ارسطو، لیموترش و اندیشه اقتصادی

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ارسطو، لیموترش و اندیشه اقتصادی
علی موقر
اگر در غرب بخواهیم دنبال هر چیزی را بگیریم نهایتا از یونان قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد سر در می‌آوریم. پیشینه اندیشه اقتصادی هم مثل خیلی از همان چیزها دست آخر از همان‌جا سر در‌می‌آورد.


گو اینکه خیلی قبل‌تر از یونانی‌ها، بابلی‌ها بانک را اختراع کرده بودند و لودیایی‌ها سکه را استفاده می‌کردند و فینیقی‌ها تجارت را بسط داده بودند؛ اما دانشمندان غربی اقتصاد را هم مانند فلسفه و هنر و تئاتر و ادبیات و باقی چیزها به یونان می‌رسانند و بیش از این دنبال قضیه را نمی‌گیرند تا عوام‌الناس سردرگم نشوند.
چنانکه می‌دانیم یونان آن زمان اندیشمندان زیادی را در دامان خود می‌پروراند که هر کدام به نوبه خود درباره اقتصاد هم می‌اندیشیده‌اند. یکی از قدیمی‌ترین ایشان هزیود است که چند کتاب نوشت و یکی از آنها را با نام «چکامه‌ای در باب کار» به اقتصاد اختصاص داد و در آن بر نقش کار سخت و شرافتمندانه در اقتصاد تاکید کرد.
گفتن ندارد که وی به عنوان یک فیلسوف بر کار سخت صرفا تاکید می‌کرده است و خودش اصولا آدمی نبوده که دل به کار بدهد. به هرحال عبارت معروف او یعنی «خانه، زن و یک گاو نر برای شخم زدن» به لحاظ بنیان‌های اقتصادی مورد توجه اندیشمندان بعد از او قرار گرفت.
یکی دیگر از اندیشمندان یونانی گزنفون است که آثاری با عنوان اقتصاد و درآمد آتن نوشته است و در تحلیل‌های خود آورده است که برنامه توسعه اقتصادی باید با مشورت کاهنان معبد دودونا و دلفی به اجرا در بیاید تا سودمند واقع شود وگرنه چیز بیخودی می‌شود. همین مساله باعث شده تا دیگران پشت سر او زیاد حرف بزنند.
در صورتی که اگر می‌گفت باید با مشورت مثلا شورای شهر آتن به اجرا در بیاید هم همانقدر پشت سرش حرف می‌زدند. در هر صورت ما خاطر خود را از این بابت مکدر نمی‌کنیم و پیگیر ماجرا نمی‌شویم.
افلاطون هم در کتاب‌های جمهوری و قوانین، حرف‌های اقتصادی زیادی زده که به درد دنیا و آخرت کسی نخورده است؛ اما چون حرف‌های قشنگی بوده تا همین امروز توجه همگان را به خود جلب کرده است. هر چه هست اندیشه اقتصادی به طور جدی با ارسطو آغاز می‌شود. البته اندیشمندان قبل از او هم به نوبه خودشان در اندیشه‌های خود جدی بوده‌اند؛ اما چنان‌که پیداست چندان جدی گرفته نشده‌اند.
ارسطو بعد از اینکه در استاگیرا به دنیا آمد و اندیشیدن را یاد گرفت در حدود بیست سال با هدایت افلاطون در آتن درس خواند و برای خودش ارسطویی شد. اگر انصاف بدهیم هر کس دیگری هم جای او بود در این بیست سال برای خودش چیزی می‌شد.
ارسطو نیز بعدها به سهم خود معلمی پسر صغیری را به عهده گرفت که بعدترها اسکندر کبیر شد. اسکندر همین که واحد اخلاق نیکوماخوسی را پاس کرد به نصف جهان لشکر کشید و سر آدم‌های زیادی را مثل خیار از تنشان جدا نمود. ناگفته نماند که فتوحات او به لحاظ اقتصادی دستاوردهایی هم داشت. از جمله اینکه بذر لیمو ترش را که یونانی‌ها به آن سیب(!) می‌گفتند به اروپا رساند.
باری، کتاب‌های سیاست و اخلاق نیکوماخوسی از معروف‌ترین نوشته‌های ارسطو هستند که در آنها به اقتصاد هم توجه شده است. در کتاب سیاست آمده است که شایسته است یونانی‌ها بر بربرها حکومت کنند، عدالت اساس نظم در جامعه است، فن جنگ فن طبیعی کسب مال است و به کارگیری چنین فنی بر ضد آدمیانی که باید فرمانبردار باشند؛ اما تسلیم نمی‌شوند طبیعتا عادلانه است.
در فصل‌های بعدی کتاب، ارسطو مسائل را بیش از حد لازم پیچیده کرده است. مثلا درباره کفش برای پوشیدن یا کفش برای فروختن بحث کرده و به این مساله پرداخته که کدامیک طبیعی‌تر است. این ماجرای پیچیده کفش تا زمان مارکس و حتی بعد آن هم مورد مناقشه اندیشمندان اقتصادی بوده و عجالتا لاینحل باقی مانده است.
همچنین وی بعضی نظرات استاد خود درباره زندگی اشتراکی و آن حرف‌های قشنگ آرمانشهری را رد کرده و گفته است که در زندگی اشتراکی آنهایی که بیشتر زحمت می‌کشند شاکی خواهند شد و به تدریج همه از زیر کار در می‌روند و به همان تدریج اوضاع آرمانشهر اوضاع افتضاحی خواهد شد که به هیچ عنوان شایسته یک آرمانشهر نیست.
در اخلاق نیکوماخوسی هم درباره اینکه پول چیست و چطور به وجود آمده بحث کرده است. ارسطو به این اذعان کرده که پول بر مبنای قانون به وجود آمده است و بر مبنایی طبیعی نیست و بنابراین چیز بیخودی است و فن ثروت‌اندوزی امری نالازم است و سعی کرده به دیگران بفهماند که پول، ثروت نیست و بالعکس.
حقیقتا باید انصاف بدهیم که فهماندن چنين قضیه‌ای از فهماندن قضیه علم بهتر است یا ثروت هم دشوارتر خواهد بود. علی‌ای‌حال از زمان ارسطو تا کنون کفش‌های زیادی دوخته و پول‌های زیادی هم اندوخته شده و از قرار معلوم به جز اندیشمندان اقتصادی آدم‌های دیگر چندان پیگیر این موضوع نشده‌اند که چی به چی است.
 

Similar threads

بالا