنايع غذايي ايران stohids@outlook.com
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
اقتصاد و دولت تدبیر و امید

شاه‌کلید اقتصادی دولت جدید

دکتر حسین عباسی
نهادهای مستقل از سیاستمداران که قادر باشند تصمیماتی پایدار و غیر متاثر از آمدن و رفتن سیاستمداران بگیرند، از بنیادهای مهم توسعه اقتصادی و سیاسی کشورها هستند. توسعه این نهادها برنامه‌ریزی بلندمدت را تسهیل می‌کند. این نهادها شکل نمی‌گیرند مگر در صورتی که سیاستمداران بخشی از قدرت خود را به شکلی برگشت‌ناپذیر به آنها منتقل کنند. همگان درباره سازمان‌هایی که می‌توانند مستقل از آمدورفت سیاستمداران تصمیماتی بگیرند که سال‌ها و دهه‌ها بدون تغییر اجرا شوند، شنیده‌ایم.
این استقلال به حرف ممکن نیست. استقلال در عمل لازم است، به این معنا که سیاستمدار نتواند برای پوشاندن کمبودها و ضعف‌های خود از آنها مایه بگذارد. مهم‌ترین ترتیبی که سبب شکل‌گیری این استقلال می‌شود، این است که سیاستمدار قدرت انتصاب یا برکناری مقام تصمیم‌گیر را تا حد زیادی از خود سلب کرده یا بخش دیگری از حاکمیت را در این قدرت سهیم کند. با استفاده از تجربه دیگر کشورها می‌دانیم که بانک مرکزی بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته طوری طراحی شده است که ریِیس دولت هم در نصب روسای آنها باید نظر مثبت بخش‌های دیگر حاکمیت را جلب کند و هم در برکناری آنها با موانع بزرگ مواجه است. همچنین در بسیاری از کشورها اعضای دادگاه عالی توسط بالاترین مقام اجرایی و با تصویب بخش‌های قانون‌گذار حاکمیت منصوب می‌شوند؛ ولی همان مقام اجرایی نمی‌تواند آنها را برکنار کند و برکناری‌شان فقط توسط بخش‌های قانونگذار و با استیضاح و رای بسیار بالا (مثل دو سوم نمایندگان) ممکن است. حال تجربه تغییرات سریع در روسای بانک مرکزی ایران را در دولت قبلی در نظر بگیرید. برکناری روسای قبلی بانک مرکزی بیشتر به دلیل مقاومتشان در برابر تصمیم دولت به اجرای سیاست‌های انبساط پولی صورت گرفت. اگر این برکناری مثلا فقط با رای دو سوم نمایندگان مجلس ممکن بود، روسای بانک در مقابل تصمیم اشتباه دولت در افزایش نقدینگی با هدف تامین مخارج دولت بهتر می‌توانستند مقاومت کنند. سیاستمداران به طور طبیعی مایلند قدرت تاثیرگذاری هرچه بیشتری داشته باشند. با این حال گاهی دست خود را از برخی دخالت‌ها پس می‌کشند و قدرت خود را به بخش‌های دیگر حاکمیت یا به سازمان‌های مستقل منتقل می‌کنند. اصلی‌ترین دلیل این کار علامت دادن به جامعه است که ما در مورد انتخاب تصمیم صحیح آن‌قدر جدی هستیم که حاضریم قدرت تصمیم‌گیری خود را محدود کنیم، مثلا مادامی که ریِیس‌جمهور می‌تواند به طور قانونی ریِیس بانک مرکزی را هر زمان که خواست به سرعت تغییر دهد، کسی باور نخواهد کرد که بانک مرکزی واقعا مستقل است و می‌تواند سیاست‌های پولی صحیح را برای مدت طولانی طراحی و اجرا کند. اقدام عملی لازم است تا این باور شکل گیرد.بانک مرکزی، مرکز آمار، سازمان‌های ناظر بر تنظیمات بازارها و بسیاری از سازمان‌ها که وظیفه آنها به جهتی که ریِیس دولت برای حرکت برمی‌گزیند، ربطی ندارد، باید از حوزه نفوذ دولت دور نگه داشته شوند. این کار ممکن نیست مگر با واگذاری بخشی از قدرت به این مراکز و سازمان‌ها به شکلی که بتوانند به شکل قانونی در مقابل تصمیمات دولت که پیامدهای بلندمدت منفی دارند، مقاومت کنند. ریِیس‌جمهور جدید که با نماد کلید برای باز کردن قفل مشکلات به عرصه آمده است، باید برای پایداری بلندمدت بخشی از سیاست‌ها، برخی از کلیدهای دسته کلیدش را برای همیشه از خود دور کند و به سازمان‌های مستقل بسپارد.
 
آخرین ویرایش:

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
اقتصاد و دولت تدبیر و امید

گفت‌وگو با دکترسعید لیلاز
تیم اقتصادی دولت روحانی منسجم‌ترین تیم بعد از انقلاب است

احیای سازمان مدیریت اقتصاد را دولتی‌تر مي‌کند
هنوز یک هفته از رای اعتماد مجلس به کابینه دکتر حسن روحانی نگذشته که برخی‌ها زمزمه مي‌کنند، آیا تیم اقتصادی دولت یازدهم مي‌تواند در عرصه عمل هماهنگ عمل کند؟ البته این سوال از آن جهت نیست که اختلاف دیدگاهی به اثبات رسیده باشد، بلکه به این دلیل است که تجربه تاریخی اقتصاد ایران چنین بوده که در همه دولت‌ها، ناهماهنگی بین اعضای کابینه، منجر به کندی پیشرفت برنامه‌ها شده است.
«دنیای‌اقتصاد» با علم به این موضوع، هفته گذشته میزگردی در همین رابطه با حضور آقایان دکتر عبده‌تبریزی، دکتر محمد حسین عادلی و دکتر فرهاد نیلی برگزار کرد و راهکارها و الزامات هماهنگی تیم اقتصادی دولت را یادآور شد. تردیدی نیست که آقای دکتر روحانی خود دارای بینش و دیدگاه مشخص در حوزه اقتصاد است، اما همانگونه که وعده داده، درهای دولت را به روی دیدگاه‌های مخالف یا نقد باز خواهند گذاشت. پس از تشکیل کابینه یازدهم، برخی زمزمه‌ها درباره بینش فکری اعضای مثلث تیم اقتصادی دولت به گوش مي‌رسد. انتخاب دو اقتصاددان در مثلث اصلی تیم اقتصاد با گرایش نهادگرایی، این شبهه را ایجاد کرده که آیا آقای دکتر روحانی قصد دارد، اقتصاد ایران را به نهادگراها بسپارد یا از توان آنها برای رسیدن به اقتصاد آزاد کمک بگیرد؟ اگرچه در مثلث اصلی تیم اقتصادی تا انجام این گفت‌وگو و انتشار آن، رییس کل بانک مرکزی انتخاب نشده، اما اگر بنا را بر گمانه‌زنی‌ها بگذاریم، نگرانی‌ها دوچندان مي‌شود. دکترسعید لیلاز تحلیلگر مسائل اقتصادی، اما تیم اقتصادی دولت را به‌رغم شبهاتی که مطرح شده، هماهنگ‌ترین تیم اقتصادی بعد از انقلاب عنوان مي‌کند. او در این گفت‌وگو بر نقش و جایگاه رییس‌جمهور و معاون اولش به عنوان بالانس کننده تیم اقتصادی تاکید مي‌کند، هرچند که در نهایت مي‌خواهد یک ضلع این تیم اقتصادی یعنی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور احیا نشود. گفت‌وگو با وی را بخوانید:
***
تیم اقتصادی کابینه آقای دکتر روحانی با رای اعتماد مجلس تقریبا تکمیل شده است، البته هنوز رییس کل بانک مرکزی مشخص نیست، اما با توجه به گمانه زنی‌هايي که صورت مي‌گیرد، می‌توان ترکیب را تصور کرد. از یک‌سو ما تجربه ناهماهنگی تیم اقتصادی در دولت‌هاي قبلی را هم داریم که عملا موجب اتلاف وقت دولت‌ها شد.اکنون نیز این نگرانی با چینش کابینه به وجود آمده و زمزمه‌هاي آن به گوش مي‌رسد. به نظر شما چه باید کرد که تجربه ناهماهنگی دولت‌هاي قبلی تکرار نشود؟
من معتقدم تیم اقتصادی دولت آقای دکتر روحانی منسجم‌ترین تیم اقتصادی طی 20 سال گذشته است. علت آن هم مشخصا خود آقای روحانی است. ایشان باسوادترین رییس‌جمهور در حوزه اقتصاد است که در 20 سال گذشته در کشور به قدرت رسیده است. ذهن آقای روحانی در ابتدای کار، بسیار منسجم‌تر از ذهن سایر روسای دولت‌ها در گذشته است.حتی به جرات مي‌توانم بگویم منسجم‌تر از دولت آقای خاتمی و هزاربار منسجم‌تر از دولت آقای احمدی‌نژاد. منظور از انسجام ذهنی، انسجام در تصمیم گیری است و نه جهت‌گیری. یعنی ذهن آقای روحانی درست مثل ذهن آقای هاشمی رفسنجانی شاکله فکری دارد. با این تفاوت که حتی آقای هاشمی در سال 68 به این وضوحی که امروز آقای دکتر روحانی از محدوده‌ها و خطوط کلی اقتصاد ایران سخن مي‌گوید، آقای هاشمی چنین تصویر واضحی از اقتصاد ایران نداشت. در واقع آقای دکتر روحانی با انسجام فکری خیلی روشن وارد کار شده است. علت آن هم روشن است؛ اولا 25 سال از جنگ سپری شده و اندیشه‌هاي متعدد و متفاوت فکری در اقتصاد به بوته آزمایش گذاشته شده است. ثانیا وخامت اوضاع اقتصادی ایران فقط با دوران جنگ ایران و عراق قابل مقایسه است، البته با این تفاوت که از نظر وخامت بین‌المللی به مراتب بدتر از آن دوران هستیم. بنابراین برای حل این مشکلات اساسا راهی جز اینکه تیم اقتصادی منسجم روی کار بیاید، نداریم. از سوی دیگر برتری که دولت آقای روحانی در چینش تیم اقتصادی‌اش نسبت به دولت‌هاي قبلی دارد، این است که ایشان از ثانیه‌اي که کاندیدا شده، خط مشی خود را در اقتصاد اعلام کرده است. ما در دوران آقای خاتمی دو سال گرانبها رابه دلیل کشمکش بین تفکرات چپ و راست یا اقتصاد آزاد و نهادگرا از دست دادیم که اتفاقا دوران بسیار مهمی بود. یادم مي‌آید سال 78 یک روز مرحوم دکتر نوربخش من را صدا کرد و گفت مژده بده که انقلابی‌ترین برنامه در مسیر اقتصاد آزاد در حال نوشتن است.
آن برنامه، همان برنامه سوم بود که موفق‌ترین برنامه بعد از انقلاب شد. علت این بود که تیم اقتصادی در یک مقطعی به هماهنگی رسیده بودند. انسجام درون برنامه سوم سبب شد که این برنامه موفق شود. حال آنکه در همان مقطع هم افرادی بودند که به طور جدی معتقد بودند دلار باید 7 تومان و بنزین لیتری 3 تومان شود.
یعنی معتقد بودند که اقتصاد ایران کاملا به عقب برگشته و به اوایل دوره شاه برگردد! آنها معتقد بودند که اقتصاد را باید با رویکرد شبه کمونیستی اداره کرد. تا آقای خاتمی که یک شخصیت فرهنگی بود، توانست از بین غباری که اطرافش را گرفته بود، راه درست را تشخیص بدهند، مدت زیادی طول کشید. اگر یادتان باشد به طرح ساماندهی اقتصادی رسیده بودیم که یک طرح بی ربط بود.این طرح موزائیک وار همه مسایل اقتصاد ایران را کنار هم نشانده بود و از آن هژمونی سازمان اداری استخدامی بدست آمده بود. در همه نهادها هم پیش‌بینی شده بود که سازمان اداری و استخدامی حضور داشته باشد.به این دلیل که رییس آن سازمان، برنامه ساماندهی اقتصادی را نوشت. یعنی اگر رییس اداره ثبت احوال هم ماموریت نوشتن طرح ساماندهی اقتصادی را داشت، احتمالا اداره ثبت احوال مهمترین نهاد تصمیم‌گیری کشور مي‌شد. درحالی که شما امروز چنین ذهنیتی را در آقای روحانی نمي‌بینید. اصلا من دعوای نهادگرایی و لیبرال‌ها در ایران را غیر اصیل مي‌دانم. وقتی این دعوا در ایالات متحده غیر اصیل است، وای به حال ما که این دعواها را درست متوجه نشده‌ایم.
فارغ از اشاره تاریخی که داشتید،آیا مي‌توان گفت که هنوز هم اختلاف این دو دیدگاه عامل چالش است؟
من معتقدم که اقتصاد ایران، جز مسیر اقتصاد آزاد و بدون شوک راه دیگری ندارد.یعنی هرکس بگوید شوک درمانی در اقتصاد ایران باید انجام شود،یا هرکس مي‌گوید اقتصاد ایران باید غیر آزاد باشد، اقتصاد ایران را درک نکرده است. ما راهی جز این نداریم. راهی که سبب پیشبرد مسیر آزادسازی اقتصادی مي‌شود، پرهیز از شوک درمانی است.باید توجه داشت که ساختار اجتماعی ایران به شدت شکننده شده است. آقای دکتر روحانی این موضوع را به صورت کارشناسی مي‌داند.دلیلش هم تجربه بسیار غنی است که در این 20 سال بر همه ما و از جمله آقای روحانی گذشته است. هم ایشان به لحاظ نظری طرفدار این تفکر است و هم اینکه ایشان طی 20 سال گذشته به جزئیات مسائل امنیتی و سیاسی کشور آگاهی داشته و از ماجرا دور نبوده است.بنابراین از همان آغاز که مشخص بود، ایشان پیروز انتخابات است، انتظار مي‌رفت که یک تیم اقتصادی منسجم معرفی کند. تصور من این است که حتی اگر فرض کنید بعضی از دوستان عضو کابینه لیبرال‌تر از سایرین یا برخی نهادگرا باشند، اما یقین دارم برونداد آنها از ابتدا برونداد روشن و منسجمی خواهد بود. شاید این انتخاب‌ها مورد علاقه برخی‌ها نباشد و شاید تصور شود که به سمت باز شدن فضای اقتصاد پیش نمي‌رویم، اما نهایتا نتیجه کار مهم است. حتی با وجود تصمیم اخیری که هیات دولت برای احیای ارز 1226 تومانی گرفت، باز هم معتقدم که این تصمیم سبب انسجام امور است و آن تصویری که ما فکر مي‌کنیم، نیست. به نظر من رییس‌جمهوری توانسته با اقتدار تمام به اعضای کابینه خود بفهماند که در چه مسیري مي‌خواهد جلو برود. حتی با وجود تفاوت‌هاي فکری، به نظر مي‌رسد منسجم‌ترین تیم اقتصادی را داریم و من بیش از همه دولت‌های بعد از انقلاب به این تیم که زمام اقتصاد را به دست گرفته، خوشبین هستم. برایم اهمیت ندارد که چه کسی رییس کل بانک مرکزی مي‌شود. چون این شاکله به اندازه‌اي منسجم و مقتدر است که هر کس وارد شود، باید خود را با تیم اقتصاد هماهنگ کند و نمي‌تواند اثری برآن بگذارد.
شما اشاره کردید که آقای روحانی ذهن منسجمی در حوزه اقتصاد از گذشته داشته است، در برنامه‌هاي تبلیغاتی ایشان هم مشخص بود که گرایش ایشان به سمت اقتصاد آزاد است. اما انتخاب‌هاي وی از بین نهادگراها برای تیم اقتصادی صورت گرفت که در مثلث اصلی تیم اقتصادی قرار گرفته است. این را چگونه مي‌توان توجیه کرد؟
در مورد آقای دکتر نوبخت خیلی مطمئن نیستم نهادگرا باشد، حداقل بیش از آنچه که درمورد آقای طیب نیا گفته مي‌شود.
آقای دکتر نوبخت در گفت‌وگویی که اخیرا با هفته‌نامه تجارت فردا داشت، به صراحت بر نگاه تعزیراتی و دولتی تاکید کرده...
من در پاسخ به این سوال دو نکته دارم؛ اولا وقتی مي‌گوییم اقتصاد آزاد و به طرفداری از آن صحبت مي‌کنیم باید محدوده‌هایش را روشن کنیم. اینجا است که من با این ایسم‌ها و ایدئولوژی‌ها مشکل دارم. زيرا وقتی متون کلاسیک در دنیا نوشته مي‌شود،همه آنها برخاسته از ظرف زمان و مکان است. ولی متاسفانه وقتی این متون وارد ایران مي‌شود ته ظرف زمان و مکان آن قیچی شده و خود متن تبدیل به یک اثر مقدس مي‌شود.مارکسیست‌ها را متهم مي‌کنیم، درحالی که لیبرال‌ها نیز مشکلات خاص خود را دارند. یعنی به اتکای راه بندگی فون هایک، نگاه میلتون فریدمن یا نگاهی که طرفداران آنها به مکتب لیبراليسم اقتصادی دارند، همان‌قدر ایدئولوژی صلح عقب مانده است که طرفداران مارکس و لنین چنین ایده‌اي دارند. درحالی که همه اینها وقتی وارد صحنه عمل مي‌شوند، تغییر شکل پیدا مي‌کنند. میلتون فریدمن در مقدمه کتاب راه بردگی بسیار زیبا نوشته است «وقتی این کتاب در انگلیس نوشته شد دولت‌ها بیشتر به آن فحش مي‌دادند، اما بیشتر به آن حرف‌ها عمل مي‌کردند امروز کار به جایی رسیده که بیشتر تجلیل مي‌کنند اما کمتر به آن عمل مي‌شود.»
به نظر شما علت چیست؟ وقتی کتاب راه بردگی نوشته مي‌شد سهم دولت فدرال در تولید ناخالص داخلی آمریکا 25 درصد بود، الان این سهم به حدود 50 درصد رسیده است. این حرف من نیست، حرف فریدمن است.چه اتفاقی افتاده است که همه فون هایک را تقدیس می‌کنند، اما خلاف آن عمل می‌کنند؟ واقعا این ایسم‌هايي که روی اسامی افراد در داخل کشور گذاشته‌ایم چه اهمیتی در مقابل واقعیت دارند؟ همین الان به ساختار اقتصادی اجتماعی ایران نگاه کنید؛ طرفداری و اجرای مُر لیبرالیسم یعنی آن لیبرالیسمی که در ایالات متحده هم وجود ندارد، معنی ندارد.
باید کارشناسی صحبت کرد. من به این ایسم‌ها حتی در دولت آقای روحانی اعتقادی ندارم. مي‌گویم آقای طیب نیا اگر ارز 1226 تومان را مورد تاکید قرار داده، با هدف کنترل تورم بوده است. باید آن را درک کنیم. این تصمیم بیش از آنکه ناشی از حرکت ایسم در ذهن آقای طیب نیا باشد، ناشی از فشاری است که به جامعه ایران وارد مي‌شود. چون فشارهایی که امروز به جامعه ایران وارد مي‌شود، به مرحله انفجار رسیده است.من بارها گفته ام که با انتخاب آقای روحانی به نظرمن اقتصاد ایران یک سال و نیم به نظام جمهوری اسلامی وقت داد. به این دلیل که دو اتفاق اساسی بیفتد: اول اینکه تورم کنترل شود و دوم رشد اقتصادی به حرکت درآید. اینها اثر ضد فقر هم دارد. در دولت اوباما دیدید که سهم کسری بودجه در تولید ناخالص داخلی به 11 درصد هم رسید، در حالی که این نسبت در میانگین جهانی باید 3 درصد باشد. اگر نیاز باشد که دولت مداخله کند، تمام این مکتب‌ها را به سطل زباله ریخته و آنچه در صحنه عمل برای حفظ قدرت و جامعه لازم است به کار مي‌گیرد. عرض من این است اگر در صحنه عملیاتی بخواهید برای اقتصاد ایران چاره‌اندیشی کنید، نه آن ایسم لیبرالیسم فایده دارد و نه آن ایسم نهادگرایی مطلق. ما باید دائما آمیزه‌اي از نهادگرایی و لیبرالیسم با توجه به مقتضیاتی که جامعه ایران به آن گرفتار است، به کار بگیریم. باید به گونه‌اي پیش برویم که کشور را از لبه پرتگاه پایین بکشیم. مُر اقتصاد لیبرالی در این ساختار اجتماعی شکننده که تورم درون آن را پوک کرده و فقر به سرعت در حال گسترش است، کارکردی ندارد. وقتی مقامات وزارت بهداشت مي‌گویند مراجعات بیماران سرطانی به بیمارستان‌ها و مراکز درمانی در ماه‌های اخیر نصف شده، آیا بوی خطر به مشام شما نمي‌رسد؟ شما اگر جای دولت آقای طیب نیا وآقای نوبخت بودید، آیا بدنتان به لرزه نمي‌افتاد؟ خب با اندیشه لیبرالیسم که نمي‌توان این شرایط بحرانی را اداره کرده و چاره‌اندیشی کرد. چون لیبرالیسم مي‌گوید ولش کن، خودش درست مي‌شود. آدام اسمیت در این شرایط مي‌گوید وقتی قیمت آمپول سرطانی بالا مي‌رود، اینقدر باید منتظر ماند که تقاضا پایین بیاید.یعنی بیمار سرطانی بمیرد که مصرف کم شده و تقاضا متعادل شود. این تعادل در ایران کار نمي‌کند. من با علم به همه این ایسم‌ها حاضرم با شما بحث کنم. توصیه‌اي که دارم این است که اجازه بدهیم در صحنه عمل، این دولت فارغ از تمام ایسم‌هايي که طناب دار ایدئولوژیک در تصمیم‌گیری است، جلو برود. مي‌توانیم مورد به مورد دولت را در هر حرکت کارشناسی نقد کنیم، بدون اینکه به آن تهمت بزنیم. اما پشت تصمیمات را هم ببینیم. الان همین تصمیم دلار 1226 تومانی برای کنترل تورم صورت گرفته است.
چه تضمینی وجود دارد که این تصمیم ادامه‌دار نباشد؟ یعنی بعد بگویند کسری بودجه داریم، چاره نداریم دولت باز هم سیطره‌اش را مي‌گستراند. آیا این ریل گذاری اشتباه نیست؟
به هیچ عنوان. تا آنجا که شواهد نشان مي‌دهد آقای روحانی کارشناس‌ترین رییس‌جمهور در حوزه اقتصاد است. روشن‌ترین ذهن را در اقتصاد دارد. آیا باور مي‌کنید که در کابینه‌اي که ممکن است این خطر اتفاق بیفتد، آقای جهانگیری ساکت بنشیند؟ من و شما که آقای جهانگیری را خیلی خوب مي‌شناسیم.ایشان همین دو شب پیش به بخش خصوصی چک سفید داد. چشم‌اندازهای مثبت پیش روی آنها گذاشت. بنابراین باید به دولت اجازه بدهیم که تصمیم بگیرد.دولتی که بلافاصله بعد از پوپولیسم محمود احمدی‌نژاد روی کار آمده، باید اجازه داشته باشد هواپیما را فرود بیاورد. کوبیدن آن به صخره که کاری ندارد. شما مي‌خواهید با چتر نجات بپرید، من مي‌گویم باید فرود بیاید. این با شوک درمانی امکان‌پذیر نیست و اقتصاد ایران با شوک درمانی نمي‌تواند از وضع فعلی رها شده و وارد اقتصاد آزاد شود. باید مقتضیات و مصالح آن را فراهم کرد. ما باید یک چتر امنیتی برای توده محروم جامعه فراهم کنیم و بعد به تدریج اقتصاد را به سمت آزادسازی پیش برانیم.
اخیرا آقای جهانگیری گفته یک سوم بودجه کشور غیرواقعی است، چگونه در این شرایط باید مانع از شوک‌درمانی شد؟
اینکه مي‌گوییم سخت ترین دولت بعد از انقلاب است، درست منظورم همین نکته‌ها است. اخیرا در مصاحبه‌اي گفتم، همه سیاستمداران در دنیا همواره در حوزه اقتصاد نباید بیش از یک سوال را پاسخ بدهند. آن سوال هم این است، در وضعیتی که داریم اولویت با کنترل تورم است یا رشد اقتصادی؟ در دولت کلاسیک این سوال اصلی است.
البته بستگی دارد آن دولت چه وضعیتی داشته باشد؟
همین‌طور است؛ اما در ایران آن ماموریت ناممکن این است که ما از این سوال یک پله عقب‌تر هستیم. چون رابطه تورم و رشد اقتصادی مستقیم است. رشد با بیکاری رابطه‌اي معکوس دارد. مساله امروز ما این است که تورم بالا و رشد اقتصادی پایین است. این ماموریت ناممکن است. من سوال بزرگ‌تری مطرح مي‌کنم. ماموریت بسیار بزرگ‌تری پیش روی دولت قرار دارد. دولت چه باید بکند که تورم را کنترل و رشد اقتصادی از منفی 4 درصد به منفی 10 درصد نرسد؟
چگونه این اتفاق ممکن مي‌شود؟
این سوال سخت است؛ عرض من این است که علاج این درد با فشار مضاعف به توده مردم امکان‌پذیر نیست. این تجربه‌اي است که ما قبلا هم در ایران داشته‌ایم. اگر ساختار اجتماعی در کشوری مثل ایران به گونه‌اي باشد که آن ساختار اجتماعی فشار وارده برجامعه را نپذیرد، تمام دستاوردهای سیاسی از بین مي‌رود و زمینه برای بروز استبداد و هرج و مرج آماده مي‌شود.حوادث مصر را ببینید. بدبختانه بیشتر سیاستمداران ایران اقتصاد را نمي‌فهمند. باید یاد بگیرند که بخش مهمی از تحولات مصر اقتصادی است. دولت آقای مرسی ظرف مدت یک سال نتوانست رشد اقتصادی را احیا کند. مصر نفت و پول مفت ندارد، مردمش باید کار کنند و درآمدش از توریسم است. وقتی این منبع درآمد دچار اختلال مي‌شود، چرخه برگشت به عقب رخ مي‌دهد. همانگونه که دیدیم چنین شد و تمام دستاوردهای سیاسی‌شان از دست رفت. بنابراین باید بسیار مراقب بود که هرگونه اصلاحی ساختارجامعه را ازآستانه تحمل‌اش فراتر نبرد. آقای روحانی دولت را پایین‌تر از آستانه تحملش تحویل گرفته، پس باید به این واقعیت توجه ویژه داشته باشد. شاید به همین دلیل بود که خیلی‌ها مي‌گفتند گرفتن این دولت دیگر فایده ندارد؛ اما ما مي‌گوییم فایده دارد. می‌توانیم حتی به صورت فوری کارهایی را انجام داد که به نتیجه برسد. اما آیا مي‌دانید ظرف 8 سال گذشته 400 میلیارد دلار از دولت بیرون رفته است؟
به خاطر واردات؟
نه، خارج شده است. با به وجود آوردن شرایط مناسب، می‌توان تمام یا بخشی از این پول‌ها را به کشور برگرداند. حتی من معتقدم که نهادهای شبه‌نظامی یا گروه‌هایی که در دولت احمدی‌نژاد به عنوان یک طبقه خاص خلق شده‌اند، نباید تحت فشار قرار بگیرند، بلکه باید تنها پرداخت هرگونه رانتی به آنها متوقف شود. بهتر است بگوییم هر چه برداشتی بیار و سرمایه‌گذاری کن. کشور ما امکانات عظیمی برای مشارکت بخش خصوصی دارد که متاسفانه در تمام 8 سال گذشته در اقتصاد ایران مغفول مانده است.
ما این تجربه را در دولت آقای خاتمی هم داشته‌ایم. زمانی بودجه عمرانی سال 83 دولت آقای خاتمی نصف بودجه عمرانی سال 85 آقای احمدی‌نژاد بود.
ولی رونق اقتصادی آن دوبرابر بود. هنوز هم این امکان وجود دارد که ظرف کمتر از چند ماه بخش خصوصی به صحنه اقتصاد بیاید. دولت مي‌تواند از طریق احیای مالیات استانی چتر تامین اجتماعی خود را مضاعف کند. وقتی این چتر گسترش یافت مشروعیت دولت بیشتر مي‌شود. کاردیگری که دولت دارد این است که مي‌تواند 20 تا 30 درصد از هزینه‌هاي جاری‌اش را کاهش دهد. ترمز قطار را باید اینجا کشید که هر پرداختی به جز پرداخت دستمزد، صفر شود. درباره چند ده هزار میلیارد تومان کسری بودجه صحبت مي‌کنیم که جز با یک وفاق درون حکومت، امکان اداره آن نیست.
هر پرداخت جاری جز حقوق و دستمزد باید صفر باشد. در عین حال دولت مي‌تواند روی افزایش درآمد 30 تا 50 درصدی‌اش در حوزه حامل‌هاي انرژی فکر کند. من یک مثالی مي‌زنم؛ در حال حاضر روزانه 350 میلیون لیتر فرآورده‌هاي نفتی تولید مي‌شود. 10 درصد این رقم 35 میلیون لیتر مي‌شود.
اگر به طور متوسط 50 میلیون لیتر، لیتری 20 هزار تومان به مرزنشینان فروخته شود، روزی 100 میلیارد تومان درآمد دارد،که در ماه معادل کل بودجه مالیاتی ما در سال مي‌شود. فرض کنید که نصف همین میزان را بفروشید یا قیمت آن را نصف کنید، بازهم سود برده‌اید، اما اینکه قیمت بنزین را ارزان بدهید و از آن سو قاچاق بشود، فایده ندارد. ممکن است بگویید که خودت گفتی ساختار اجتماعی شکننده است و نباید بنزین لیتری 2 هزار تومان شود، اما کوپنی که مي‌توان کرد؟ چرا دولت این کار را نمي‌کند.
مگر آقای جهانگیری نمي‌گوید که ترمز دولت را باید فوری کشید؟ خب بیایید دوسال سهمیه بندی کنید و بگویید بازار آزاد دیگر نمي‌فروشیم. اگر خیابان‌ها خلوت شدند، اتوبوسرانی کارآ می‌شود. ناوگان حمل‌ونقل اتوبوسرانی تهران 7 هزارتا اتوبوس دارد که به دلیل ترافیک راه نمي‌روند. این کشورامکانات عجیب و غریبی دارد. ما از طریق سوآپ فرآورده‌هاي نفتی از اقلیم کردستان کلی کار مي‌توانیم انجام بدهیم. به شرط آنکه دولت انسجام داشته باشد و مهم‌تر آنکه، منابع درآمدی‌اش را بر فرودست‌ترین افراد جامعه نبندد. بیاید و دستش را به سوی بخش خصوصی درازکند و بگوید که بیا با هم کار کنیم.
در مسیر اقتصاد آزاد پلکانی، مي‌توان با آزادسازی هدفمند قیمت حامل‌هاي انرژی روزی 50 تا 100 میلیون دلار جلوی هدر رفت سوخت را گرفت و مانع قاچاق انرژی شد. مرحله بعد مي‌تواند آغاز صادرات انرژی باشد. در این چند ماه حتما ایران قادر خواهد بود با استراتژی درست در حوزه دیپلماتیک، فشار جامعه جهانی را نیز کم کند. به نظر من آقای احمدی‌نژاد را نباید ببخشیم که کشور را به جایگاهی رسانده که بخشی از شریف‌ترین مردم این سرزمین حاضرند که غنی‌سازی اورانیوم تعلیق شود. اما من مي‌گویم نباید ناامید شد. هنوز هم راه‌های زیادی برای برون رفت از شرایط کنونی وجود دارد. این امکان وجود دارد در همان ابتدای کار 20 تا 30 درصد از هزینه‌هاي جاری دولت کم شود. امکان اینکه درآمدهای دولت بلافاصله تا 60 و 70 حتی 100 درصد افزایش یابد، وجود دارد. حتی این امکان وجود دارد ما بدون فشار مضاعف به طبقه محروم کار را جلو ببریم. چون راهی جز این نیست. این ماموریت سخت‌ترین ماموریت بعد از انقلاب است. اما مي‌دانم شدنی است. به هر حال عرق‌ریزان جدی در پیش است. اما اینکه ما به دلیل شاکله فکری تصور کنیم که جنگ نهادگرایی و لیبرالیسم ممکن است در دولت آقای روحانی پیش بیاید، به نظر من چنین نخواهد شد.
براساس چه استدلالی چنین مي‌گویید؟
به خاطر انسجام فکری رییس‌جمهور و البته غلبه تفکر اقتصاد آزاد بر کلیت کابینه. اگرچه ممکن است، گروهی نهادگرا هم در کابینه باشند، اما ساختار نهادگرایی هم به کمک این تفکر غالب دردولت خواهد آمد که مراقب شکننده بودن ساختار اجتماعی کشورباشند و در عین حال کمک خواهد کرد که هزینه‌‌های آزاد‌سازی بر شالوده محکمی از پشتوانه مردمی بنا شود.
آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی وعده ادامه یافتن پرداخت یارانه نقدی را داد، علاوه بر آن از تصمیم دولت برای پرداخت یارانه کالایی هم خبر داد. به نظر شما آیا این متضاد با برنامه‌های تبلیغاتی دولت نیست واقتصاد کشور را به سیستم اقتصاد کوپنی برنمی‌گرداند؟
به طور موقت سیاست بسیار خوبی است. از سال 76 همواره این پیشنهاد مطرح شده است.
اما با توجه به شرایط اقتصاد کشور قابل درک نیست.
چرا؟
مگر ما در شرایطی جنگ هستیم؟
شما مي‌دانید که سیب‌زمینی در بریتانیای فون‌هایک بعد از پایان جنگ جهانی دوم کوپنی شد؟
خب، آن به دلیل شرایط بعد از جنگ بود.
بارك‌الله، برای اینکه گفتند ما الان به طبقه کارگرمان احتیاج داریم و نمی‌توانیم بگذاریم نیمه گرسنه بماند. من درباره کاپیتاليست‌ترین دولت جهان صحبت مي‌کنم. می‌گویم ایسم‌ها و ایدئولوژی‌ها را کنار بگذاریم. از آن عبور کنیم و بالای این ایده‌ها بایستیت و به عینیتی که جامعه دارد، برسیم. بگذارید خیال‌پردازی کنیم؛ فرض کنیم جامعه‌ای داریم که در آن به 2 هزار نفر غذای کوپنی مي‌دهیم. با اعطای یارانه موفق شده‌ایم که آموزش آنها را تا سطح دیپلم مجانی نگه داریم و با ملی کردن طب، بهداشت عمومی را برای همه فراهم کرده‌ایم. حالا فرض کنید که بیمه بیکاری و بازنشستگی را هم تهیه کرده‌ایم، در این جامعه که این عناصر فراهم شده، ناگهان قیمت بنزین 5 هزار تومان مي‌شود. این عین لیبرالیسم است. عاقلانه‌ترين شکل برای آزادسازی این شیوه است والا فشارهای اجتماعی نمی‌گذارد که موفق شوید. فکر مي‌کنید این فشارهای اجتماعی چند بار جلوی آزاد شدن اقتصاد ایران را مي‌تواند بگیرد؟ لیبرال‌های ما تا کی مي‌خواهند توده مردم را نادیده بگیرند؟ باید بتوانیم با تلفیقی از نهادگرایی و اقتصاد آزاد این کار را انجام بدهیم. آیا مي‌دانستید که در ایالات متحده 14 تا 15 درصد GDP صرف بهداشت مي‌شود، در حالی که این رقم در ایران به 4 درصد هم نمی‌رسد؟ البته اخیرا این رقم کاهش هم یافته است. هزینه ملی کردن طب مگر چقدر است؟ برای اینکه بهره‌وری در طب کاهش نیابد باید به همه اجازه بدهیم به طب رایگان دسترسی داشته باشند. تامین تحصیل مردم تا دیپلم چقدر هزینه دربر دارد؟ کوپنی کردن دو هزار کالری در روز چقدر می‌شود؟ آیا اگر 120 میلیارد دلار حامل انرژی در ایران توزیع یارانه‌ای شود عین لیبرالیسم است، یا توسعه مجانی آموزش و بهداشت؟ به نظر من این تلاطم دیگر کافی است.
این پیشنهاد که باید به سوی لیبرالیسم بی‌منطق برویم، بس است. هندو از شدت خشونت‌ها به سوی بودیسم رفت و درپاسخ به ربا خواری یهودیت، رهبانیت مسیحی به‌وجود آمد. آقای شریعتی اثبات مي‌کند که اسلام به این دلیل که نیاز به دین بعدی ندارد، در وسط ایستاد. چه اشکالی دارد آقای روحانی بر مبنای مُر جامعه ایران در وسط بایستد. یعنی یک حداقل را حفظ کرده و از آن مراقبت کند که افزایش نیابد. مدیریت یک امر دائمی و روزمره است.
دولت باید بتواند حداقلی را برای معیشت مردم فراهم کند. بنابراین باید ابتدا حداقلی برای معیشت مردم فراهم کرده وسپس شروع به آزاد کردن اقتصاد کرد. این کار همان توسعه پایدار است. در واقع در شرایط تلاطمی است که دائم اقتصاد آسیب مي‌بیند.
طی سال‌های گذشته، سیاست‌های اقتصادی کشور دائم بین سوسیالیسم افراطی و کاپیتالیسم افراطی در نوسان بوده است. خوب است که در این دولت در یک نقطه تعادل بایستیم و حداقل معیشت را برای مردم فراهم کنیم. اقتصاد آزاد را به معنای واقعی اجرا کنیم. در این شرایط است که هیچ‌کس گرسنه نخواهد ماند. بی‌دارو و بی‌آموزش نخواهد بود.
خودروسازی را آزاد کنید ولی نان مردم را نه. آنجا که مردم حاضرند سرمایه‌‌گذاری کنند، تشویق شوند، زیرا کارآمدی نظام در ریخت وپاش ممکن نیست. من 25 سال کار اجرایی کرده‌ام و مي‌دانم که این راه سخت است، اما این یگانه راه ماست. می‌توان بدون شکستن ساختار اجتماعی که واکنش‌های سخت درپی دارد، به حداقل‌ها دست یافت، ضمن آنکه شیشه عمر پوپولیسم را در ایران برای همیشه شکسته‌ایم. این شیوه عملی است.
برخی دولت‌های گذشته هنگام برخورد به ناهماهنگی در تیم اقتصادی خود به جای حل مساله، صورت مساله را پاک کرده اند. درحالی که این ایده نیز وجود دارد که مشکل فقط اختلاف نظر دو شخص نیست، بلکه گاهی ساختارها هم عامل بوده‌اند. در واقع ساختار نهاد سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و آن سوتر وزارت اقتصاد، ذاتا نمی‌توانند با هم هماهنگ باشند. آقای خاتمی، افراد را برکنار کرد و آقای احمدی‌نژاد سازمان مدیریت را منحل کرد. فکر مي‌کنید اگر اختلافی در تیم اقتصادی دولت یازدهم رخ بدهد، بهترین شیوه مقابله با این نوع اختلاف‌ها چیست؟
به نظر من تازه به مساله، به صورت علمی نگاه کرده‌اید. هر کدام از اینها نشان‌دهنده یک اولویت اقتصاد ایران هستند و هیچ ایرادی در ساختار آن وارد نیست. این دعوا اصلا مختص به اقتصاد ایران هم نیست. بلکه در همه جای دنیا همین اختلاف سلیقه‌ها وجود دارد.
یعنی همه جای دنیا هم دو سازمان اصلی با هم درگیرند؟
بله همه جای دنیا همین است. خاطرات رجال سیاسی را بخوانید.
به هر حال آنها سر اینکه بودجه چگونه تخصیص بیابد که با هم اختلاف ندارند. تنظیم بودجه به سازمان برنامه داده شده در حالی که همه جای دنیا بودجه زیر نظر وزارت خزانه‌داری است. این عامل اختلاف مي‌شود.
شما مي‌دانید که من مخالف احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی هستم. چون این سازمان برنامه را بی‌خاصیت مي‌دانم. بود و نبود این سازمان تاثیر جدی در تحرک رشد اقتصاد ایران نداشته است. 70 سال حضورش را تجربه کرده‌ایم. در اداره اقتصاد کشور نقش رییس دولت بسیار مهم است. وقتی رییس دولتی در یک حوزه‌ای مثل فرهنگی و اجتماعی نظر دارد و با قدرت کار را جلو مي‌برد در آن حوزه موفق‌تر است، مثل آقای خاتمی. اما آقای خاتمی در حوزه اقتصاد نمی‌توانست کار را جلو ببرد. در نتیجه اختلاف بین دو دستگاه به‌وجود آمد و ایشان صورت مساله را پاک کرد. به نظرمن اختلاف بین آقایان مظاهری و ستاری‌فر ناشی از خلأ وجود مرحوم دکتر نوربخش بود. وقتی دکتر نوربخش به رحمت خدا رفت، اختلاف‌ها آغاز شد. زیرا نقش هماهنگ‌کننده و تصمیم‌گیر نهایی را ایشان تا پیش از فوت در دولت ایفا مي‌کرد.
یعنی مي‌گویید قبل از آن اختلافی نبوده؟
من این را نمی‌گویم، ولی همه جای دنیا این نوع اختلاف‌ها هست. اما برونداد کار مهم است. در همان دولت که رییس دولتش(آقای خاتمی) اقتصاد نمی‌دانست و آن دعواها بود، بهترین عملکرد اقتصادی مربوط به دوران ریاست‌جمهوری ایشان بود. بنابراین نباید اجازه بدهید که انبوهی درختان مانع از دیدن جنگل شود. یعنی اگر در جزئیات خیلی دقت کنید، نمی‌توانید به کلیات وارد شوید. دولت آقای خاتمی موفق‌ترین دولت بعد از سال 1351 محسوب مي‌شود. یعنی اقتصاد ایران عملکردی مثل برنامه سوم را بعداز برنامه چهارم عمرانی پیش از انقلاب نداشته است. چه به لحاظ منابع وچه به لحاظ مصارف، بهترین برنامه بود. دستاوردهای آن برنامه، مثل کاهش نرخ تورم، بیکاری و رشد اقتصادی بالای 5 درصد بعد از انقلاب فقط در همان دوران اتفاق افتاد.
این نشان‌دهنده چیست؟ شما مي‌گویید رییس دولت اقتصاد نمی‌دانست اما این عملکرد را داشته؟
نقش تنظیم‌کننده تیم اقتصادی را مرحوم دکتر نوربخش ایفا مي‌کرد که با فوت ایشان اختلاف‌ها اوج گرفت. من الان به دولت آقای روحانی خوش‌بین‌تر از دولت آقای خاتمی هستم. چون شخص آقای روحانی الان نقش دکتر نوربخش را در کابینه پر کرده است. یعنی خودش راسا مي‌تواند تصمیم بگيرد. ضمن اینکه تاثیر آقای جهانگیری را نباید نادیده گرفت.
ظاهرا ایشان قرار است هماهنگ‌کننده تیم اقتصادی باشد؟
بله، آقای جهانگیری هم خودش شخصیت بسیار روشنی دارد و هم ذهنش در اقتصاد بسیار روشن است. اتفاقا به این دلیل معاون اول شد که در کنار آقای رییس‌جمهور باشد و بدون کوچک‌ترین زاویه‌ای کار را جلو ببرند. بنابراین در کابینه کسی را نمی‌بینم که بتواند از جاذبه این دو فرار کند. به نظر من ممکن است این نگرانی در حوزه‌های اجرایی بیشتر باشد.
منظورتان از اختلاف دیدگاه در مسیر اجرایی است؟
من نمی‌خواهم خوش‌بینی به خرج بدهم؛ اما با اطمینان مي‌گویم تاکنون کابینه‌ای به این استحکامی نداشته‌ایم. آقای دکتر عارف و جهانگیری در حوزه اقتصاد قابل مقایسه نیستند. آقای دکتر جهانگیری در اقتصاد حرفش روشن است. نظریه دارد. اتفاقا معتقدم که طبق قانون اساسی، شأن دولت در ایران اقتصادی است. اصلا دولت در سایر حوزه‌ها مثل اجتماعی، فرهنگی، امنیت و غیره، دایره مانور چندانی ندارد.
شما از احتمال اختلاف در سایر حوزه‌ها سخن مي‌گویید در حالی که آن حوزه‌ها بخشی هستند؟
اما شخصیت‌های قدرتمندی دارند.
وقتی مثلث اصلی هماهنگ باشد، قاعدتا باید بقیه هم هماهنگ باشند.
امیدوارم. بالاخره افراد قدرتمندی آنجا نشسته‌اند. باید شأن آنها رعایت شود. همه ما 20 سال عاقل‌تر شده‌ایم و چون این 20 سال عرض زیادی داشته مي‌توان گفت 200 سال عاقل‌تر شده‌ایم. آقای نعمت‌زاده، آخوندی، زنگنه همه ژنرال هستند. طی سال‌های گذشته برای اداره کشور دو روش را در پیش گرفتیم؛ اول اینکه مدیران قدر انتخاب کردیم که خودشان نظریه داشتند؛ اما نمی‌توانستند کمکی به پیشبرد امور کنند. روش دوم این بود که یک رییس قدرتمند با تعدادی کارشناس‌‌ گذاشتیم که رییس بگوید وبقیه اجرا کنند؛ مثل دولت آقای احمدی‌نژاد. همیشه در معرض گزینش این دو بوده‌ایم.
در دولت یازدهم به نظر من آقای جهانگیری و روحانی راه دوم را انتخاب کرده‌اند. در حالی که مي‌توانستند افراد کم‌تجربه‌ای را انتخاب کنند. بنابراین در حوزه تصمیم‌گیری و فرماندهی اصلا نگران نیستم. شاکله کابینه خیلی خوب چیده شده است. جهت‌گیری‌اش هم به سمت اقتصاد آزاد است. خواهش مي‌کنم از همه کسانی که علاقه‌مند به اقتصاد آزاد هستند، بگذارند کابینه مسیر پلکانی خود به سمت اقتصاد آزاد را به همین طریق جلو ببرد.
شما گفتید که با احیای سازمان مدیریت موافق نیستم.
من به لحاظ کارشناسی مي‌گویم که بی‌فایده است.
استدلالتان چیست؟ آقای روحانی که وعده احیای سازمان را داده؟
یعنی وظایف دولت به سازمان برنامه منتقل شود؟
این سازمان تعریف عملیاتی خود را دارد. وظایفی مثل نظارت، برنامه‌ریزی و...
رساله دکترای من راجع به این موضوع بود. بگذارید این موضوع را روشن کنم. سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کارکرد یک هیات دولت را درسطح کوچک بازی مي‌کرد. یعنی قدرت یک کارشناس از یک وزیر بیشتر بود. کارشناسان سازمان در جلسات رییس سازمان در کسوت وزرا حاضر مي‌شدند. این با عملکرد هیات دولت در تناقض بود. مگر مي‌شود دو دولت را همزمان داشت؟ گاهی قدرت یک کارشناس سازمان برنامه از یک وزیر در ارائه برنامه بیشتر بود. مگر مي‌شود، وزیر زیر بار چنین امری برود؟ در 70 سال گذشته بود و نبود سازمان برنامه تاثیری بر رشد اقتصاد ایران نگذاشته است. درپایان 70 سال برنامه‌ریزی مي‌شود، بگویید ایران چقدر از ترکیه جلو‌تر است؟
تقريبا هیچی.
چقدر از عربستان جلوتر است؟
بالاخره نمی‌توان مطلق پاسخ داد. خیلی‌ها هم معتقدند که نبود این سازمان باعث بی‌نظمی در اقتصاد شده است.
چون آقای احمدی‌نژاد منحلش کرد، مي‌گویید بی‌نظمی ایجاد شده است. درحالی که ما رابطه همزمانی را با علت و معلولی قاطی کرده‌ایم. مثل این مي‌ماند که شخصی دکتر برود و بگوید هر وقت چای شیرین مي‌خورم چشمم درد مي‌گیرد، خب معلوم است که قاشق را از داخل استکان درنیاورده‌ای! رابطه علت و معلولی را با همزمانی اشتباه گرفته‌ایم.
هرگاه درآمد نفتی در ایران افزایش یافته، سازمان مدیریت وبرنامه‌ریزی بلاموضع شده است. این ربطی به آقای احمدی‌نژاد هم ندارد. سال 62 در دولت آقای موسوی سال 52 در دولت امیرعباس هویدا، سال 81 در دولت آقای خاتمی و نهایتا سال 86 دولت آقای احمدی‌نژاد وقتی درآمد نفت افزایش یافت، عملكرد سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی زیر سوال رفت. اصلا نقش این سازمان به حاشیه رفت. هرگاه درآمد دولت افزایش یافته، بی‌انضباطی هم افزایش یافته است. حرف من این است، مگر نقش این سازمان ایجاد انضباط نبوده، پس چرا نتوانسته در سال‌های پرپولی نظم ایجاد کند؟ یادم هست مجلس ششم به دولت آقای خاتمی فشار مي‌آورد که پول بیشتری خرج کند. انضباط در تصمیم‌گیری وقتی موضوعیت پیدا مي‌کند که همه عوامل با هم هماهنگ باشند. از روز ازل منابع کمتر از مصارف بوده است. وقتی این اصل علم اقتصاد زیر سوال مي‌رود، بود و نبود سازمان برنامه در اداره کشور سرسوزنی تاثیر ندارد. این سازمان تاکنون سه بار منحل شده است. هروقت منابع زیاد بوده کسی تحویلش نگرفته است. من می‌گویم وجود سازمان برنامه همان حرفی است که هایک مي‌زند. وقتی از سازمان برنامه حرف مي‌زنید، در واقع به دولتی شدن اقتصاد حكم مي‌دهيد.
من در مقام سوال پرسیدم. به هرحال این سوال خیلی‌هاست.
شما پرسیدید که چرا مخالف احیای سازمان مدیریت هستید، خیلی واضح گفتم این خواسته یعنی حکم به دولتی شدن اقتصاد. در حالی که سوالات پیشین شما همگی در مسیر اقتصاد آزاد بود. من مي‌خواهم شما حتما کتاب راه بردگی فون‌هایک را بخوانید. وقتی ساختار اداری مثل سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی در یک حوزه‌ای شروع به کار مي‌کند، به نوبه خود بر عملکرد دولت تاثیر مي‌گذارد و سعی مي‌کند هژمونی برقرار کند. طبیعی است که وزارتخانه‌ها واکنش نشان بدهند که چرا یک کارشناس باید برایشان تصمیم بگیرد و من وزیر نتوانم. شاه در سال55 مي‌گفت مي‌خواهیم سازمان برنامه را به دفتری در نخست وزیری تبدیل کنیم کاری که آقای احمدی‌نژاد 40 سال بعدش کرد. من معتقدم آنچه در صحنه عمل اجرا مي‌شود، خیلی مهم‌تر از ساختار عریض و طویلی است که ایجاد مي‌شود؛ چون به محض آنکه منابع کم شود سازمان برنامه فایده‌ای ندارد.
در یک تحلیل نهایی و بررسی عملکرد 70 ساله این سازمان به این نتیجه مي‌رسیم که سازمان برنامه تاثیری در روند توسعه کشور نداشته است. من مخالف برنامه‌ریزی نیستم؛ حتی مخالف سازمان برنامه هم نیستم، اما هشدار مي‌دهم که درمورد نقش و اهمیت سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی اغراق نکنید.
در واقع جمع کردن تیم‌های فکری در داخل یک مجموعه عملا این سازمان را تبدیل به سازمان ته چسب‌زنی مي‌کند. مگر اینکه آقای دکتر روحانی و جهانگیری بگویند که مي‌خواهند سهم دولت در اقتصاد را افزایش بدهند که بعید مي‌دانم این‌گونه باشد.
وقتی بودجه‌ای نمی‌دهید که وزارت صنایع ازمحل منابع خود کارخانه بزند، سازمان مدیریت چه نظارتی مي‌خواهد بکند؟ چرا فلسفه تاسیس سازمان برنامه را فراموش مي‌کنیم؟ سازمان برنامه زمانی تاسیس شده که مازاد کوچکی از منابع پیدا شد و تصمیم گرفتند که با کمک این منابع، هسته ایجاد کنند و به بخش خصوصی اعتبار مالی بدهند. اما سوال من این است آیا خداوکیلی، اقتصاد ایران امروز در این مرحله است؟ هم پولمان همان میزان پول نیست و هم بخش خصوصی‌مان بی‌تجربه نیست.
اگر نهادگرایی به معنای احیای سازمان برنامه است، ایرادی ندارد، یک کلام بگویند که مي‌خواهند اقتصاد را شبه‌سوسیالیستی اداره کنند. درحالی که به نظر من به اندازه کافی نهاد برای حمایت از اقتصاد در کشور داریم. سیستم عریض و طویلی که اختیار یک کارشناس از یک وزیر بیشتر است و جنگ دائمی بین سازمان و وزارتخانه‌ها باشد، کارکرد مطلوب ندارد. در مجموع از منظر نظری، عملی، تاریخی و اجرایی بود و نبود سازمان برنامه تاثیری در توسعه کشور ندارد.
پس شما مي‌گویید این سازمان مانع اصلی حرکت کشور است؟
نه من اینقدر هم بدبین نیستم. من مي‌گویم بود و نبودش تاثیری ندارد. خاطرات عبدالمجید مجیدی را بخوانید. عین همین اتفاق آن زمان هم افتاده است. وقتی سیاستمدار در اثر شرایط عینی تصمیم مي‌گیرد از یک مسیری برود، کدام کارشناس جرات مي‌کند، مخالفت کند؟ یا وقتی شرایط تغییر مي‌کند کدام دستگاه به برنامه وفادار مي‌ماند؟ یک نمونه به من نشان بدهید. در برنامه اول آقای هاشمی قراربود رشد صنایع سنگین دو رقمی و صنایع سبک یک رقمی شود؛ چون مي‌خواستند زیربناها رابسازند. اما درست برعکس شد. از آقای نعمت‌زاده که آن زمان وزیر صنایع بود، سوال کنید.چ
پاسخش این است که فشار تقاضا مانع بود. من مي‌گویم در طول زمان اتفاق خاصی به دلیل داشتن سازمان برنامه نیفتاده است. من مخالف ایفای نقش این سازمان نیستم؛ اما معتقدم با راه‌اندازی مجدد آن، نقش وزارتخانه‌ها به سازمان برنامه منتقل مي‌شود.
یک ایستگاه به ایستگاه‌های دیگر اقتصاد اضافه مي‌شود و این مغایر آزادسازی اقتصاد است. اگر نمی‌خواهیم دولت وارد حوزه تصدیگری شود، نقش سازمان برنامه خود به خود از موضوعیت مي‌افتد. فکر نکنید بودنش شق القمر بوده و در نبودش ثلمه‌ای به کشور وارد شده است. به نظر من بود و نبودش خیلی فرق نمی‌کند.
 
آخرین ویرایش:

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
خلق حماسه اقتصادی سهم دولت است

خلق حماسه اقتصادی سهم دولت است

خلق حماسه اقتصادی سهم دولت است

عبداله فتحی‌نژاد*
از دولت خرد و امید انتظار است واقعیت‌های اقتصادی مملکت را آنچنان که هست و نه آنچنان که می‌گویند و آمار می‌سازند، بشناسد و براساس آن برنامه‌ریزی کند.
واقعیت این است که تاکنون آنچه بر بخش خصوصی روا‌شده، چیزی جز اجحاف نبوده است. مشارکت گسترده و حماسه آفرین ملت ایران در انتخابات ریاست‌جمهوری نشان از نیاز آنها به خردورزی، انصاف و اعتدال از جانب دولت دارد. کارگر کارخانه‌ای که با چشمان خود مشکلات و ضرر و زیان کارخانه‌اش را می‌بیند و همزمان با آن حضور سازمان‌های مختلف برای بستن درب کارخانه، اقدامات سازمان امور مالیاتی برای دریافت مالیات بردرآمد محقق نشده، حضور شهرداری را برای دریافت جریمه چند مترمربع اضافه بنا و تخریب ساختمان کارخانه مشاهده می‌کند، برق، آب و گاز کارخانه اش پیوسته به علت بدهی قطع می‌شود و همه این سازمان‌ها و ارگان‌ها را به‌حق دولتی می‌داند، وقتی که از تریبون‌های مختلف می‌شنود که دولت حمایت از تولید و صنعت را در رأس کارهای خود قرار داده است، چه می‌پندارد؟ کارگرانی که در پروژه‌های عمرانی مشغولند و با جان و دل برای عمران و آبادانی کشور می‌کوشند، وقتی شاهد عدم پرداخت مطالبات شرکتشان از سوی دولت هستند، چگونه قضاوتی خواهند داشت؟ در چنین شرایطی فقط با حماسه‌آفرینی می‌توان تحولی اساسی به وجود آورد؛ آن هم حماسه‌ای که آفریدن آن سهم دولتی کارآمد است و تنها آن پاسخی خواهد بود به حرکت حماسی مردم در 24 خرداد ماه. خلق حماسه اقتصادی بینش می‌خواهد و همت. بینش درست نزد صاحبان صنایع است، نه افراد آکادمیک و تئورسین‌های اقتصادی، حتی اگر آنان تحصیلکرده‌های واقعی و نخبه باشند. صاحبان صنایع آنانند که به معنای واقعی در بخش خصوصی فعالند و با خون و پوست خود مشکلات را احساس می‌کنند و چاره کار را می‌دانند.
هدف از این نوشته بررسی علل اتفاق تعطیلی و نیمه تعطیلی برخی از کارخانه‌های صنعتی و شرکت‌های خدماتی بخش خصوصی نیست. هدف این است که به عنوان یک تولیدکننده و صادرکننده، راهکارهای مورد انتظار بنگاه‌های تولیدی بخش خصوصی برای امکان از سرگیری فعالیت آنها مطرح شود. در طول 8 سال گذشته اغلب کارخانه‌ها و شرکت‌های خدماتی بدهی‌های زیادی به بار آورده‌اند، خصوصا کارخانه‌هایی که در این مدت با رویکرد صادرات تاسیس یا گسترش پیدا کرده‌اند. تسهیلات ارزی که برای این منظور دریافت شده است و شروع بازپرداخت آنها به سال 1385 برمی‌گردد، اما به علت گران شدن نرخ ارز هر چند که با بهره مناسب لایبر به اضافه 2درصد بود، ولی غیرقابل برگشت شدند. اضافه شدن سرسام آور نرخ ارز عملا سرمایه‌گذاری انجام شده را غیراقتصادی و زیان آور کرد. در چنین شرایطی تقریبا اکثر دریافت‌کنندگان تسهیلات ارزی قادر به باز پرداخت آن نشده‌‌اند. اقساط معوق، جرائم متعلقه، سود انباشته شده، رشد چند برابری ارز و رکود بازار، سرمایه‌گذار را در مقابل کوهی از بدهکاری قرار داده است که با هیچ محاسباتی قابل بازپرداخت نیست. این در حالی است که برخی بانک‌های عامل بر خلاف قانون اقدام به ترهین وثايق ملکی اضافه بر محل طرح نیز کرده‌اند و هر دم اقدام یا تهدید به ضبط وثايق می‌کنند. علاوه بر بدهی ارزی، بنگاه‌های تولیدی در سال‌های بیم و امید برای حفظ بقای خود و با امید به اینکه روزی نوبت دولت خرد و تدبیر خواهد رسید و فریادرسی می‌آید، با استقراض از سیستم بانکی و بازار آزاد واحد صنعتی خود را با حداقل ظرفیت فعال نگه داشته‌اند. دولت خرد و تدبیر قطعا می‌داند که در شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کنونی فعال‌سازی صنایع کوچک و متوسط بر صنایع سنگین ارجحیت دارد و حمایت موثر از این گونه صنایع که در سرتاسر کشور پراکنده‌اند، تاثیر زیادی بر اشتغال، رونق اقتصادی و توسعه صادرات خواهد داشت. بخش عمده‌ای از صنایع کوچک و متوسط ایران در گذشته در سیاست مدبرانه‌ای با استفاده از حساب ذخیره ارزی بازسازی شده‌اند. با اتکا به شایستگی جوانان و متخصصان ایرانی تردیدی نیست که حمایت از این صنایع نه تنها موجب اشتغالزایی است، بلکه تولیدات آنها قابلیت رقابت جهانی بسیار بالایی خواهد داشت.
اکنون که این صنایع گرفتار بدهی‌های زیاد ارزی و ریالی هستند، دولت خرد و تدبیر با بخشودگی یا تقبل پرداخت بدهی‌های آنها به سیستم بانکی، می‌تواند در عمل باعث خلق یک حماسه اقتصادی شود.
با این کار بنگاه‌های بی‌شمار تولیدی که ادامه فعالیت خود را در شرایط کنونی غیرقابل توجیه می‌دانند، با امید و اعتماد بیشتر به حرکت در می‌آیند. دولت خرد و تدبیر برای خلق چنین حماسه‌‌ای نیاز به اعتبار و پول ندارد، فقط باید از سودهای بانکی گزاف تحمیل شده بر صنعت و منابع مالی که در گذشته هزینه کرده است، بگذرد. بخش دیگری از بدهی این نوع صنایع شامل بدهی‌های مالیاتی و بدهی به سازمان تامین اجتماعی و سایر موسسات وابسته به دولت است که بخشودن آنها نیز نیاز به وجود نقدینگی ندارد. در کنار این حرکت حماسی و گره‌گشا که نیازمند اقدام عاجل در کوتاه‌مدت است، برای تسهیل محیط کسب‌و‌کار و حرکت به سوی توسعه پایدار، بدون تردید باید قوانین مرتبط با موضوع از قبیل قوانین مالیاتی، قانون کار، قانون تامین اجتماعی و غیره نیز با همفکری بخش خصوصی اصلاح شود. نباید فراموش کرد که دولت‌های اغلب کشورهای جهان که صنایع آنها مشکلات اقتصادی داشته‌اند، اقدام به پرداخت وام‌های بلاعوض یا بسیار طولانی با بهره‌های اندک به آنها کرده‌اند. حال آنکه دولت خرد و تدبیر فقط کافی است از مطالبات خود بگذرد و زیان‌های حاصل از چند برابر شدن قیمت ارز را متحمل شود.
*فعال حوزه صنعت و تجارت
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
چه می‌توان کرد در 100 روز؟

چه می‌توان کرد در 100 روز؟

«دنیای اقتصاد» وعده اول دولت یازدهم را بررسی می‌کند
[h=1]چه می‌توان کرد در 100 روز؟[/h]

دنیای اقتصاد - دولت یازدهم از همان زمان که روی کار آمد از یک برنامه‌کوتاه‌مدت 100 روزه خبر داد. برنامه‌ای برای حل مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی به نحوی که مردم بتوانند در این دوره کوتاه شاهد تحول اقتصادی باشند. البته روحانی چندی بعد اعلام کرد که قرار است در این دوره، واقعیات کشور را به مردم عرضه ‌کند و بگوید چه چیزی را تحویل گرفته است و در برابر مشکلات چه راه‌حل‌هایی دارد. چند روزی از وعده 100 روزه گذشته است و انتظارات مردم برای خروجی این برنامه 100 روزه بالا گرفته است. اگرچه این اولین‌بار است که چنین موضوعی در کشور عنوان شده است؛ اما در کشورهای دیگر معمولا 100 روز اول رييس‌جمهور منتخب مهم ارزيابي مي‌شود، چون این اعتقاد وجود دارد که نوع نگاه رييس‌جمهور به اقتصاد، اجتماع و سياست در چهار سال آينده از همين 100 روز مشخص خواهد شد. به دلیل اهمیت این موضوع است که «دنیای اقتصاد» در یک میزگرد با حضور کارشناسان اقتصادی، بایدها و نبایدهای 100 روز نخست دولت یازدهم را بررسی کرده است. همچنین در یک نظرسنجی از اقتصاددانان و نمایندگان مجلس این موضوع بررسی شده است که در این 100 روز چه اقداماتی عملی است.
نظر سنجی «دنیای اقتصاد» از اقتصاددانان و نمایندگان مجلس
در «صد روز» چه می توان کرد؟

دنیای اقتصاد- زينب موسوي- مرضيه محمودي: هفت خرداد 1392 حسن روحاني به عنوان نامزد انتخابات در برنامه با دوربين تلويزيون: «راه‌حل‌های کوتاه‌مدت یک ماهه و ١٠٠ روزه برای حل مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی در دولت تدبیر و امید پیش‌بینی شده است که با این برنامه ما می‌توانیم در یک فرصت کوتاه شاهد تحول اقتصادی باشیم.»
بيست و سوم تير 1392- حسن روحاني به عنوان رييس‌جمهور منتخب در ديدار نمايندگان مجلس: «دولت در 100 روز اول کار واقعیات کشور را به مردم عرضه می‌کند و می‌گوید چه چیزی را تحویل گرفته است و در برابر مشکلات چه راه‌حل‌هایی دارد.» سوم شهریور 1393 حسن روحانی در حاشیه تجدید بیعت اعضای هیات دولت با آرمان‌های بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی: «شرایط کشور از نظر اقتصادی دارای رکود و تورم است و در اصطلاح دچار رکود تورمی است. برای حل معضلات اقتصادی پیچیدگی‌هایی پیش روی دولت است، اما در عین حال دولت مصمم است کارگروهی را مشخص کند که ظرف ۱۵ روز تمام موانعی را که امروز برای رونق اقتصادی، اشتغال، راه‌اندازی بنگاه‌های بزرگ و کوچک، تحرک اقتصادی در بخش صنعت، کشاورزی و خدمات و در راستای فعال‌تر شدن بخش خصوصی وجود دارد مشخص کند و راهکارها را ارائه دهد، تا در جلسات بعدی هیات دولت در مورد آنها بحث و گفت‌وگو و بررسی‌های لازم صورت بگیرد. به مردم قول می‌دهیم که طبق وعده‌های قبلی، حتما طی ۱۰۰ روز اول یا کوتاه‌تر، اقدامات ضروری و فوری در این زمینه انجام دهیم و نتیجه کار را به مردم بگوییم.» گزارش ویژه وزارت اقتصاد که گزارش دستگاه‌های زیر مجموعه نیز شامل آن می‌شود نهایی شده و احتمالا به دولت رفته است. با این حساب انتظار برای تحقق برنامه‌های 100 روزه بیش از پیش شده است. این انتظار در حالي اوج گرفته كه در كشورهاي ديگر نيز معمولا 100 روز اول رييس‌جمهور منتخب مهم ارزيابي مي‌شود و رسانه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني حتي تحت عنوان برنامه‌هايي با عنوان 100 روز اول به ارزيابي عملكرد رييس‌جمهور در اين 100 روز مي‌پردازند، چرا كه نوع نگاه رييس‌جمهور به اقتصاد و اجتماع و سياست در چهار سال آينده از همين 100 روز مشخص خواهد شد. اما اعضا و چهره‌های کابینه نیز درخصوص این 100 روز به اظهار نظر پرداخته‌اند. وزیر امور اقتصادی و دارایی از اعلام برنامه 100 روزه همه دستگاه‌ها و وزارتخانه‌ها در هفته جاری خبر داده و گفته‌است: ما نیز برنامه خود را تهیه کرده بودیم و هم اکنون با هماهنگی تمام دستگاه‌ها به صورت عملیاتی و نهایی شده درخواهیم آورد. محمدباقر نوبخت، معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رییس‌جمهور اما اصلاح قانون بودجه سال 92، احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و تهیه لایحه بودجه سال 93 را از اولویت‌های اقتصادی اجرایی دولت در 100 روز آینده اعلام کرده و گفته‌است: در 100 روز نخست آغاز به کار دولت یازدهم، کابینه جدید قصد ایجاد تغییرات در زندگی و معیشت مردم دارد. همچنین نهاوندیان، رییس دفتر رییس‌جمهور اعلام کرده‌است: «در برنامه 100 روزه اقتصادی دولت تمام شرایط به نحوی چیده شده تا در گام اول رکود تورمی از اقتصاد ایران رخت بر بندد.» تاکید بر «100 روز نخست دولت تدبیر» موجب شد تا دنیای اقتصاد در یک نظرسنجی از چهره‌های مختلف اقتصادی و نمایندگان مجلس نظر آنها را درباره انجام اقداماتی که در این صد روز شدنی است و تاثیر آن بر زندگی مردم محسوس است، سوال کنیم.

موسی غنی‌نژاد: کلی است
برنامه 100 روزه اقتصادی دولت یک برنامه کلی است بدون ذکر و بیان هیچ جزئیاتی از چگونگی اجرا. بر این اساس اظهار نظر کردن درباره موضوعی که مشخص نیست، شدنی نیست. این برنامه نیازمند جزئیات است و دولت باید مشخص می‌کرد که در نظر دارد چه اقداماتی را انجام دهد، تا شرایط را تغییر دهد. از طرفی دولت یک زمان مشخص 100 روزه تعیین کرده است. مطلوب آن بود که چنین زمانی تعیین نمی‌شد، اما حالا که دولت تدبیر و امید وعده اجرای برنامه کوتاه‌مدت و بهبود وضعیت مردم را داده است، باید آن را اجرایی کند.

سعید لیلاز: شروع آثار بهبود
از برنامه 100 روزه اقتصادی دولت یازدهم نباید انتظار تغییر و تحولات گسترده داشت. اما من با اطمینان اعلام می‌کنم که در پایان این دوره می‌توان نخستین آثار شروع بهبود اقتصادی را ملاحظه کرد و این امر کمی نیست. درست‌است که دولت با تاخیر در تعیین رییس کل بانک مرکزی، زمانی از موعد مقرر را از دست داد، اما در همین‌مدت باقیمانده هم می‌تواند با تغییر سیاست‌های پولی و مالی واکنش‌های مثبتی در بازار ایجاد کند. روی کار آمدن دولت جدید به خودی خود منجر به کاهش قیمت سکه و ارز شد. با توجه به هماهنگی میان تیم اقتصادی دولت، دانش و سابقه کاری آنها می‌توان در انتظار تغییرات بعدی بود. از طرف دیگر اقتصاد ما در حال تجربه سقوط آزاد بوده است. تبدیل این سقوط آزاد به سقوط معین خود یکی دیگر از تحولاتی است که می‌توان امید آن را داشت. نکته مثبت دیگری هم که در این میان وجود دارد اعلام یک برنامه زمانی برای این تغییرات هر چند کوچک است. خوب است اجازه دهیم که دولت‌ها از دادن وعده‌های بدون زمان، خود را در قالب زمانی مشخصی مقید به اجرای وعده‌ها کنند.

فرشاد مومنی: ایجاد امیدواری
دولت یازدهم اگرچه وعده بهبود معیشت و اجرای یک برنامه 100 روزه اقتصادی را داده است اما هنوز برنامه اجرایی و عملیاتی در این خصوص منتشر نشده است. دولت تنها وعده داده است که می‌خواهد در‌مدت 100 روز اقداماتی را انجام دهد اما مکانیسم اجرایی ارائه نداده است تا بتوان با نقد و بررسی آن امکان اجرایی شدن آن را ارزیابی و تحلیل کرد. بر این اساس در گام اول دولت باید برنامه مد نظر خود را منتشر کند. یکی از مهم‌ترین مواردی که دولت در این برنامه اختصاصا عنوان کرده است، بهبود معیشت مردم است به نحوی که مردم بتوانند این بهبود را در زندگی خود احساس کنند. اما معیشت تعریف مشخصی دارد؛ یک بعد آن به اشتغال برمی‌‌گردد و بعد دیگر به تورم. اما مسلما نمی‌توان در این دو بعد در‌مدت 100 روزه تغییری ایجاد کرد. ارائه اصلاحیه لایحه بودجه هم یکی دیگر از وعده‌های 100 روزه شدنی است. اما بودجه یک فرآیند مکانیکی است با اصلاح بودجه الزاما عملکرد دولت تغییر نمی‌کند. مهم جهت‌گیری‌های سیاسی و نحوه ورود به موضوعات اقتصادی است. به نظر می‌رسد هدف وعده‌های دولت بیشتر از آنکه تاثیرات اجرایی باشد، ایجاد جوی از آرامش و امیدواری در جامعه است.

علی قنبری: پیش زمینه اقدامات اساسی
دولت یازدهم فعالیت خود را در قالب سه برنامه کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلند‌مدت ارائه داده است. در برنامه‌های میان‌مدت و بلندمدت می‌توان در قالب برنامه‌های پنج ساله توسعه یا بودجه‌های سنواتی عملکرد مطلوبی داشت، اما در قالب برنامه کوتاه‌مدت 100 روزه، دولت امکان تغییر و تحول اساسی را در شرایط موجود ندارد. در این دوره کوتاه‌مدت فقط می‌توان پیش‌زمینه‌هایی برای اقدامات اساسی ایجاد کرد، شرایط موجود را تبیین کرد و آرامش و ثبات را به اقتصاد کشور بازگرداند. دولت نهم و دهم با اقدامات و عملکرد خود جامعه را دچار ابر تورم کرده است. دولت یازدهم نمی‌تواند با یک برنامه کوتاه‌مدت شرایط را تغییر دهد، اما با روی کار آمدن دولت جدید نوعی امیدواری در جامعه ایجاد کرده‌است، سرمایه اجتماعی مطلوبی در جامعه شکل گرفته است. در این دوره کوتاه می‌توان با کمک این موارد تنها جامعه را آرام کرد، اما نمی‌شود در این دوره تصمیم جدی گرفت. انتقادی که در مواردی به برنامه 100 روزه دولت وارد می‌شود این است که این برنامه دارای جزئیات نیست. در پاسخ باید گفت در این‌مدت کوتاه نمی‌شود هیچ برنامه‌ریزی دارای جزئیاتی ارائه داد، چون نه فرصت این کار هست و نه منابع لازم. تنها باید در این دوره کوتاه ضمن بازگرداندن آرامش به اقتصاد، وضعیت موجود را تبیین کرد تا گام‌های بعدی بر این اساس طراحی شود.

بایزید مردوخی: تبیین وضع موجود
دولت یک برنامه 100 روزه برای تغییر و بهبود اوضاع ارائه داده است، اما در این ‌مدت نمی‌توان کار اجرایی خاصی ارائه داد، تنها می‌شود مشکلات و وضعیت موجود را تبیین کرد. تنها تغییر اجرایی تعیین تکلیف ارز کالاهای اساسی و دارو است. دولت در همان روزهای اول اعلام کرد که تا پایان سال کالاهای اساسی و دارو ارز 1226 تومان می‌گیرند و بعد از آن هم روند ترخیص کالاها از گمرک تسریع شد. با این اقدام بر اساس وعده دولت، مردم می‌توانند بهبود معیشت را در زندگی خود کم‌کم حس کنند، چون در نبود یک اقدام سریع کمبود کالاهای اساسی زندگی مردم را با مشکلات جدی مواجه می‌کرد.

اميد كريميان، عضو كميسيون اقتصادي: ارائه برنامه
در بحث اقتصاد مبحث حركت از وضع موجود به وضع مطلوب مطرح و مورد توجه است. از نظر من با مشكلات جدي اقتصادي موجود در كشور، چالش‌ها با زمانبندي 100 روز، يك سال يا بيشتر قابل حل نخواهد بود، چراكه اين امر تحت تاثير فاكتورهاي متعدد ديگري نيز هست. وقتي بودجه تابع درآمدهاي نفتي است، به تبع آن در هزينه‌هاي زيرساختي نياز به اعتبار وجود دارد و زماني كه نتوانيم درآمدهاي ارزي را به دليل تحريم‌ها وصول کنيم، قطعا بخش اعظمي از مشكلات كشور باقي مي‌ماند. در اين صورت نيازمند برنامه‌ريزي دقيق و مدون با زمان‌بندي مشخص هستيم تا بتوانيم با پيش‌بيني راهكارها، چه در سطح داخلي و چه در سطح خارجي از تنگناها عبور كرده و به راه‌حل‌هاي منطقي دست يابيم. بايد گفت دولت در 100 روز قادر به ارائه برنامه خواهد بود، اما طرح اين موضوع كه مشكلات در 100 روز حل مي‌شود به شعار شبيه بوده و امكان‌پذير نيست. ارائه اين شعارها مثل بازار عرضه و تقاضا است. شعارها و وعده‌ها عرضه مي‌شود و از سوي ديگر مطالبات مردم در راستاي شعارها شكل مي‌گيرد. شعارها اگر براي مردم محقق گردد، تعادل برقرار خواهد شد و ميزان رضايتمندي جامعه از دولت افزايش مي‌يابد، اما اگر اين شعارها جامه عمل نپوشند، منجر به نوعي تورم سياسي خواهد شد كه شكاف ميان دولت و مردم و در نهايت بي‌اعتمادي در جامعه را درپي خواهد داشت. اين نگراني وجود دارد كه همين تورم سياسي به تورم اقتصادي بينجامد.

جعفر قادري عضو كمسيون برنامه و بودجه: فعالیت شورای گفت‌وگو
هنر دولت در اين است كه بتواند در اين 100 روز، مشكلات و تنگناها، موانع قانوني و اجرايي و محدوديت‌هاي دسترسي به منابع را به صورت علمي و مدون بيان كرده و برجسته سازد و تحليل درست و مناسب را براي ارائه راهكارها پيش‌بيني كند. بر اين باورم كه براي حل مشكلات موجود، 100 روز زمان بسيار كمي است و مانور دولت بر اين امر به مردم و دولت توامان آسيب مي‌رساند و اولين نتيجه آن بي‌اعتمادي مردم به برنامه‌هاي آتي دولت خواهد بود. به وجود آوردن توقع رفع مشكلات كشور در ‌مدت زمان كوتاه، بار بي‌اعتمادي مردم را بر دوش دولت مي‌گذارد، درست مثل دولت قبل كه تعهداتش به جامعه بيشتر از ظرفيتش بود و نتوانست پاسخگوي مطالبات مردم باشد. اولويت‌هايي كه دولت يازدهم بايد در برنامه‌هايش در نظر گيرد، فعال شدن هرچه زودتر شوراي گفت‌وگو و شوراي عالي اداري، واگذاري پروسه‌هاي زائد و ارزيابي وضعيت و محدوديت‌هاي قانوني را شامل مي‌شود.

ايرج نديمي عضو كميسیون اقتصادي: اصلاج برخی دستورالعمل‌ها
در رابطه با مسائل اقتصادي 3 نوع برنامه تعريف شده است كه شامل برنامه چهار ساله، برنامه يك‌ساله بودجه‌اي و برنامه 100 روزه مي‌شود. در برنامه 100 روزه آن دسته از اموري كه اجرايي و قابل انجام است، در برنامه‌ريزي لحاظ شده است. اصلاح برخي آيين‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها، سرعت بخشيدن به اجراي قوانين، رفع برخي ناهماهنگي‌ها در بخش‌هاي مختلف از جمله اين امور اجرايي و قابل انجام است. رفع موانع مديريتي و اداري، هماهنگي و سرعت بخشيدن به اجراي قوانين از اهداف اين برنامه زمانبندي‌شده است. نگاه درست به برنامه 100 روزه دانستن اين مطلب است كه برنامه خلق قانون نيست، بلكه اجراي قانون است.

غلامعلي جعفرزاده عضو كميسيون برنامه و بودجه: رکود مشکل اصلی
اين برنامه در واقع گزارشي از بررسي دولتمردان درباره آخرين وضعيت كشور است كه قرار است پس از 100 روز به مردم ارائه شود. اين يك كار فوري و مناسب براي برون‌رفت از بن‌بست‌هايي است كه دولت قبل ايجاد كرده است. دولت بايد به اين نكته توجه كند كه مشكل اصلي كشور ركود است نه تورم پس ابتدا به سمت ارائه برنامه‌هايي براي مقابله با ركود گام بردارد چون با از بين رفتن ركود، توليد افزايش مي‌يابد و با افزايش توليد مشكل اشتغال حل مي‌شود.

غلامرضا كاتب سخنگوي كميسيون برنامه و بودجه: کنترل نقدینگی
در توانايي دولت يازدهم مي‌بينيم كه با اجراي برنامه 100 روزه خود در راستاي شناسايي مسائل و مشكلات كشور و ارائه راهكارهاي متناسب با شرايط اقتصادي بتواند با كنترل نقدينگي و اختصاص ارز مرجع به كالاهاي اساسي اولويت برنامه‌هاي اجرايي خود را به سمت حل مسائل اقتصادي و تامين معيشت مردم ببرد.

محمد دامادي عضو كميسيون عمران: اجرای برنامه‌ها
ارائه برنامه‌هاي اين‌چنيني و كوتاه‌مدت از دو حالت خارج نيست. اول اينكه اعضاي دولت يازدهم از چند سال قبل پيش‌بيني مي‌كردند كه رياست‌جمهوري را به دست مي‌گيرند و از همان موقع به بررسي مسائل كشور پرداخته‌اند يا اينكه در دومين حالت با ارائه برنامه‌هاي اينچنين فوري، فضايي را كه در دولت قبل بوده است، تكرار خواهد كرد. دولت بايد به اجرايي بودن برنامه‌هاي خود بيش از پيش توجه نمايد.

ابراهيم نكو عضو هيات ریيسه كميسيون اقتصادي: معجزه نمی‌شود
درباره برنامه 100 روزه دولت بايد گفت عقلا و مردم نخواهند پذيرفت كه با اين برنامه‌ها معجزه رخ مي‌دهد. آيا انتظار بازگشت به قيمت‌هاي سال گدشته را داريم؟ اين امكان نيست. بايد براي مردم و جامعه اين اميد پيش آيد كه دولت در جهت بهبود وضعيت معيشت آنان گام برمي‌دارد. براي اين كار دولت بايد همانند يك معمار نقشه راه دقيق را تدوين كند و به مردم نشان دهد تا آنان را مجذوب برنامه‌هاي خود سازد و اميد را از اين طريق به جامعه تزريق كند. بهترين كار در اين 100 روز كنترل تورم و گراني و گام برداشتن در راه بهبود معيشت مردم است.

محمود جامساز: ارائه برنامه کاری
100 روز زمانی نیست تا بتوان در آن اقدام اقتصادی خاصی انجام داد. مشکلات کنونی جامعه ما مانند تورم، بیکاری، رشد منفی اقتصادی، نقدینگی و فقر است؛ مشکلاتی که همه زیرساختی است و حل آنها نیازمند زمان بسیار زیادی است. نمی‌شود در این زمان کوتاه حتی معیشت مردم را بهبود بخشید. این وعده ناشدنی است. وزرای دولت هم کم‌کم به این نتیجه رسیده‌اند که این زمان کافی نیست و کم‌کم در مصاحبه‌های خود اعلام می‌‌کنند که تنها قصد دارند در این‌ مدت برنامه کاری خود را مشخص کنند. مردم هم باید آگاه باشند و انتظار اقدامات و تغییرات اساسی را در جامعه نداشته باشند. دولت در این 100 روز باید شرایط کنونی را تبیین و اطلاع‌رسانی کند. باید مشخص شود که دولت کشور را با چه شرایطی از دولت پیشین تحویل گرفته است. نرخ رشد اقتصادی، آمار دقیق تورم، بدهی‌های دولتی و... از مواردی است که همه باید در این‌مدت مشخص شود و بعد هر نهاد و سازمانی برنامه‌های خود را برای ادامه مسیر مشخص کند.
 

Similar threads

بالا