آوردگاه شیخان عهد عتیق(حکایت های شیخانه

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عرض سلام وادب و احترام به پیشگاه قدوم گل فشان نظاره گر یاران دوست دار شیخان عهد عتیق
این محفل شیخانه اوردگاهیست بهر هزل دوستان از برای یاد شیخان قدیم که عمری بزیستند و مریدانی جان فشان را نکته ها آموختندی بی چشم داشت
بی شک مساعدت شما یاران آوردگاه، یاد آور مجاهدت آن عتیقه شیخان است که شاهنامه ای فرا رو آورد شیخ نامه مسلک از برای تلطیف روح و انبساط خاطر و هرگونه تطابق تصادفی بوده و موستوجب عقاب نمیباشد
 
آخرین ویرایش:

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از ابو خواجه کریس ابن آنجل از مریدان شیخ نقل است که :
روزی به همراه سایر مریدان شیخ را لای منگنه قرار دادیم که معجزتی نماید
و ما را کرامتی نشان دهاد !
شیخ نعره برآورد که:
مــــــــــــــــــــایند فــــــــــــــــریک...
و سپس بر روی آب حوضچه خانقاه شروع به راه رفتن نمود
و پس از تشویق مریدان بسی جوگیرتر گردید و
کف دست راست بر زیر بغل ببرد و با جمع کردن
دست چپ اصواتی چون صدای باد معده از زیر بغل خویش
خارج نمود !!!
مریدان گفتند یا شیخ این دومی را که ما نیز بلد باشیم
و این دیگر معجزه نباشدی؟!
شیخ فرمود: تفاوتش را هنگامی میفهمید که ریه و
شش های خویش را بر اثر بوی آن از دست میدهید!!
هنوز سخن شیخ به اتمام نرسیده بود که رایحه‌ای
نعره مریدان را برآورد
و آنان با فحش ناموس به آنکه اول از شیخ درخواست
معجزه نمود ، محل وقوع حادثه را ترک و جهت
پیوند ریه راهی بیمارستان گشتند ...
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیخ مشغول مکالمه با سیم کارت ایرانسل خود بودی. اما مکالمه چنان طولانی گشت که مریدان پرسیدند: یا شیخ چگونه است که شارژ سیم کارت شما تمام نمیشود پس از چندین ساعت گوهرفشانی؟
شیخ لبخندی شیطان گونه زده و فرمود:
از ان روی که من در فیس بوک یک (فیک اکانت) با نام (عسل جون) اختیار نموده و به وسیله ی ان ملت را شارژ ایرانسل تیغ همی زدمی!!
و مریدان از فرط تعجب توان نعره و گریز به بیابان هم نداشتندی
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آوردند روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر میکردندی و به ریل قطار ریسدندی که ریزش کوه آن را به بند اورده بود.
ناگهان صدای قطار از دور شنیده شد.
شیخ فریاد زد که جامه هارا بدرید و اتش زنید که بدجور این داستان را شنیده ام!!! و در حالی که جامه ها را آتش میزدند فریاد میکشیدند و به سمت قطار حرکت میکردند، مریدی گفت: یا شیخ نباید دستمان را در سوراخی فرو بکردندی؟
شیخ گفت: نه حیف نان آن یک داستان دیگر است (خاک تو مخت) راننده قطار که از دور گروهی را دید لخت که فریاد میزنند فکر کرد که به دزدان زمین سومالی برخورد کرده!! و تخت گاز داد و قطار به سرعت به کوه خورد و همه سرنشینان جان به جان آفرین مردند!
شیخ و مریدان ایستادند شیخ رو به بقیه کرد و گقت: قاعدتا نباید اینگونه میشد؟!؟!
پس به پخمه ای رو کرد و گفت: احمق تو چرا لباست را در نیاوردندی و اتش نزدندی؟
پخمه گفت: آخر الآن سر ظهر است گفتم شاید همینطوری هم مارا ببینند و نیازی نباشد که ... !
 

محمودپور

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز مریدان به گرد شیخ حلقه زدندی و وی را نکتی خواسته تا صبر خویش فراخ سازند.
شیخ در پاسخ به یاران برآمده و بفرمودی آن چه را گویم جملگی از پس بر نیامدی.
یاران به نعره برآمدند که شیخ چیست، ما را رهنمون فرما که سخت خواهان طریقتیم و در راه نمانیم که ما را تلمذ شیخ بودندی.
شیخ بفرمود چهل روز در بیان سر بکردی و شب هم جامه بدرید و سرما را به جان بخرید.
یاران به عجز آمده و گفتند شیخ سخت دشوار است ما را بازگشت نخواهد بود و جان از کف بدهیم.
شیخ بفرمود پس به یک ساعت از اینترنت پر سرعت مخابرات استفاده بکردی تا حق تلمذ ادا شدندی.
یاران را هیچ نگفته و راه بیابان در پیش گرفتندی ...
 

محمودپور

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی شیخ اتصال پرسرعتی تمنا بکردی، پس عازم شرکت های خصوصی بشدی از برای اتصال 200 کیلوبایت، به هر جا برفتی آن چنان خلاف قیمت دشوار ننمودی پس به اینترنت مخابرات هم سری بزدی و قیمت را که بر دیوار دفتر خدماتی بودی و نوشتندی 200 کیلو ذرتی بیش از نیم از سایر بیافتی، پس به طمع فرم پر بکردی و اتصال برقرار شدی. چون میانت به دانلود رسید شیخ سرعت را 15 کیلوبایت در احسن الحال آن هم با آفرینندگان دانلود (IDM) یافت لذا تماس برقرار نمودی و پاسخ چنین شنیدی که امر مشتبه نبوده و آن چه در تابلو بودی 200 کیلوبیت بودی و امر صحیح است و شیخ را در عجب که چگونه است که این امر را مخابرات ذکر نفرمودی و چندین کس طمع بدین سان می رود و چنین اشتباه بکردی و این چه طریقت است پس جامه بدرید و رو به سوی اینترنت خصوصی بنمود.

(بایت=8بیت، بیت واحدی است که به خاطر کوچک بودن معمولاً استفاده نمی شود.)
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی مریدی از شیخ بپرسید یا شیخ مسالتم شیخ بگفتا بگو تا نادان و احمق نمانی مرید گفت ملعبه ای فوتبال نام مرا در آن شک کثیر است که ز چه روی 22مرد جوان به دنبال توپی روانند و داوری سیاه پوش دز پی 22 جوان. شیخ اندگی اندیشه کرد و همچون پراید در سر بالایی نعره ای بزد و چهار چنگولی جان به جان آفرین تسلیم نمود.و بدین سان شیخان یک به یک منقرض گشتندی و مریدان در نبود شیخ گل کوچیک را در حیاط خانقاه بنا کردندی . نعره ها زدندی و لایی ها بخوردندی بوندس لیگاهایی.
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نقل است که شیخ در رکعت چهارم نماز به شک افتاد پس مبنا را به رکعت دوم گذاشت.
در این لحظه ناگهان سکته کرد!!
مریدان علت را جویا شدند و شیخ دیگر فرمود: چون از چهار به دو معکوس کشیده تسمه تایم شیخ پاره شده.
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیخ در جمع مریدان معمایی مطرح همی کرد که : ” آن چیست که حد و مرزی ندارد ، در لحظه ای از صفر تا بی نهایت و از بی نهایت تا صفر رود و گاهی منفی شود ، شیرین تر از شهد ، خنک تر از یخ ، ملیح تر از نبات است وگر درونش را بشکافی از زهرمار تلخ تر است ؟”

مریدی اجازه بخواست و گفت : یا شیخ آن چیز “آمارهای مسئولین” است.

شیخ فرمود : احسنت ! حقا که مرید برحق من باشی. حال آرزویی بگو تا آن را اجابت کنم ؟

مرید عرض کرد : یا شیخ من در طلب عرفان و تصوف همی باشم. خدا را نشانم بده.

شیخ فرمود : ابله ! خداوند که دیدنی نیست. آرزویی ممکن کن.

مرید گفت : یا شیخ من فرق اخبار واقعی و طنز را چگونه بفهمم؟

شیخ دست مرید را بگرفت و فرمود : بیا تا خدا را نشانت بدهم !

پس مریدان بگریستند و غش غش بخندیدند و بیهوش گشتندی
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیخ و مریدان در بیابان همی برفتی که ناگاه عربی سوار بر شتر به سمت ایشان بیامدی .... شیخ رو به عرب کردی و بفرمودی : ایا این شتر است؟!
مرد عرب به خود فشار زیادی آوردی و سرخ گشتی و جان به جان آفرین تسلیم بنمودی ....
جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و علت را از شیخ جویا شدندی ؟؟
شیخ بگفتا : وی (مرد عرب) جهت تلفظ پ ن پ به خود فشار آوردی و هلاک گشتی ...

 
آخرین ویرایش:

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از مریدان مشغول صرف غذا بودندی که شیخ از او پرسید: آیا غذا میخوری؟ مرید گفت بلی. شیخ پرسید آیا گرسنه ای؟ مریدگفت بلی. شیخ پرسید آیا پس از صرف غذا سیر خواهی شد؟ مرید گفت بلی. شیخ شمشیر برکشید و مرید را به دو نیم کردندی. سپس فرمود به خدا قسم از ما نیست کسی که فرصت پ نه پ را از دست دهدندی........ مریدان کپ کردندی و هفت ساعت سینه و زنجیر زدندی.
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی مریدان نزد شیخ رفتند و از او پرسیدند:
یا شیخ! فیل.ترینگ بدتر است یا کم بودن پهنای باند؟


شیخ نگاه معنی‌ داری به آنها کرد و فرمود:
هیچکدام! چیزی در اینترنت هست که از هر دوی اینها بدتر و اعصاب خردکن تر است!


مریدان با حیرت به شیخ نگریستند و فرمودند:
یا شیخ! از فیلترینگ بدتر چیست؟


شیخ فرمود: مشاهده این لینک تنها برای اعضا سایت امکان پذیر است. برای ثبت‌ نام اینجا کلیک کنید!


بعد از این سخن مریدان نعره‌ها زدند و گریبان پاره کردندی و لپ‌ تاپ‌ های خود را به زمین کوبیدندی، فغان کشان به رشته کوهای آلپ پناه بردندی!
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باباییییییییییی شیخانه بگو:redface:

انقد بدم میاد اینجوری حرف میزنن!:weirdsmiley:

مریدان بر شیخ وارد آمده یکی از ایشان معروض بداشت: یا شیخ، بگویید چه کنیم تا مخ دافکان بزدی و با ایشان به عیش و نوش ایام برآوریم؟ و در این راه شورتکات چه باشدی؟
شیخ (اِندُ الاندرز) بفرمود: بروید کار کرده پول ابتیاع نمایید و اسبی مدل بالا اختیار کنیدندی که دافان بسیار نعل پرستند
پس مریدان پند شیخ فراگرفته و خشتکها بدرانیدندی ..
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
مریدان بر شیخ وارد آمده یکی از ایشان معروض بداشت: یا شیخ، بگویید چه کنیم تا مخ دافکان بزدی و با ایشان به عیش و نوش ایام برآوریم؟ و در این راه شورتکات چه باشدی؟
شیخ (اِندُ الاندرز) بفرمود: بروید کار کرده پول ابتیاع نمایید و اسبی مدل بالا اختیار کنیدندی که دافان بسیار نعل پرستند
پس مریدان پند شیخ فراگرفته و خشتکها بدرانیدندی ..

:weirdsmiley:.....
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mina12345 سیر مرد سالاری از عهد بوق الی الابد ! زنگ تفريح 4

Similar threads

بالا