آخي!
ما هم دم امتحانا انقدر ازين درسا خونديم!!
از سرما يخ ميزديم
انوشه حساب كن از دانشگاه تا تجريش پياده ميرفتيم همشم ميگفت خسته نيستم!! دارم عشقمو مي بينم الان بهش ميگم بيا بريم سر كوچه قدم بزنيم ميگه عزيزم بيخيال حال ندارم همين جا خوبه پيشتم ديگه! :razz:
خلاصه اينكه بچه حلال زاده به دايي...
ببين يه كاري مي كنيم انوشه
ما تو خونه ميشينيم شما بريد براي خودتون كيف كنين
بعد بيا گزارش مفصلشو به من بده
ها؟!
بابا اين شوهر منم دل داره الان زنشو يه هفته است نديده كلا قاط زده!!
(ميايم شما رو هم كاملا زير نظر ميگيريم!! هااا!)
/////
ساسان تو هرچي باشه مظلوم نيستي
چشماتو ببند ميخوام برات سبيل...
هااا... حواسم بهت هست مامان
آخه من حواسم به چند نفر باشه؟!!
امين زياد مهم نيست حالا :D بين تو و رضا بايد به عدالت رفتار كنم
خب دختر جون برات يه چيزي خريده شايد بخواد ابراز عشق و اينا كنه جلوي ما روش نميشه خب!
..........................
ساسان تو سيبيلم داري؟؟؟؟ :biggrin: