نتایح جستجو

  1. یارانراد

    زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد...

    زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می خواهد ، قدر این خاطره را ، دریابم
  2. یارانراد

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/397133-******

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/397133-******
  3. یارانراد

    چشم رو هم بزارید تموم میشه اینقدر سریع میگذره که نگو. ولی قبول دارم اجباری هم که شده باید خوند...

    چشم رو هم بزارید تموم میشه اینقدر سریع میگذره که نگو. ولی قبول دارم اجباری هم که شده باید خوند تا یه نمره درست درمون گرفت با اینکه از رو اجبار درس خوندن اصلا فایده نداره
  4. یارانراد

    نه دیگه کارشناسیم ماه تیر تموم شد اامتحان ارشدم ماه بهمن یکم دلهره دارم یه عالمه هم بیخیالم...

    نه دیگه کارشناسیم ماه تیر تموم شد اامتحان ارشدم ماه بهمن یکم دلهره دارم یه عالمه هم بیخیالم یعنی فعلا از درس خوندن شاکی ام دوست دارم یاد بگیرم ودبه داناییم اضافه بشه اما اینا که میخونم دانایی توشون نداره .اصلا علم نیستن
  5. یارانراد

    [زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها...

    [زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می خواهد ، قدر این خاطره را ، دریابم
  6. یارانراد

    منم درس خوندم روش خودش رو داره مثلا نیم ساعت درس می خونم بعدش میرم سر یخچال یه چیزی می خورم...

    منم درس خوندم روش خودش رو داره مثلا نیم ساعت درس می خونم بعدش میرم سر یخچال یه چیزی می خورم بعدباز درس میخونم 45 دقیقه .دوباره میرم سر یخچال یه چیزی می خورم. برای بار سوم نیم ساعت درس می خونم بعد میرم سر یخچال می بینم چیزی برای خوردن نیست همه چی تموم شده میرم جلوی تلویزیون یاکامپیوتر و...
  7. یارانراد

    زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد...

    زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می خواهد ، قدر این خاطره را ، دریابم
  8. یارانراد

    خدارو شکر خوبیم روزگار میگذره دیگه شما خوبید ؟ امتحانها چه طورن سلام میرسونن؟ :biggrin:

    خدارو شکر خوبیم روزگار میگذره دیگه شما خوبید ؟ امتحانها چه طورن سلام میرسونن؟ :biggrin:
  9. یارانراد

    زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد...

    زندگی شاید ، شعر پدرم بود ، که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می خواهد ، قدر این خاطره را ، دریابم
  10. یارانراد

    سلام من امدم شاید بخاطر اینه که من بچه ی چهارم خانواده هستم و 4 شعبان هم به دنیا امدم:smile:

    سلام من امدم شاید بخاطر اینه که من بچه ی چهارم خانواده هستم و 4 شعبان هم به دنیا امدم:smile:
  11. یارانراد

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان...

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم...
  12. یارانراد

    من هم همین طور بهم اگر دوست داشتید همون علی بگید بهتره بله بله درس از همه چی واجبتره خدا به...

    من هم همین طور بهم اگر دوست داشتید همون علی بگید بهتره بله بله درس از همه چی واجبتره خدا به همراتون شبتون /پر از ارامش
  13. یارانراد

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان...

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم...
  14. یارانراد

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان...

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم...
  15. یارانراد

    بنفش یجورای نقطه عطفه.البته از نظر من یعنی مابین قرمز پر حرارت و ابیه خنک قرار داره و واقعا زیباست

    بنفش یجورای نقطه عطفه.البته از نظر من یعنی مابین قرمز پر حرارت و ابیه خنک قرار داره و واقعا زیباست
  16. یارانراد

    سلام دیدم از شمس و مولانا خوشتون می یاد گفتم شعر هایی که می فرستم از اونها باشه منم ممنون...

    سلام دیدم از شمس و مولانا خوشتون می یاد گفتم شعر هایی که می فرستم از اونها باشه منم ممنون دوست خوبم :gol:
  17. یارانراد

    راستش رو باید بگم این نوشته اولش هم بنفش بود درست می گید هرکی بنفش انتخاب کرده واقعا خوش سلیقه بوده

    راستش رو باید بگم این نوشته اولش هم بنفش بود درست می گید هرکی بنفش انتخاب کرده واقعا خوش سلیقه بوده
  18. یارانراد

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان...

    [گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم...
  19. یارانراد

    چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته...

    چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید...
  20. یارانراد

    چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته...

    چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید...
بالا