خاله تو این مقداد و آرام رو نمیشناسی؟می دونی که تا من برسم اثری از بستنی ها نمونده[IMG]
اومدم دیدم فقط روبانای بستنی برای من مونده،خوب می اومدی یه گوشه یواشکی خودیم می خوردیمش:w07:
من الان که باید برم ولی برگشتم سعی می کنم از آرام یه خوردشو پس بگیرم،میدونی یه عالمه بود همه رو که نمی تونه خورده باشه،آرام ذخیره هم با خودش برداشته[IMG]
جیگرم من شام نخوردم،مامان و بابام هم بی خیال نمی شن مجبورم برم شاهد دیگه امشب برنگردم،ولی فردارو ایشالا هستم
شبت پر ستاره خانوم گلم
می بوسمت آرامم(صورتت و که شستی؟[IMG])
فعلا
آراام خوب اون موقع همش به این فکر می کردم که من تهنایی مگه می تونم حریف تو شم(البته فکر نکنی ملودی هم باشه می تونیم حریفت شیم،نه ولی باعث دلگرمیه) وگرنه 10 تا مثل ملودی هم جمع شن نمی تونن از تو ،شام که بی خیال حرفشم نمی زنم،سوغاتی هم نمی تونن بگیرن[IMG]