نتایح جستجو

  1. ع

    عاشق

    زلف آشفته و خوي کرده و خندان لب و مست پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست نرگسش عربده جوي و لبش افسوس کنان نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزين گفت اي عاشق ديرينه من خوابت هست :gol:عاشقي را که چنين باده شبگير دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست:gol: برو اي...
بالا