نتایح جستجو

نه بودش ، منتهای مراتب صفای برورچز ریخته بود سرش ، پیدا نبود ..[IMG] کشیدمش بالا تا بیبینیش ! [IMG][IMG] زوینا جان بس که تهنا موندیم خجسته هه هم اضاف شد دیگهههه [IMG]

اِ ؟ :huh: خو یوخده از اون محاسنت بوگو بینیم محسن خان ! :w02::w01:

[IMG] امروز روز پنجم دی ماه است و این منم ، زنی تنها [و خجسته !] در آستانه ی فصلی سرد ..

رفخا همه امروز شدن نمک پاش ها ![IMG][IMG] نمکه که میریزین تو پروف ...[IMG] محبت های کلفت دوستان نمیذاره آستانم تو دید بمونه خو ! [IMG]

نخیرا ! موخوام بابایم هم نباشی ملعون !

زوینا جان ، روم به دیفال .. ولی .. عکسه باز نیمیشه واسه ما [IMG]

الان بابایی من شدی مُســـــــن جان ؟ :w02:

ببشخید الان یادم اومد جواب سیلامتو ندادممممم :redface: علیک سیلااااااام بر پیرترین رفیق ! :D

مخســـــــــی رفیـــــــــــخ [IMG][IMG] هر روز یکی تبریک بگه تا به روز موعود برسیـــــــــــــــم [IMG][IMG]

عمرا غایب باشم دیگه خنگول ! نگفتی چن سالته ؟:w02:

زوینا خان رو میگین ؟[IMG] نه بابا ..[IMG] ناراحن نیس ، یکم جدی شوخی موکونه .. منظورش شکلک های فراوان خنده من تو پروفشه [IMG] شما نیگران نباش عسل بانو[IMG]

خوب خیلی بامزه بود... [IMG] سایه جونم میلاد مسیح رو تبریک گفته بود ، بروبچ زده بودن به بیراهه !!!![IMG] شمام داشتین گولانده میشدینا [IMG]

فکر بکریه ! [IMG] اصلا می خوای برم تو مناسبت ها کریسمسو واستون تولد بیگیرم [IMG][IMG]

[IMG]

خواستم پروفو دایورت کنما ! حیف دیگه دیر بود [IMG]

[IMG][IMG][IMG] فهدای تو بشممممممم من [IMG] خودم رفتم به سخره گرفتمشون [IMG]

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیده ما صد جای آسیا کن خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا...

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگیت ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . . - امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاری کن! نگذار که به...

کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز، خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد، آفتاب دیدگانم سرد میشد، اسمان سینه ام پر درد میشد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد، اشکهایم همچو باران، دامنم را رنگ میزد وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم...

29 ام [IMG]