نتایح جستجو

  1. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! پدرم همیشه می‌گوید "این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند" البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ...
  2. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد: «شما براي چي مي نويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد: «براي يک لقمه نان.» پسره بهش برخورد. پس توپيد که: «متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.» و برنارد...
  3. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! مردي به يك مغازه فروش حيوانات رفت و درخواست يك طوطي كرد. صاحب فروشگاه به سه طوطي خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطي سمت چپ ۵۰۰ دلار است.» مشتري: «چرا اين طوطي اينقدر گران است؟» صاحب فروشگاه: «اين طوطي توانايي انجام...
  4. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! آورده اند مردي بود که پيوسته تحقيق ِ مکرهاي زنان مي کرد و از غايت غيرت ،هيچ زني رامحل اعتماد خود نساخت وکتاب” حيل النساء ” (مکرهاي زنان) را پيوسته مطالعه مي کرد. روزي در هنگام سفربه قبيله اي رسيد وبه خانه اي مهمان شد...
  5. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! روزي مردي داخل چاهي افتاد و بسيار دردش آمد يک روحاني او را ديد و گفت :حتما گناهي انجام داده اي يک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد يک يوگيست به او گفت : اين...
  6. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! چشمها راباید شست جور دیگر باید دید!!! اورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان...
  7. hamid15

    سلام ممنون که افتخار دادین

    سلام ممنون که افتخار دادین
  8. hamid15

    اره خوندم چند بار

    اره خوندم چند بار
  9. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    ای فدای تو همه بزهای من ای بیادت هی هی و هی های من توکجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت دستکت بوسم بمالم پایکت ناخنت گیرم بروبم جایکت :w36:
  10. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا گل در اومد از ...............:eek::eek::eek::eek: ماروهم از دعای خیر فراموش نکنید
  11. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    خواهر سمندون هستند دیگه خدا حفظه الله للاخوان المسمین
  12. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    حاج اقا چشم ولی یه نظر که حلاله اخه خواهرمون خیلی زیبا هستن و در حدیث میفرماید الله جمیل و یحب الجمال ماهم به جهت خلیفه الهی باید پا پا جای پای مولا مون بزاریم از این جهت بود که فتبارک الله گفتم التوبه التوبه
  13. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    حاج اقا قربون اون هاله نورت بشم شما هم قلبت قد قلب یه گنجیشکه طاقت نداره برا همین چیزاته که مریدت شدیم خدا قبول کنه انشا الله:cry:
  14. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    سلام خواهر ما در پرتو عنایات حاج اقا خیارکی دامت افاضاته داشتیم درس میگرفتیم شما هم به چشم خواهری عجب اواتاری دارید دل جوانان رو میلرزونه
  15. hamid15

    عالیه فک کنم مال منطق الطیر باشه نه؟

    عالیه فک کنم مال منطق الطیر باشه نه؟
  16. hamid15

    دخترونه ی دخترونه

    حاج اقا تعظیم عرض کردم خیر حاج اقا اخر شب انشاءالله بچه مون هنوز بیداره داره کارتون هیولا میبینه:D:D:D:D:D
  17. hamid15

    جالب بود فکر کنم مال مثنوی باشه نه؟

    جالب بود فکر کنم مال مثنوی باشه نه؟
  18. hamid15

    اره پدر بزرگم اونجا مغازه داشت سال 67 من شاگردش بودم اون کاروونسرای چچی اف هم اونجا بود بازار...

    اره پدر بزرگم اونجا مغازه داشت سال 67 من شاگردش بودم اون کاروونسرای چچی اف هم اونجا بود بازار چایی فروشا چقدر اونجاها عوض شده خیلی قدیما باحال بود یادش بخیر با یه عشقی هر روز میرفتم با یه عشقی به گنبد امام رضا نگاه میکردم الان انگار همه چی معنی شو از دست داده [IMG]
  19. hamid15

    اره پدر بزرگم اونجا مغازه داشت سال 67 من شاگردش بودم اون کاروونسرای چچی اف هم اونجا بود بازار...

    اره پدر بزرگم اونجا مغازه داشت سال 67 من شاگردش بودم اون کاروونسرای چچی اف هم اونجا بود بازار چایی فروشا چقدر اونجاها عوض شده خیلی قدیما باحال بود یادش بخیر با یه عشقی هر روز میرفتم با یه عشقی به گنبد امام رضا نگاه میکردم الان انگار همه چی معنی شو از دست داده
  20. hamid15

    عاشق اون کوچه عباسقلی خانتونم

    عاشق اون کوچه عباسقلی خانتونم
بالا