قسمت اول
قسمت اول
به گزارش خبرگزاري فارس، در حالي قرار است فيلم سينمايي «نبرد تايتانها» روز دوم فروردين سال 1390 از رسانهملي و شبكه سوم پخش شود كه اساسا اين فيلم با هدفگذاري عليه باورهاي ديني و اعتقادي مسلمانان ساخته شده است و در لايههاي مياني فيلم به تخريب مباني مهم ديني نظير زير سئوال بردن اعتقاد به منجي آخرالزمان و ترسيم چهرهاي پليد از وي و نيز ايرانستيزي را در خود نهفته دارد.
فيلم «نبرد تايتانها» در واقع در قالب تصوير آمده بر اساس باورهاي اسطورهاي يونان است. اين فيلم اشاره به دعواي ميان المپنشينان بعد از پيروزي بر تايتانهاي اوليه براي رسيدن به قدرت دارد. گرچه شكل داستان و روند داستاني فيلم همانگونه كه در اساطير يونان آمده رقم نميخورد، اما موضوع فيلم خدايان المپ و دعواي قديمي قدرت ميان خدايان نسل دوم يا همان المپنشينان است.
اسطورههايي كه در فيلم در قالب خدايان ظهور و بروز دارند عبارتند از: زئوس و فرزندانش، پوزئيدون و هادس. اسطورههايي كه از آنها به عنوان «نيمه خدا» ياد ميشود به آيو و پرسيوس ميتوان اشاره كرد. اسطورههاي ديگري كه از خون يا تكهاي از وجود اين خدايان بوجود آمدهاند عبارتند از: عقرب شاه و كراكن.
* خلاصه فيلم
داستان فيلم در دوراني رقم ميخورد كه انسانها با خدايان زندگي ميكنند. خداياني كه در فيلم از آنها ياد ميشود فقط خدايان يونانياند و بس. اين فيلم از ميان سه خداي معروف يوناني «زئوس، پوزيدون و هادس» به دعواي قديمي ميان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را كلاه گذاشته و خدايي آسمان را از آنِ خود كرده و در اين ميان سهم هادس قعر زمين و جهنم است. هادس كه از اين تقسيمبندي ناراحت و عصبي است در پي راهي براي قدرت يافتن بر كائنات است. قهرمان فيلم پسر نامشروع زئوس (پرسيوس) ميباشد كه نيمي انسان و نيمي تايتان است. پرسيوس به جنگ هادس و كراكن كه مخلوق هادس است ميرود و با نجات بخشيدن به شاهزاده سرزمين المپيوس، نابود كردن كراكن و تبعيد هادس به اعماق زمين به كمك شمشير زئوس و شمشير غضب او كه در قالب رعد و برقي است خدايي، بقا و توانمندي زئوس را به او برميگرداند و به مردم هم شادماني و صلح را هديه ميدهد.
* روايت قصه فيلم
مردمان بر عليه خدايان خود كه همه چيزشان را از آنان دارند به علت نامهرباني و غضب ايشان شوريدهاند. زئوس براي تنبيه مردم با همسر پادشاه آكريسيوس كه بر عليه او شورش و طغيان كرده بود همبستر ميشود. در اثر همين رابطه نامشروع فرزندي به دنيا ميآيد كه نام پرسيوس بر آن نهاده ميشود. پادشاه آكريسيوس همسر و پسري كه تازه متولد شده را به دريا ميافكند. سالها از اين ماجرا گذشته و پرسيوس كه حالا جواني برُمند است با خانوادهاي ماهيگير كه او را يافته و بزرگ كردهاند زندگي ميكند. سوار بر لنج كوچك هميشگي هستند كه به شهر آرگوس نزديك ميشوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخريب ميكنند و در همين زمان هادس بعد از كشتن اين سربازان لنج ايشان را هم نابود و غرق ميكند. هادس به عرش نزد زئوس ميرود و از او اجازه ميگيرد تا مردم را به خاطر اين سركشي تنبيه كند. خداي آسمان (زئوس) كه آدميان را آفريده در فناناپذيري و قدرتمندي محتاج عبادت و نيايش ايشان است اما خداي سرزمين مردگان (هادس) كه در زير زمين است قدرت و بقايش را محتاج ترس مردم است. با اين طرفند هادس قدرت مييابد و با آزاد كردن كراكن قدرت بلامنازع خدايان ميگردد. پرسيوس كه از حادثه غرق شدن نجات يافته و به سرزمين المپيوس راه يافته به دستور پادشاه و به همراه تعدادي سرباز كاركشته به مصاف هادس ميشتابد. در ميان راه با آكريسيوس مواجه ميشوند كه اكنون آلت دست و ابزار هادس است. وقتي دست او را ميبرند عقربهاي مهيب و غولآسايي از قطرات خون او متولد ميشوند كه تنها به كمك اجنه رام ميشوند. جنها در فيلم با لباس باديهنشينان عرب بوده، به زبان عربي صحبت ميكنند و به عقربها دستور ميدهند: «اطيعوا الجن». همين اجنه در شفا بخشيدن به دست عقرب گزيده پرسيوس، همراهي تا باغ استيگا و پرسش از جادوگران، احضار كارون، گذر از سرزمين مردگان و رسيدن به معبد آتنا و كشتن مدوسا كمك كردند. البته آيو هم كه مانند پرسيوس يك نيمه خدا ولي مونث و هديهاي از جانب زئوس بود در اين مسير خيلي به پرسيوس ياري رساند.
از اينجا به بعد در فيلم نوبت تكتازي پرسيوس است. او كه سر مدوسا را به همراه دارد سوار بر اسب پرندهاي كه از جانب زئوس به سوي او آمده به نبرد «كراكن» رفته و با سنگ كردن او توسط چشمان مدوسا و تبعيد هادس به قعر زمين و دنياي مرگ به كمك شمشير جادويي زئوس و صاعقهاي كه از آسمان بر دل هادس وارد ميآيد پادشاهي زئوس را بر مردم دنيا تمديد ميكند و دنياي جديدي را كه آرزوي پدر انسانياش كه او را بزرگ كرده بود و تمامي انسانها داشتند را رقم ميزند.