چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود،
جوان اتومبیل خود را در گوشه اي پارك كرد، كامپيوتر خود را بيرون آورد، آن را به يك خط تلفن همراه وصل كرد، وارد صفحه اي روي اينترنت، جايي كه مي توانست سيستم جستجوي ماهواره اي را فعال كند شد، منطقه ي چراگاه را مشخص كرد و عملياتي پيچيده را انجام دادوگفت
،چوپان گفت: درست است
آنگاه به نظاره ي مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت
مرد جوان پاسخ داد
چوپان گفت: تو يك مهندس مشاور هستي
چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است
ناگهان سروكله يك اتومبيل كروكي از ميان گرد و غبار جاده ها پيدا شد
راننده اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس شیک، كفشهاي براق، عينك آفتابی و كراوات بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد
اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟
چوپان نگاهي به مرد جوان و نگاهي به رمه اش كه به آرامي در حال چريدن بود انداخت و به آرامی جواب مثبت داد
جوان اتومبیل خود را در گوشه اي پارك كرد، كامپيوتر خود را بيرون آورد، آن را به يك خط تلفن همراه وصل كرد، وارد صفحه اي روي اينترنت، جايي كه مي توانست سيستم جستجوي ماهواره اي را فعال كند شد، منطقه ي چراگاه را مشخص كرد و عملياتي پيچيده را انجام دادوگفت
شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داريد
،چوپان گفت: درست است
همانطور كه قبلا توافق كرديم، مي تواني يكي از گوسفندها را ببري؛
آنگاه به نظاره ي مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت
وقتي كار انتخاب مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت
اگر من به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد؟
مرد جوان پاسخ داد
خب.. ، اگر درست بگویی چرا كه نه
چوپان گفت: تو يك مهندس مشاور هستي
مرد گفت: درست گفتی.. ! اما از كجا فهمیدي.. ؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است
،بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي
براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي دانستم، مزد خواستي؛
وهيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني؛
چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي ...!