پيش از اينها فکر مي کردم که خدا
خانه اي دارد کنار ابرهامثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس خشتي از طلاپايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور
ماه برف کوچمي از تاج او
هر ستاره، پولکي از تاج او
اطلس پيراهن او، آسمان
نقش روي دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنين خنده اش
سيل و طوقان، نعره...