روحم آزرده مرا وسوسه بیهوده مکن
دگر این لحظه تن پاک من آلوده مکن
یاریم کن که رود از یادم غم دیرین این خاطره ها
شوق پروازسراپای مرا میکشد تا پس این پنجره ها
پیش رویم بگشا پنجره ای تا از آن پنجره پرواز کنم
روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال وپری دارد باوسعت مرگ.
پرشی دارد به اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من وتو برود.
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه ازشیشه مسدودهواپیماست
زندگی...