عشق را چگونه می شود نوشت ؟ در گذر ِ این لحظات ِ پـُـر شتاب ِ شبانه که به غفلت آن سوال ِ بی جواب گذشت ، دیگر حتی فرصت ِ دروغ هم برایم باقی نمانده است وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش می دادم ، که در آن دلی می خواند : من تو را ، او را ، کسی را دوست می دارم !
به معجزه ات ایمان آورده ام
این بار
چشم هایم را
به چشم هایت گره می زنم
می نشینم
عصا اژدها کنی
این فروردین
به امید پیامبری چشم هات سيزده اش را به در کرده ام .
برای ماندنش به خداالتماس کردم از خدا خواستم از حمایت ما رو بر نگرداند که من بی او هیچمنیمه شب ها برایش دعا کردم اه کشیدم ولی او رفت و خدا گریه هایم را نشنیدو ندید و دعا هایم را نشنید و مورد اجابت قرار ندادو او را برد و ان زمانبود که من از همه و هر چه داشتم بریدم و های های گریستم و او رفت و من فقطناظر رفتن او بودم رفتنی که هیچ امیدی به بازگشت ان ندارم ونخواهم داشت وامروز من او را برای همیشه از دست داده ام نه می توانم او را حس کنم و نهدر آغوش بگیرم او رفت گر چه برایم همیشه ماندگار است
به من تکیه کن تکیه کن تکیه کنکه خاصیت عشق را میشناسم به من تکیه کن مثه شبنم به برگ تو را بهتر از برگ ها میشناسم به من شک نکن شک نکن شک نکن که من صحت اعتماد توام لطیفی تو تکرار ابریشمی که وقت سرودن به یاد توام تو از اوج فواره ها آمدی تو با یک قبیله صدا آمدی تو از عطر نارنج زاران خورشید تو از قله ها از هوا آمدی تو را روی گلبرگ ها مینویسم در آغاز در ابتدا مینویسم در آغاز دفتر چه مشق هایم تو را گرچه من بود ما مینویسم مریم عباس زاده رمان: رقص در خاطره
مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم
تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد یه بغض شکسته رفیق گلوم شد تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد تمام وجودم توی آینه خط خورد هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره دلم غصه داره دلم بی قراره نه شب عاشقانه است نه رویا قشنگه دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه
یه شب زیر بارون که چشمم به راهه می بینم که کوچه پر نور ماهه تو ماه منی که تو بارون رسیدی امید منی تو شب نا امیدی