نتایح جستجو

  1. 20282

    [IMG]

    [IMG]
  2. 20282

    گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌ بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ يا عبیری ‌كه‌ از...

    گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌ بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ يا عبیری ‌كه‌ از بوي‌ دل‌آويز تو مستم‌ بگفتا من‌ گِلی‌ ناچيز بودم ‌ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌ کمال‌ هم‌نشين‌ در من‌ اثر کرد وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم ...
  3. 20282

    سلام خوبی خانم مهندس

    سلام خوبی خانم مهندس
  4. 20282

    [IMG]

    [IMG]
  5. 20282

    [IMG]

    [IMG]
  6. 20282

    باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا راحت جانم همه تو تاب و توانم...

    باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا راحت جانم همه تو تاب و توانم همه تو راز نهانم همه تو همدم و همراز بیا چشم و دلم خانه تو دل همه دیوانه ی تو مست ز پیمانه تو مست سرانداز بیا نور چراغم همه تو حسرت و داغم همه تو جلوه ی باغم همه تو سرو سرافراز بیا شعر تویی شور...
  7. 20282

    [IMG] هر که دل آرام دید ...

    [IMG] هر که دل آرام دید ...
  8. 20282

    موهای یک زن خلق نشده برای پوشانده شدن یا برای باز شدن در باد یا جلب نظر یا برای به دنبال...

    موهای یک زن خلق نشده برای پوشانده شدن یا برای باز شدن در باد یا جلب نظر یا برای به دنبال کشیدن نگاه موهای یک زن خلق شده برای عشقش که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود... عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست! وقتي خدا مي خواست تو را بسازد چه حال خوشي داشت، چه حوصله اي ! اين موها،...
  9. 20282

    «دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم میزند با اشک...

    «دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم میزند با اشک خونین این رقم گفت اي مجنون شيدا ، چيست اين؟ می نویسی نامه ، بهر کيست اين؟ گفت مشق نام ليلي ميکنم خاطر خود را تسلي ميکنم چون ميسر نيست من را کام او عشق بازي ميكنم با نام او .
  10. 20282

    اگر داخل شوند اندر سیاست / برای شغل و کارست و ریاست تجارت نیست صنعت نیست ره نیست / امید جز به...

    اگر داخل شوند اندر سیاست / برای شغل و کارست و ریاست تجارت نیست صنعت نیست ره نیست / امید جز به سردار سپه نیست رعایا جملگی بیچارگانند / که از فقر و فنا آوارگانند
  11. 20282

    کجا فرموده پیغمبر به قرآن / که باید زن شود غول بیابان کدام است آن حدیث و آن خبر کو / که زن باید...

    کجا فرموده پیغمبر به قرآن / که باید زن شود غول بیابان کدام است آن حدیث و آن خبر کو / که زن باید کند خود را چو لولو
  12. 20282

    شعر گفتم كه ز دل بردارم بار سنگین غم عشقش را شعر خود جلوه ئی از رویش شد با كه گویم ستم عشقش را

    شعر گفتم كه ز دل بردارم بار سنگین غم عشقش را شعر خود جلوه ئی از رویش شد با كه گویم ستم عشقش را
  13. 20282

    حجاب زن که نادان شد چنین است / زن محبوبه مستوره این است بلی شرم و حیا در چشم باشد / چو بستی چشم...

    حجاب زن که نادان شد چنین است / زن محبوبه مستوره این است بلی شرم و حیا در چشم باشد / چو بستی چشم باقی پشم باشد
  14. 20282

    من همانم که در ایام حیات / بی شما صرف نکردم اوقات تامرا روح و روان در تن بود /...

    من همانم که در ایام حیات / بی شما صرف نکردم اوقات تامرا روح و روان در تن بود / شوق دیدار شما در من بود
  15. 20282

    آنچه از مال جهان هستی بود / حرف عیش و طرب مستی بود هر که را روی خوش وخوی نکوست /...

    آنچه از مال جهان هستی بود / حرف عیش و طرب مستی بود هر که را روی خوش وخوی نکوست / مرده و زنده من عاشق اوست
  16. 20282

    مدفن عشق جهان است اینجا / یک جهان عشق نهان است اینجا عاشقی بوده به دنیا فن من /...

    مدفن عشق جهان است اینجا / یک جهان عشق نهان است اینجا عاشقی بوده به دنیا فن من / مدفن عشق بود مدفن من
  17. 20282

    ای نکویان که در این دنیایید یا از این بعد به دنیا آیید این که خفته است در این خاک...

    ای نکویان که در این دنیایید یا از این بعد به دنیا آیید این که خفته است در این خاک منم ایرجم، ایرج شیرین سخنم
  18. 20282

    شکر مازندران و شکر هندوستان هر دو شیرینند اما این کجا و آن کجا دانه فلفل سیاه و خال محبوبان...

    شکر مازندران و شکر هندوستان هر دو شیرینند اما این کجا و آن کجا دانه فلفل سیاه و خال محبوبان سیاه هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا چشمه حیوان کجا لعل لب جانان کجا هر دو جانبخشند اما این کجا و آن کجا تیغ هندویان کج است و ابروی دلدارکج هر دو خونریزند اما این کجا و آن کجا ایرج میرزا
  19. 20282

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ...

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با...
  20. 20282

    سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن...

    سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم...
بالا