پدر بزرگم تازه فوت کرده بود (پدر مادرم) ما رفتیم یه جا مهمونی، یکی از دوستای خانوادگی مامانمو ندیده بود که تسلیت بگه بهش (مرد بود این دوستمون) گفت خدا بیامرزدتون من اینجوری شدم یهو :eek: بعد گفت ایشالله عروسی دختر خانومتون، پسر خانومتون مامانم که به زور خودشو نگه داشت از خنده ولی من داشتم...