اعترافات احمقانه ..یک نفر ....

paeeizan

اخراجی موقت
چند روز پيش دختر خالم گوشيشو خونمون جا گذاشته بود ... بهش اس ام اس(!) زدم گوشيت جا گذاشتي!!!!!!! ا

بچه بودم از خواب كه بيدار ميشودم چشمام كه قي‌ ميكرد از مامانم مي‌پرسيدم چرا چشمام صبح كه از خواب پا ميشم توش آشغاله؟ مامانم كه خودش دليلشو نميدونست بهم ميگفت پسرم چون روزا شيطوني ميكني‌ شبا شيطون مياد پي‌ پي‌ مي‌كنه تو چشات منم يك شب تا صبح بيدار موندم تا ببينم شيطون كي‌ مياد پي پي تو چشمام.... اسكل بودم :دي

چند وقت پيش تو حياط خونه سيگار ميكشيدم كه صداي باز شدن در حياط اومد منم حول شدم سيگارو روي گوشيم خاموش كردم (!!) و بدترش اينكه بلافاصله گوشيو پرت كردم تو باغچه و سيگار خاموش موند تو دستم
اعتراف ميكنم دوران راهنمايي روز معلم بود
همه تخم مرغ آورده بودن كه توش پر گل بود منم از يه تخم مرغ خام آورده بودم كه بزنم بخنديم! اين اومد داخل همه سرو صدا كردن و شادي كردن تخم مرغارو ميزدن به تخته منم اين وسط تخم مرغو زدم به تخته ! تركيد رو تخته پاشيد همه جا رو لباس معلمم ريخت ! سريع گفت كي بود ؟!!؟ هيچكي هيچي نگفت با اين كه ميدونستن كار منه خلاصه از ته كلاس 4 5 نفر شلوغو آورد بيرون مثل سگ زدشون ولي نگفتن كار من بود ! چون شاگرد زرنگيم بودم معلمه شك نميكرد بهم !
وقتي از كلاس اومديم بيرون تا دو كيلومتر به صورت چهار نعل فرار كردم آخرم سر كوچه گرفتن مث سگ زدنم !

اعتراف ميكنم تموم سالهاي بچگيم فكر ميكردم مامان بابام منو تو حرم_مشهد پيدا كردن چون اولين عكسي كه از خودم دارم بغل مامانم جلو حرمه:)

اعتراف ميكنم بچه كه بودم مي خواستم برم دستشويي تي وي رو خاموش ميكردم تا كارتون تموم نشه وبعد ميومدم گريه ميكردم به مادرم ميگفتم كاره تو بود روشن كردي كارتون تموم شد

در اقدامي شجاعانه اعتراف مي كنم كه از درس تنظيم خانواده افتادم . اونم فقط به اين خاطر كه در جواب سوال احمقانه استادم كه بهم گفت مگه اين كلاس جاي خوابه ؟ خيلي صميمي و خرم گفتم : بيخيال استاد . كي تا حالا 8 صبح خانوادش تنظيم شده !!!!!! كلاس رفت رو هوا استادم منو انداخت بيرون تا كم نياورده باشه اعتراف مي كنم معلم دوم دبستانم مي گفت املا ها رو خودتون بنويسيد كه من با دوربين مخفيا مي بينم كي به حرفام گوش مي ده ...ازون روز كار من شده بود گشتن سوراخ سمبه هاي خونه و سوال هاي مشكوك از مامان بابام:امروز كي اومد؟ كي رفت؟ به كودوم وسيله ها دست زد؟
بيشترم به دريچه كولر شك داشتم
اعتراف ميكنم بچه كه بودم يه بار با آجر زدم تو سر يكي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
تازه هي چند بارم پشت سر هم اين كار و كردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!

اعتراف مي‌كنم سر فينال جام جهاني‌ تا لحظه‌اي كه اسپانيا گل زد فكر مي‌كردم اسپانيا نارنجيه، هلند آبي‌، گل هم كه زد كلي‌ لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانيا ۱ - هلند ۰ ، تازه فهميدم كل بازي داشتم اشتباه فحش ميدادم اعتراف مي كنم وقتي داداشم دو ماهش بود رفتم خندون تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگيتو خوردي؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بيچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگي رو از حلقش كشيد بيرون! :دي

اعتراف مي كنم يه بار پسر همسايه چهارسالمونو با باباش تو خيابون ديدم گفتم سلام نويد چطوري؟
ديدم بچهه تحويلم نگرفت باباهه خنديد
اومدم خونه به مامانم گفتم نويد ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نويد كيه؟
گفتم: پسر آقاي ...
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نويده



اعتراف مي كنم كلاس اول دبستان بودم تحت تاثير اين حرفا كه نبايد به غريبه آدرس خونتون رو بديد، روز اول به راننده سرويس آدرس اشتباهي دادم و از يه مسيري الكي تا خونه پياده رفتم و تازه فرداش موقعي كه سرويس دنبالم نيومد تازه شاهكارم معلوم شد براي خانواده :دي

اعتراف ميكنم چند ماه پيش تو شركت بودم سر كارام يوهو مدير عامل از تو اتاق خودش گفت: اميــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خيلي ميخوامـــت....گفتم منم همينطور....گفت پيش ما نمياي؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت ميزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش كه رسيدم ديدم داره تلفن حرف ميزنه با امير دوستش
و من از شدت ضايگي ديوارو گاز گرفتم....

اون زمان كه از اين نوشابه شيشه اي ها بود يه روز خواستم يه شيشه كه اضاف اومده بود رو بذارم تو در يخچال ديدم بلنده جا نميشه. درش آوردم يكمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در كمال تعجب ديدم نه، بازم جا نميشه !!!!
.
.
.
.
برگرفته از ninisite:gol:
 

tahe-t

عضو جدید
وای چقد خندیییدم:biggrin: اون ستاره و پرنده خیلی خنده دار بود!!!!!!!!;)
 

Similar threads

بالا