چقد امشب عصبانیی!!!
بگو کی فلکت کرده...بگو،مرد شو...
ما که هنوز لنگ در هوا منتظریم:cry:(حیلی درد داشت؟؟؟:cry:)
شتلق...
اینجا چقد تاریک شد:w05::w05:
لوبیا پلو...شلوار لی...؟؟؟
بیا ممد اینقده دیر جنبیدی که آخرش مریم،برگ را برد و به راهه خلاف کشوند...
بابا بساط من اونجوری نبود...
برگ!!!ارزششو نداره...قدرته نه گفتن داشته باش:D
خیار...
نه بابا ...من زورم تا حالا به یه مورچه نرسیده...(البته فقط یه چند دفه ای تو مدرسمون دعوا کردم،دو سه دفه هم از کلاس (تو دبیرستان )اخراج شدم،(البته زنگهایه آمادگی دفاعی همیشه اخراج بودم)
تو که مامانه منو ندیدی...دیدی؟؟؟اینقده دوسش دارم...اونم منو خیلی دوست داره...فقط سروصدا نکنین که الان خوابه...
بالا خره نفهمیدم آی یا ای یا ای یا اییی یا...
سیب؟؟؟...
الان یه مطلبه فوق العاده خوندم دربارهیه haarp ...
کدوتون میدونه این چیه؟؟؟:cool::D
20 سوالی...
فقط اگه میدونستین همین اول نگین که من ضایع شم...:redface:
گلابی؟؟؟:surprised:
بساط؟؟؟شماهم آره!!!(بساط=هرچیزه گستردنی)
راستی شما سروری ...من که گفتم باش تا این برگ هم احساسه تنهایی نکنه،طفلی گناه داره،هرشب گریه میکنه،اشکه همرو درمیاره:D:D
گلابی؟؟؟...
مثه اینکه قراره یه بساطی یه جایی باشه...فقط هم تا اینجا مریم میدونه...
میخان برگ راهم باخودشون ببرن...
برگ!!!همه از همینجا شروع کردنها!!!مگه مستنده مکث را نمیدیدی؟؟؟؟:D:D
گلابی...درخت...