باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا
دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا
راحت جانم همه تو تاب و توانم همه تو
راز نهانم همه تو همدم و همراز بیا
چشم و دلم خانه تو دل همه دیوانه ی تو
مست ز پیمانه تو مست سرانداز بیا
نور چراغم همه تو حسرت و داغم همه تو
جلوه ی باغم همه تو سرو سرافراز بیا
شعر تویی شور...
موهای یک زن خلق نشده
برای پوشانده شدن
یا برای باز شدن در باد
یا جلب نظر
یا برای به دنبال کشیدن نگاه
موهای یک زن خلق شده
برای عشقش
که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود...
عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!
وقتي خدا مي خواست تو را بسازد
چه حال خوشي داشت،
چه حوصله اي ! اين موها،...
«دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم
میزند با اشک خونین این رقم
گفت اي مجنون شيدا ، چيست اين؟
می نویسی نامه ، بهر کيست اين؟
گفت مشق نام ليلي ميکنم
خاطر خود را تسلي ميکنم
چون ميسر نيست من را کام او
عشق بازي ميكنم با نام او .
اگر داخل شوند اندر سیاست / برای شغل و کارست و ریاست
تجارت نیست صنعت نیست ره نیست / امید جز به سردار سپه نیست
رعایا جملگی بیچارگانند / که از فقر و فنا آوارگانند
شکر مازندران و شکر هندوستان
هر دو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال محبوبان سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چشمه حیوان کجا لعل لب جانان کجا
هر دو جانبخشند اما این کجا و آن کجا
تیغ هندویان کج است و ابروی دلدارکج
هر دو خونریزند اما این کجا و آن کجا
ایرج میرزا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با...
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم...